۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

طعم روزهایی که با یاد مجید می‌گذرد...

طعم روزهایی که با یاد مجید می‌گذرد...

طعم روزهایی که با یاد مجید می‌گذرد...

جزئیات

به بهانه ۹ بهمن، سالروز شهادت سردار دکتر مجید بقایی

9 بهمن 1401
یک سال بیش‌تر است... از پله‌های مؤسسه که آمدم بالا نگاه محجوبی رویم سنگینی می‌کرد. سرم را بالا نگرفتم. صاف رفتم سراغ کارم. تا عصر که متوجه شدم داستان از چه قرار است، هاله مثبت و پر حجم صبح دوره‌ام کرده بود. وقتی فهمیدم قرار است کنگره‌ای برای بزرگداشت «سردار دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا» برگزار کنیم، بی‌معطلی رفتم سراغش.
شال مشکیِ روی شانه‌هایش، جوری عجیب برازنده‌اش بود. ته دلم یک چیزی وول می‌خورد. سه، چهار سالی از او بزرگ‌تر بودم. همین هم شد که با او غریبی نکردم و برعکس صبح که از نگاهش طفره می‌رفتم، صاف وایستادم روبرویش و گفتم: سلام آقا مجید! خوش اومدی...
آن روز و روزهای بعدش گذشت. هرکس گوشه کاری را گرفت. مجید مثل یک جزیره ناشناخته کلی چیزهای کشف نشده داشت. اخلاقش،‌ رفتارش، استعدادش، آدم‌شناسی‌اش، عشقش به امام(ره)، دلدادگی‌اش به امام حسین(ع)، محفوظ به حیا بودنش، نماز و عبادتش، روحیه چریکی‌اش و صدتا ویژگی دیگر، همه مواردی بود که لحظه به لحظه حین کار مثل چشمه‌ای زلال می‌جوشید و به فکر فرو می‌بردمان. لحظه‌های زیادی آمد و رفت. لحظه‌هایی که بعضاً به دقیقه تبدیل شد و ساعت؛ به ساعتی سکوت و غوطه‌ور شدن در فکر ... فکر این که کاش همین حالا مجید و رفقایش کنارمان بودند و ما هم می‌توانستیم از هم صحبتی با آن‌ها حظ ببریم. فکر این که اصلاً ما هیچ، کاش می‌بودند و به داد انقلاب و جنگ و روزهای بعد از آن می‌رسیدند.
بقایی، زود رفت؛ خیلی زودتر از آن چیزی که حتی هم‌رزمانش فکر می‌کردند. خیلی زودتر از این که مجالی برای شناختنش وجود داشته باشد. بعد از رفتنش هم که جنگ بود و جنگ. کسی فرصت نداشت بگوید مجید بقایی که بود و چه کرد؟ وقتی هم که جنگ تمام شد لابد چون مجید بهبهانی بود و بهبهان هم یک شهرستان کوچک بود در یک استان جنگ زده، فرصت کافی پیش نیامد که از او یادی کنند! و این فراموشی آنقدر طول کشید تا تقریباً همین امروز، یعنی درست ۲۱ سال بعد از اتمام جنگ و ۲۹ سال بعد از شهادت او. با وجود همه این حرف‌ها، وقتی کار را شروع کردیم فکر نمی‌کردیم او این‌قدر غریب باشد. تقریباً هیچ جا حرفی از این شهید بزرگوار که به قول دکتر محسن رضایی از مؤسسین سپاه و گردانندگان اصلی جنگ بود، نبود. خیلی‌ها که به زعم خودشان دستی بر آتش جنگ و دفاع مقدس داشتند، حتی چهره‌اش را هم نمی‌شناختند...
بماند. طعم روزهایی که دارند به یاد مجید می‌گذرد، گواراست؛ آنقدر گوارا که حیفمان می‌آید به کارمان سرعت دهیم. می‌ترسیم این لحظه‌ها بگذرد و دوباره ناخواسته بیفتیم در ورطه روزمرگی، اگر چه نگاه پر از شرم مجید، اتفاق ساده‌ای نیست که بشود به آسانی از آن گذشت و به پستوی ذهن سپرد. هنوز صبح‌ها چند لحظه‌ای روبرویش می‌ایستم، بعد بی‌آنکه عمدی در کار باشد، لب‌هایم به تبسم جان می‌گیرد که : سلام آقا مجید! صبح بخیر.

مقاله ها مرتبط