شهید سیدکاظم کاظمی قائممقام فرماندهی اطلاعات سپاه در سال ۱۳۳۶ در بخش آرادان شهرستان گرمسار در دامان خانوادهای متقی و پایبند به مسائل دینی به دنیا آمد. او کودکیاش را در آرادان گذراند و پس از آن به همراه خانوادهاش به شهرستان گرگان نقل مکان کرد. جو مذهبی خانواده، سیدکاظم را از همان سالهای نوجوانی با خط و راه امام آشنا کرد؛ آنقدر که کتابهای ممنوعة آن زمان مثل حکومت اسلامی و رساله حضرت امام را با مشقت بسیار تهیه میکرد و ضمن مطالعه در اختیار دیگران قرار میداد. علاقه خاص سیدکاظم به روحانیت باعث باز شدن پای او به حوزه علمیه گرگان و برقراری ارتباط با علمای سرشناس آن روز شد و همین امر او را در مبارزه با رژیم طاغوت مصممتر کرد.
در سال ۱۳۵۴ با توجه به وضع خاص جسمیاش مطمئن بود که از خدمت سربازی در ارتش شاهنشاهی معاف میشود، لذا بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم در رشته ریاضی به نظام وظیفه مراجعه کرد و گواهی معافیت پزشکی گرفت. کمتر از سه سال مانده به پیروزی انقلاب، جو فعال و پویای مبارزه او را به تهران کشاند تا ضمن آمادگی برای ورود به دانشگاه، فعالیتهای سیاسیاش را جدیتر دنبال کند. همین هدف هم باعث شد تا او خیلی زود وارد تشکیلات مخفی دانشجویان مبارز شود، اما حضورش در این تشکیلات چندان طولانی نبود چرا که خیلی زود توسط ساواک دستگیر شد.
جدیت و پشتکار سیدکاظم او را در لیست پذیرفتهشدگان کنکور سراسری سال ۱۳۵۵ جای داد، اما سابقهاش در سازمان امنیت کشور نگذاشت پای او به دانشگاه برسد. ممنوعیت تحصیل او در دانشگاه در کنار هوش و استعداد فوق العادهای که داشت، باعث شد تا با اصرار و تشویق پدرش راهی آمریکا شود. او که حالا دانشجوی مهندسی مکانیک یکی از دانشگاههای سرشناس آمریکا بود خیلی زود از طریق دوستان قدیمی به انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا راه یافت. این فضای جدید، مقدمهای تازه بر فعالیتهای سیاسی او بود تا آنجا که اوجگیری مبارزات مردم ایران باعث ایجاد یک نیروی مضاعف برای مبارزه سیاسی در او شد. بصیرت و بینش عمیق فکری و سیاسی او که حالا یک مبارز تمام عیار بود باعث شد تا ضمن مبارزه با رژیم شاه از برخورد با گروهکهای منحرف چپ، راست و التقاطی نیز غافل نشود. آنقدر که در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «مواظب گروهکها باشید. مبادا در دامان آنها بیفتید، با تمام توان از امام خمینی پیروی کنید که اسلام راستین در وجود این مرد خدا نهفته است.»

انقلاب که به ثمر رسید، سر پرشور سیدکاظم او را به ایران کشاند تا در سایه رهبری حکیمانه امام خمینی در خدمت مردم و نهال نوپای انقلاب باشد. امام که فرمان تشکیل سپاه را برای حفظ و حراست از انقلاب دادند، سیدکاظم جزو اولین کسانی بود که لباس سبز پاسداری بر قامت رعنایش جوانه زد. او فروردینماه سال ۱۳۵۸ پس از طی یک دوره آموزشی کوتاه و فشرده عازم کردستان آشوبزده شد. بعد از مراجعت از این مأموریت با کمک تعدادی از دوستانش، اولین واحد اطلاعات در سپاه را با تشکیلاتی بسیار منسجم پایهگذاری کرد. آن روزها بازار گروهکهای راست وچپ با صدها ترفند و تاکتیک رنگارنگ برای جذب جوانان گرم بود و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم بصیرت و شناخت عمیق شهید کاظمی از این جریانهای فکری مسموم، باعث روشن شدن چهره واقعی بسیاری از این گروههای اغلب الحادی و بازگشتن بسیاری از جوانان فریبخورده به مسیر انقلاب شد.
