۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

فاو در اشک و لبخند

فاو در اشک و لبخند

فاو در اشک و لبخند

جزئیات

گفت‌وگو با سردار مصطفی کریم‌پناه نیروی اطلاعات عملیات تیپ۱۰ سیدالشهدا(ع) در عملیات والفجر۸

20 بهمن 1399
اطلاعات عملیات نه به شکل کلاسیکش بلکه به سبک کاملا بومی‌اش پس از جنگ تحمیلی و براساس مولفه‌های خاصی شکل گرفت. گرچه تجربیات برجا مانده از درگیری‌های پراکنده در تقابل‌ مرزی ایران و عراق در دوره پهلوی از برادران ارتش به نسل بعد از انقلاب منتقل شده بود، اما آن‌چه که اطلاعات عملیات پس از جنگ را منحصر به فرد کرد نبوغی بود که در شکل‌گیری این مولفه نظامی به ظهور رسید.
آن‌چه در پی می‌آید گفت‌وگویی با مصطفی کریم‌پناه از سرداران تیپ۱۰ سیدالشهدا(ع) و نیروی اطلاعات عملیات در فتح فاو است.
 

عملیات والفجر۸ماموریت شما برای عملیات والفجر۸ از چه موقع شروع شد؟
آن زمان، شهید احمد عراقی مسئول اطلاعات لشکر بود. معمولا جلسه‌های محرمانه ایشان در دوکوهه برگزار می‌شد که یک تحلیل کلی از وضعیت جبهه و جنگ ارایه می‌کردند. پس از برگشت، ایشان جزییات جلسات را به ما که نیروهای اطلاعات عملیات بودیم نمی‌گفت.
یکی از روزهای شهریور ۱۳۶۴ که خاطرم هست سوم محرم هم بود، ما را با خودشان برد که در منطقه جدید مستقر شویم. حوالی ساعت پنج بعد از ظهر، چهار نفر بودیم که سوار ماشین حاج‌احمد شدیم. از پادگان دوکوهه خارج شدیم و به سمت شمال خوزستان یعنی همان جاده‌ا‌ی که به سمت پل‌دختر می‌رود حرکت کردیم. حاج‌احمد وانمود می‌کرد که مقصد ما جبهه غرب است. موقع غروب آفتاب به قهوه‌خانه‌ای رسیدیم. چای خوردیم و نماز خواندیم. پس از آن، حاج‌احمد دور زد به سمت جنوب که در واقع مقصد اصلی‌اش بود. این کار را کرد چون نمی‌خواست بچه‌های لشکر ببینند ما به چه سمتی می‌رویم. در تاریکی شب رفتیم به طرف پادگان شهید حبیب‌اللهی اهواز. صبح، روی نقشه ما را توجیه کردند که عملیاتی در پیش است و ما باید کجا عمل کنیم. هنوز هیچ‌کدام‌مان از عملیات اصلی که بنا بود در فاو باشد خبر نداشتیم.
 
شما برای شناسایی باید به کدام منطقه می‌رفتید؟
منطقه‌ای که ما باید برای شناسایی‌اش می‌رفتیم جزیره ام‌الرصاص در جنوب غربی خرمشهر و در غرب اروند بود و ۹۰ کیلومتری شمال شبه جزیره فاو محسوب می‌شد. شناسایی ما در آن منطقه در واقع برای انجام عملیات ایذایی و فریب بود تا رزمندگان بتوانند عملیات اصلی را در فاو پیش ببرند. عملیات قرار بود در بهمن شروع شود ولی ما کار شناسایی خودمان را از شهریور شروع کردیم.
 
آیا جزیره ام‌الرصاص خارج از چارچوب عملیات والفجر۸ ارزش راهبردی داشت؟
جزیره ام‌الرصاص یک منطقه استراتژیک بود و برای عراقی‌ها بسیار اهمیت داشت. بعثی‌ها می‌دانستند که ایرانی‌ها با عبور از این جزیره، امکان دسترسی به جنوب بصره را برای خود فراهم می‌کنند. به همین دلیل این‌جا نسبت به مناطق دیگر، حجم نیروی بیش‌تر و سنگرهای فشرده‌تری داشت. دشمن در آن زمان، این منطقه را بسیار حساس‌تر از فاو می‌دانست و تمرکزشان این‌جا بیش‌تر بود ولی ما هدف‌مان این بود که دشمن را روی این منطقه متمرکز کنیم.
 
