ابوالقاسم علیثانی از جمله جانبازان سرافراز سالهای دفاع مقدس است. او سوم اردیبهشت ماه سال ۶۳، در سن ۱۷ سالگی برای اولین بار به جبهه اعزام شد. سپس با گذراندن دورههای تخصصی به عنوان تخریبچی و خنثی کننده مین مشغول به خدمت شد. او تا سال ۶۶ در جبهه ماند و بعد از آن به خاطر مشکلات ناشی از مجروحیتش نتوانست به جبهه برگردد. ثانی که این سالها در سمت ریاست بنیاد شهید شهرستان هادیشهر مشغول به خدمت است، از همرزمان و همشهریان مرحوم سیفالله گاوبانی است. ايشان به واسطه ارادت و شناختش نسبت به شخصیت مرحوم گاوبانی، خاطراتش را مشتاقانه با ما به اشتراک گذاشت. سیفالله . آشنایی من با او به سالهای جنگ برمیگردد. روز ۲۸ دی ماه سال ۶۵ بود. در قرارگاه کربلا همراه سردار کسایی فرمانده تیپ ۵۱ بودم که جوانی خوشرو با کلاه و چکمه به سمتمان آمد. صمیمانه سردار را در آغوش گرفت و با زبان آذری شروع به صحبت کرد. آقای کسایی من را به او معرفی کرد و گفت . این اولین برخورد ما بود. بعد از آن هم مدتی را با هم در عقبه لشكر عاشورا در موقعیت شهید اجاقلو بین سه راهی سوسنگرد و دارخوین گذراندیم. همین باعث شد تا بیشتر با هم آشنا شویم. بعد از جنگ نیز همکار شديم و ارتباطمان چون گذشته برقرار ماند.
آن روزها که جنگ وسعت یافت و نیاز به حمایت نيروها بیشتر از همیشه بود، گاوبانی وظیفه خود دانست تا هر کاری میتواند انجام دهد. او در زمینه پشتیبانی جبههها بسیار فعال و موفق بود. از هر فرصتی برای جمعآوری کمکهای مردمی و ترغیب مردم به مشارکت در دفاع و جمعآوری نیروی انسانی برای جبههها استفاده میکرد. از آنجا که معتمد و امین مردم منطقه بود، حرفش حجت بود و هرجا دیگران را دعوت به کمک میکرد، همه با او همکاری میکردند.
در جبهه نیز مسئول تعاون لشکر بود. با وجود کار زیادی که پشت جبهه، بهخصوص بعد از اتمام عملیاتها بر عهده داشت ولی مسئولیت جابهجایی و تخلیه مجروحان و شهدا از خط را نیز شخصاً به عهده میگرفت. حتی در عملیات کربلای۵ مستقیماً وارد منطقه عملیاتی شد و در روز پنجم يا ششم عملیات، به شدت مجروح و سپس به بیمارستان مشهد منتقل شد.
در عملیات والفجر۸، عراق مقر پشتیبانی یعنی جایی که مرحوم گاوبانی و عدهای ديگر مستقر بودند را بمباران شیمیایی کرد. در آن شرایط او حاضر نشد به پشت جبهه برگردد و قرنطینه شود. ماند و تمام آن مدت را به نیروهایش که آسیب دیده بودند کمک كرد و آنها را به بیمارستان رساند. تمام آن بچهها امروز جانبازهای شیمیایی ۷۰ درصد هستند. گاوبانی نیز از اثرات استنشاق گاز شیمیایی بینصیب نماند و سالهای بعد از جنگ بسیار رنج برد.
از جمله ویژگیهای برجسته ایشان درک و مراعات حال دیگران و اهمیت به شخصیت آنها بود. «غلام رحیمی» از نيروهای ایشان میگفت: در شلمچه برای رفتن به خط مقدم آماده میشدیم كه آقای گاوبانی صدایم کرد و گفت برایت مرخصی رد کردهام که بروی اهواز و فلان کار را انجام دهی، شب نیز همانجا بمانی. حتی خواست درباره این مسئله به کسی چیزی نگویم. برخلاف میل قلبیام اطاعت امر کرده و به اهواز رفتم. شب را در مدرسه شهید مصطفی خمینی ماندم. روز بعد دوباره به محل استقرارمان برگشتم و دیدم هیچ کدام از بچههایمان نیستند. جا خوردم. یکی از رزمندهها جلو آمد و گفت آقای گاوبانی پیغام داده که همینجا بمانی و از چادر مهمات مراقبت کنی تا آنها برگردند. چند روز طول کشید تا بچهها بیایند. بلافاصله از آقای گاوبانی دلیل این کار را پرسیدم. او گفت از کسی شنیده که به تازگی نامزد کردهام، نمیخواسته با آنها به خط بروم زیرا وضعیت خط خیلی خطرناک بوده است.
ایشان در واقع با این کار، هم قصد داشته جلوی دیگر نیروها، آقای رحیمی را از رفتن به خط مقدم منع نکند و شخصیت او حفظ شود و هم مراعات شرایط او را کرده باشد.
هرگاه از جبهه برمیگشت، بدون استثنا تمام شهدایی را که میآوردند، خودش تحویل میگرفت و آنها را برای تدفین و تشییع آماده میکرد. بعد از جنگ نیز در توجه به خانواده شهدا و جانبازان و اهالی جنگ، اهتمام ویژهای داشت. تمام هم و غمش را برای رفع مشکلات و خدمت به آنها به کار میگرفت. به نیازمندان نیز تا جایی که میتوانست رسیدگی میکرد، بدون این که حتی خانواده و اطرافیانش مطلع شوند.
نویسنده: تنظیم: حمیده بیک وردی
عکاس: حسن حیدری