از طرف دیگر با توجه به حجم انبوه تهدیدهای داخلی در آن زمان حداقل فرصت برای کادرسازی، آموزش و ایجاد مقررات در واحد اطلاعات سپاه وجود داشت، اما در سایه مجاهدتهای شبانهروزی افراد گمنامی چون شهید کاظمی تشکیلات منسجم، منظم و پرقدرت شکل گرفت تا در بحرانهای اول انقلاب گوشهای از عظمت و اقتدار فرزندان امام را به همگان نشان دهد. شهید کاظمی با آرام شدن نسبی اوضاع داخلی، به درخواست مسئولین استان سیستان و بلوچستان و موافقت فرمانده سپاه به آن دیار هجرت کرد تا تجربیات گرانقدرش این بار در سمت معاونت امنیتی-سیاسی استانداری سیستان و بلوچستان صرف مبازه با اشرار و قاچاقچیان موادمخدر شود. با اتمام مأموریتش بار دیگر به تهران بازگشت و اینبار از سوی وزارت کشور و جهاد سازندگی از او دعوت به همکاری شد، اما هیچ یک از این پیشنهادها نمیتوانست روح پرشور او را اقناع کند. بنابراین مجدداً به سپاه بازگشت و با همان شور و اشتیاق اولیه در سمت سرپرستی واحد اطلاعات و عضو شورای عالی سپاه، کارش را از سر گرفت که البته حضور دوبارهاش در اطلاعات سپاه باعث ایجاد تحرک زیادی در شبکه اطلاعاتی سپاه شد. شهید کاظمی در مواقع ضروری خصوصاً هنگام عملیات، در جبهه حضوری فعال داشت و برای این که از خطوط دفاعی و موقعیت مکانی رزمندگان دقیقاً آگاهی پیدا کند در خط مقدم حاضر میشد و در برابر کسانی که مانع حضورش در خط میشدند میگفت: «وقتی انسان چیزی را با چشم خود ببیند بهتر میتواند تصمیمگیری کند تا این که روی کاغذ برایش توضیح بدهند.»
شهید کاظمی در برخورد با اطرافیان، فردی متواضع، مهربان، انتقادپذیر و خدوم و در حیطه مسئولیت و کار فردی جدی، قاطع، صبور و مقاوم بود. شاید بعد از رضای خدا هیچ چیز مثل رضایت امام برایش مهم و قابل توجه نبود. یکی از دوستانش در این باره میگوید: «هر گاه به او کاری واگذار میشد و میخواستند از انجام آن به نحو احسن مطمئن شوند، به او میگفتند «این مأموریت قلب امام را شاد میکند» و او همیشه میخندید و در جواب میگفت «همه ما فدای یک تبسم امام» آن وقت تا پای جانش میایستاد تا کار به نتیجه برسد.»
در کنار این خصوصیات منحصر به فرد، شهید کاظمی در برخورد با والدین، همسر و اقوام نیز شخصیتی نمونه بود. او در یکی از نامههایش خطاب به مادرش نوشت: «شما باید مانند مادر وهب باشید. اگر من به راه اسلام نرفتم، شیرتان را حلالم نکنید.»
سرانجام طلاییه در روز دوم شهریور ۱۳۶۴ همزمان با سالروز شهادت امام محمدباقر
(ع) سکوی پرواز فرزندی پاک سرشت و مجاهد از تبار آن امام شهید شد. یکی از دوستان سردار شهید سیدکاظم کاظمی درباره لحظات پرشور شهادتش میگوید: «ما داخل قایق بودیم. وقتی ترکش به سر سیدکاظم اصابت کرد بلند شد، دستها را به نشانه شکر به آسمان بلند کرد و لحظاتی بعد در کف قایق به سجده افتاد و در همان حالت به شهادت رسید.»
نویسنده: زینبسادات سیداحمدی