عملیات والفجر۸شما برای این که راحت‌تر به ام‌الرصاص دسترسی داشته باشید کجای خاک ایران مستقر شدید؟
ما در خرمشهر مستقر شدیم که نقطه مقابل ام‌الرصاص بود. اول رفتیم مقر سپاه این شهر ولی در پی جایی برای استقرار طولانی‌تر بودیم. ما را راهنمایی کردند که در یکی از خانه‌ها مستقر شویم. حاج‌احمد گفت که خانه‌ها مالک دارند و به لحاظ شرعی نمی‌توان در آن‌ها مستقر شد. بچه‌های سپاه گفتند کارمندان بعضی اداره‌ها مانند برق و فرمانداری و چند ارگان دیگر شیفتی کار می‌کنند. حتی گفتند سمتی که شما می‌خواهید مستقر بشوید، بچه‌های اداره آب، خانه‌های سازمانی دارند. رفتیم سمت تصفیه‌خانه‌های آب و به کارمندی که آن‌جا خانه سازمانی داشت، موضوع را گفتیم. اول راضی نبود ولی زمانی که متوجه شد خانه را برای جنگ می‌خواهیم، خودش همراه‌مان آمد و درِ خانه‌اش را برای‌مان باز کرد و ما آن‌جا مستقر شدیم.
 
برنامۀ شناسایی مناطق مورد نظرتان را چگونه پیش بردید؟
ابتدا باید می‌رفتیم دیدگاه‌ها یا همان مقرهای دیده‌بانی را آماده می‌کردیم. با ارتش هماهنگ کردیم که از دیدگاه‌های آن‌ها استفاده کنیم. نمی‌خواستیم دیدگاه جدید بزنیم و منطقه را حساس کنیم. ارتش در نزدیکی استقرار ما یک دیدگاه به نام دیدگاه مسجد داشت. گنبد این مسجد مورد اصابت توپ قرار گرفته بود و برادران ارتشی از داخل مسجد داربست زده بودند و از سوراخ محل اصابت، دیده‌بانی می‌کردند. دیده‌بانی دوم کنار گمرک خرمشهر و باز مال ارتش بود. بعد از گذشتِ مدتی خودمان هم چند دیدگاه در منطقه زدیم. البته چیزی احداث نکردیم مثلا از جرثقیلی که بلااستفاده مانده بود بهره بردیم.
     
چه مواردی از منطقه را بیش‌تر زیر نظر داشتید؟
ما در دیدگاه‌ها ابتدا باید طرح منظر را که شامل خط دشمن، فاصله سنگرها، جاده‌ها، عوارض طبیعی و مصنوعی بود ترسیم می‌کردیم. در واقع نخستین کار بچه‌ها شناسایی آن چیزهایی بود که با چشم دیده می‌شدند. سایر موضوعاتی که دیده نمی‌شدند را نیز باید شبانه مورد شناسایی قرار می‌دادیم. نخستین بخش از کار ما ترسیم طرح منظر در رودخانه اروند بود.
 
نیروها برای به دست آوردن اطلاعات به داخل مناطق دشمن هم می‌رفتند؟
عملیات والفجر۸بله. یک کشتی غرق شده چینی بین ما و عراقی‌ها وجود داشت که بخش عمده‌اش داخل رودخانه بود و دماغه‌اش کج شده بود و از آب بیرون مانده بود. بچه‌های ما دو نفری، ساعت دو و سه نیمه‌شب با بلم خودشان را می‌رساندند به کشتی و برای ۲۴ ساعت داخل آن می‌ماندند. یکی از کارهای مهم ما آموزش غواصی به بچه‌های شناسایی بود. چون مربی غواصی نداشتیم، سه نفر از بچه‌ها را به بندرانزلی اعزام کردند تا دوره فشرده غواصی ببینند. آن‌ها بعد از برگشتن، کار مربیگری را به عهده گرفتند و کنار رودخانه کارون آموزش غواصی می‌دادند.
 
