۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

قصه پر غصه سردشت

قصه پر غصه سردشت

قصه پر غصه سردشت

جزئیات

به مناسبت ۷ تیر، سالروز بمباران شیمیایی سردشت

7 تیر 1399
کودکان در بمباران شیمیایی سردشتهفتمین روز از اولین ماه تابستان ۱۳۶۶ بود. عصر یک روز خنک تابستانی در سردشت. شدت بمباران‌های هوایی رژیم بعثی عراق که هر روز چندباره بر پیکر زخمی شهر می‌کوبید، کم‌تر شده بود. آرامشی نسبی منطقه را فرا گرفته بود و مردم، دل‌آرام‌تر از همیشه به کسب و کار و زندگی روزمره مشغول بودند. ناگهان نقطه‌های سیاهی در آسمان سردشت ظاهر شد و غرش رعدآسای هواپیماهای جنگی دشمن، به راحتی آرامش تازه حاکم شده بر شهر را به هم زد. چهار بمب در شهر و سه بمب در روستاهای اطراف، نامهربانانه بر زمین نشست.
مردم پاک‌دل و کردزبان سردشت که دیگر به آمدن این مهمان‌های ناخوانده عادت کرده بودند، با تصور این‌که بمباران همیشگی به سراغ‌شان آمده، سراسیمه برای کمک به آسیب‌دیدگان می‌دویدند. بوی بدی به مشام می‌رسید و دود و گرد و غبار همه جا را فراگرفته بود و چشم‌ها به شدت می‌سوخت. وحشت بر مردم مستولی شد. این‌بار قضیه چیز دیگری بود...
زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان در کوچه‌ها، خیابان‌ها و خانه‌ها افتاده بودند و صدای ناله‌شان گوش شهر را پر کرده بود. کودکان بی‌مادر، هراسان به دنبال مأمنی به این سو و آن سو می‌دویدند و مظلومیت کشنده‌ای بر مردم غالب شده بود که از دردش به خود می‌پیچیدند. صدای سرفه‌های پی در پی در فضا می‌پیچید و کم‌کم خاموش می‌شد. زنده‌ها بی‌خبر از کسانِ خود، حیران مانده بودند و هر لحظه بر تعداد شهدا افزوده می‌شد. مصدومین و مجروحین، گروه‌گروه به شهرهای سقز و بانه اعزام می‌شدند و شهر را غبار مرگ فرامی‌گرفت.
عراق؛ وحشی‌تر از همیشه، جنایت‌های خونبار خود را در جلوی چشمان مردم ساده‌دل و مقاوم سردشت به نمایش گذاشت؛ فاجعه‌ای بزرگ رخ داده بود که به یکباره زندگی را از ۱۰۹ زن، مرد و کودک گرفت و هزاران مصدوم شیمیایی به جای گذاشت. فاجعه‌ای که سردشتِ سرفراز کودکان در بمباران شیمیایی سردشترا در غربتی همیشگی فرو برد که تا امروز هم فرزندانش را غریبانه بر روی تابوت‌های شهادت تشییع می‌کند.
هنوز هم صدای سرفه‌های مظلوم مردم سردشت که سینه‌های‌شان پر شده از خس‌خس قصه‌های پر غصة روزهای جنگ، به گوش می‌رسد. هنوز تاول‌های به یادگار مانده از روزهای دشوار مقاومت بر روی بدن‌های زخمی نسلی خزان‌دیده به چشم می‌خورد. هنوز دل‌های بیدار فرزندان پرشکیب این سرزمین از شقاوت‌های دشمن رنجور است و غم در نگاه‌شان خانه کرده است، اما دوستی‌شان با ایران و انقلاب هرگز تمامی ندارد و هنوز هم پر امید و باصلابت بر خاک سرزمین‌شان که از خون شهیدانش متبرک شده، بوسه می‌زنند.
ما یادمان باشد، امروز نفس‌های‌مان را که پر شده از آسودگی خاطرمان و آسمان پر از گل و شمیم بهاری خیال‌مان را، مدیون مظلومیت‌ها، فداکاری‌ها و مقاومت‌ فرزندان پاک و شجاع ایران اسلامی هستیم؛ یادمان باشد که امروز خون زلال شهداست که باید روشنی‌بخش راه‌ ما در مسیر پر تلاطم حق‌طلبی و مبارزه با باطل باشد.

نویسنده: حمیده بیک‌وردی

مقاله ها مرتبط