پس در واقع داشت نوع جدیدی از شناسایی خلق می‌شد.
دقیقا! وقتی بچه‌های اطلاعات عملیات با فنون غواصی آشنا شدند و از نظر جسمی آمادگی پیدا کردند، کار شناسایی را به‌طور جدی پیگیری کردیم. این کار را شهید سعید مرادی به صورت میدانی شروع کرد. بچه‌ها شبانه از خط اول رد می‌شدند و داخل جزیره ام‌الرصاص را شناسایی می‌کردند و برمی‌گشتند. بعد از شناسایی خط مقدم، فرمانده لشکر از بچه‌ها خواست تا عمق مواضع دشمن هم بروند. برای این کار لازم بود وقت بیش‌تری بگذاریم. به این صورت که هر فردی برای شناسایی می‌رفت، باید شب تا صبح آن‌جا می‌ماند. مسافت طولانی بود و امکان برگشت سریع وجود نداشت. متاسفانه در یکی از این شناسایی‌ها یکی از بچه‌ها به نام سیف‌الهی را اسیر کردند. البته نفر دوم موفق شد برگردد.
 
با اسارت ایشان لطمه‌ای به مراحل شناسایی وارد نشد؟
چرا. وقتی ایشان به اسارت درآمد، کار شناسایی چند هفته‌ای تعطیل شد. از ظواهر مشخص بود که سیف‌الهی موضوع خاصی را لو نداده. اصلا ما می‌خواستیم دشمن فکر کند که عملیات اصلی قرار است در این منطقه انجام شود. به هر حال بعد از چند هفته تعطیلی، از ما خواسته شد تا پلی را که پشت جزیره ام‌الرصاص وجود داشت شناسایی کنیم. این‌بار، آقای صفر‌زاده از بچه‌های تخریب و آقای سمنانی نیروی اطلاعات عملیات، زیر همان پل به اسارت دشمن درآمدند. ما برای بار دوم بود که اسیر می‌دادیم، با این حال شناسایی هر شب انجام می‌شد و بچه‌ها می‌رفتند و برمی‌گشتند. روند کار شناسایی به همین شکل ادامه داشت و رفت‌وآمدهای بچه‌ها خیلی زیاد شده بود. همه خودشان را برای عملیات آماده می‌کردند.
 
سخت‌ترین مرحله فعالیت شما چه بود؟
اروند در دهانه فاو که لشکرهای دیگر عملیات می‌کردند بین هزار تا ۱۳۰۰ متر عرض داشت ولی عرض جایی که ما می‌خواستیم عملیات کنیم، چیزی حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ متر بود. زمانی که عرض رودخانه کم می‌شود، سرعت آب افزایش پیدا می‌کند. هم‌چنین اروندرود جزو معدود رودخانه‌های دنیا است که جزر و مد دارد. فاصله میان جزر و مد هم حدود سه متر و ۷۰ سانتی‌متر است. یعنی وقتی آب سه متر پایین می‌رود، سرعت آب به سمت خلیج فارس به حدی زیاد می‌شود که انگار سدی شکسته شده و سیلی در جریان است. در شبانه‌روز دوبار جزر داشتیم و دوبار مد. همین موضوع، عبور از رودخانه را بسیار سخت می‌کرد. به علاوه این که موقع جزر هیچ غواصی نباید توی آب باشد. بعد از شش ماه کار کردن در این منطقه، بچه‌ها زمانبندی را یاد گرفته بودند و می‌دانستند چه زمانی جزر است و چه زمانی مد. از این زمانبندی، جدول هم تهیه کرده بودند.
 
آیا همه نیروها در این بخش از عملیات صرفا غواص بودند؟
خیر. نزدیک عملیات اصلی، بچه‌های اطلاعات را به دو بخش تقسیم کردند. یک بخش با لباس غواصی با گروهان غواص ترکیب شدند که باید آن‌‌ها را هدایت می‌کردند. گروه دیگر مامور شدند که به گردان‌های پیاده‌ای که باید با قایق وارد عمل می‌شدند کمک کنند. در واقع باید ما با چهار یگان، همزمان به منطقه یورش می‌بردیم. تیپ سید‌الشهدا(ع) و تیپ الغدیر در سمت راست و تیپ امام‌رضا(ع) در سمت چپ‌مان. در فاز اول قرار بود یک گروهان غواص که حدود ۱۲۰ نفر می‌شدند از اروند عبور کنند. چهار معبر را پیش‌بینی کرده بودند. یعنی باید از چهار معبر، خطوط مقدم از دشمن گرفته می‌شد. در حقیقت باید یک سرپل را می‌گرفتیم تا بچه‌های پیاده با قایق بیایند و از سرپل وارد جزیره بشوند.
عملیات والفجر۸قرار بود وقتی غواص‌ها به آن‌طرف آب رسیدند، با چراغ‌قوه به قایق‌ها خبر بدهند که موفق شده‌اند تا آنان نیز به جزیره بروند. گردان قمربنی‌هاشم(ع) باید اولین قایق‌ها را حرکت می‌داد تا خود را به بچه‌های غواص برساند و در خط مقدم دشمن مستقر بشود تا بقیه قایق‌ها هم بروند. اولین دسته قایق‌ها با موانعی شامل مین، سیم‌خاردار و میلگردهای هشت‌پر روبه‌رو بودند. بچه‌های تخریب باید به سرعت این موانع را از سر راه برمی‌داشتند تا سایر قایق‌ها بتوانند حرکت کنند.
آن شب، شب خاصی بود و رودخانه مد بلند یا به‌اصطلاح مد کبیر داشت. بچه‌های تخریب توانستند عبور کنند. بچه‌های اطلاعات هم که تجربه عبور از اروند را داشتند رفتند، اما بچه‌های غواص به‌خاطر شرایط جوی خاصی که بر منطقه حاکم شد از مسیر اصلی خودشان منحرف شدند و نتوانستند به اهداف تعیین شده برسند. در نهایت تعداد کمی توانستند با تجهیزاتی مثل یک اسلحه، یک خشاب و دو‌تا نارنجکی که داشتند به خطوط مقدم دشمن راه یابند.
هرطور که بود بچه‌ها در موج اول توانستند در عرض محدودی از خطوط دشمن مستقر شوند. در موج دوم هم سه‌تا از گردان‌ها از محدوده گردان قمر‌بنی‌هاشم(ع) عبور کردند و وارد جزیره ام‌الرصاص شدند. در هشت ساعت اولیه عملیات، بچه‌ها توانستند بخش اعظم جزیره را بگیرند، اما چند نقطه کوچک مانده بود که هنوز دست دشمن بود.
 
چه زمانی و چرا به شما فرمان عقب‌نشینی داده شد؟
تقریبا بعد از ۲۰ ساعت که جزیره دست ما بود، فرماندهان بالادست تصمیم گرفتند که ما از جزیره عقب‌نشینی کنیم. شاید به این دلیل که نتوانسته بودیم کل جزیره را بگیریم. شاید هم دلیلش این بود که به اهداف مورد نظر در فریب دشمن دست پیدا کرده بودیم. در حقیقت توجه دشمن از فاو به این منطقه متمرکز شده بود. بعد از دستور عقب‌نشینی، بلافاصله تیپ‌ها را از منطقه خارج کردند و آنان را بعد از سه روز به فاو بردند.
 
ماموریت‌تان در فاو چه بود؟
در فاو، ضلع غربی دریاچه نمک را برای ما در نظر گرفتند که از آن‌جا وارد عملیات شویم. فرماندهی یکی از گردان‌ها را یدالله کلهر بر عهده گرفت. یک گردان هم به فرماندهی اسکندری در شب ۲۷ بهمن در غرب دریاچه نمک وارد عمل شد تا بتواند کانالی را که از ابتدای دریاچه نمک تا انتهای آن امتداد داشت تامین کند. آن‌ها موفق شدند تا انتهای دریاچه بروند و یگان‌های دشمن را عقب بزنند و آن‌جا مستقر شوند. این‌ها چند هفته‌ای در منطقه بودند. بعد هم همان‌جا پدافند کردند و در آن محدوده، چندین پاتک را دفع کردند.
 
برای ملموس شدن مطلب، یکی از پاتک‌های والفجر۸ را شرح بدهید.
یکی از پاتک‌های معروفی که در فاو اتفاق افتاد، در محور ما بود. بعد از ظهر، از قرارگاه مرکزی با فرماندهی تیپ ما تماس گرفتند و گفتند که امشب لشکر۱۰ عراق قصد دارد از دریاچه نمک روی خطوط شما پاتک کند. این که از قبل به ما خبر داده شد، امتیازی محسوب می‌شد. به سرعت گردان‌مان را آماده کردیم. بعد هم گفتیم کسی با بی‌سیم حرف نزند تا دشمن شنود نکند. چون خودمان با شنود، پاتک آن‌ها را فهمیده بودیم. بچه‌ها فعال شدند و مهمات کافی به خط رساندند که نیروها بتوانند تا صبح مقاومت کنند. دشمن با گردان اول تا چهارم لشکرش یک پاتک سنگینی در محدوده ما اعمال کرد. محدوده ما یک پد بود و دو طرفش باتلاق قرار داشت.
آن شب لشکر۱۰ عراق، استعداد یک تیپش را در آن محدوده خرج کرد. این در حالی بود که ما توی خط‌مان ۸۰ نیرو بیش‌تر نداشتیم. ما در این پاتک ۱۰ شهید دادیم، در حالی که دشمن تلفات سنگینی داشت. دست آخر هم همه مجروحان‌شان را گذاشتند و برگشتند عقب.
 
فکر می کنید علت موفقیت نیروهای خودی در این پاتک چه بود؟
علت موفقیت ما این بود که از قبل می‌دانستیم دشمن برای پاتک می‌آید. شهید بزرگوار حیدری آن شب رشادت زیادی به خرج داد و نیروها را سازماندهی کرد. او تا صبح به همه روحیه‌ می‌داد. حیدری توانست با آن شکل سازماندهی، از تلفات سنگین نیروهای خودی جلوگیری کند و تلفات سنگینی از دشمن بگیرد. حالا دیگر بچه‌های ما از خط مقدم فاو عبور کرده بودند و به سمت اهداف‌شان می‌رفتند. عراق بعد از ۲۴ ساعت، دیگر فهمیده بود که محل اصلی حمله ایران فاو است. ما تا ۲۵ روز بعد هم در منطقه ماندیم و پدافند کردیم. بچه‌های ما تا اردیبهشت در فاو بودند. بعد رفتیم به سمت فکه و در واقع تیپ۱۰ از عملیات خارج شد.
 
آیا می‌شود گفت عملیات والفجر۸ هم مثل بیت‌المقدس، عملیات اشک‌ها و لبخندها بود؟
بله، لبخندهایش فتح فاو بود، اما تلخی‌هایی هم داشت. متاسفانه محل جلسه‌ای که با حضور فرماندهان در فاو برگزار شد، مورد اصابت موشک قرار گرفت. معاون لشکر و رئیس ستاد به شهادت رسیدند و فرمانده لشکر هم به‌شدت مجروح شد. اتفاق تلخ دیگری هم افتاد. صبح اول وقت، ما گزارشی از تلفات سنگین دشمن به قرارگاه دادیم. همین باعث شد که برای تهیه گزارش با صدا و سیما هماهنگی صورت بگیرد. به محض این که اکیپ صدا و سیما آمد، خبرنگارش هدف گلوله تانک قرار گرفت و شهید شد.

نویسنده: حدیث خوشنویس

مقاله ها مرتبط