۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

رقص باشکوه بیرق‌ها

رقص باشکوه بیرق‌ها

رقص باشکوه بیرق‌ها

جزئیات

وصیت‌نامه دانشجوی دانشگاه شهید باهنر کرمان؛ شهید علی‌اصغر(امیر) یزدانی/ به بهانه ۱۶ مرداد، سالروز تشکیل جهاد دانشگاهی

16 مرداد 1400
شهید علی‌اصغر یزدانی
تولد: تهران، ۱۹ شهریور ۱۳۴۰

شهادت: مهران، ۴ آذر ۱۳۶۵
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
چو تير عشق، جا به کمانِ بلا کند              اول نشست بر دل اهل وِلا کند
در حيرتند خيره‌سران از عشق دوست          احباب را به بند بلا مبتلا کند
بيگانه را تحمل بار نياز نيست                  معشوق، ناز خود، همه بر آشنا کند
اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ رخصت جنگ با دشمنان به جنگجويان اسلام داده شد زيرا آن‌ها از دشمن، سخت ستم كشيدند و خدا بر يارى آن‌ها قادر است(سوره حج آيه ۳۹).
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
سلام بر نور، سلام بر راهيان نور، سلام بر سرزمين نور، سلام بر جبهه و سلام بر بهشت. باور نمى‌كنى كه مى‌گويم بهشت؟ بلى بهشت، بهشت من اين‌جاست! در جبهه، در باتلاق‌هاى هور، در مهران، در جنگل‌هاى آلواتان، در حاج‌عمران، در بيابان‌هاى داغ خوزستان، در كوه‌هاى سر به فلك كشيدة كردستان، در شب‌هاى سرد و يخ‌زدة زير صفر و روزهاى داغ بالاى ۴۰ درجه همراه با هواى شرجى طاقت فرسايش كه انسان را به حال خفگى مى‌اندازد. در زير رگبار دوشكا كه اگر سرت را دو سانت بالاتر از زمين بگيرى، گلوله‌هاى جور و ستم دشمن بلادرنگ بر پيشاني‌ات خواهد نشست. در زير بمباران ميگ‌ها و سوخوهاى روسى و ميراژهاى فرانسوى، در زير بارانى از خمپاره‌هاى مصرى، تانك‌هاى آرژانتينى، برزيلى، فرانسوى و روسى و در زير ابرى ضخيم حاصل از سموم بمباران‌هاى شيميايى. در كنار برادر ابراهيمى، پيرمردى ۶۰ يا ۷۰ ساله از آذربايجان قهرمان كه از نشاط و چابكى به نوجوان پانزده ساله‌ مي‌ماند. در كنار شريفى، جوان رنج‌كشيده‌اى از شهر كركوك عراق كه از ظلم و ستم صداميان به تنگ آمده و در جبهه نور عليه ظلمت بعثى مى‌رزمد.
بلى، بهشت من اين‌جاست! در مكانى كه زمانى بهترين و پاك‌ترين فرزندان اين سرزمين در آن به خاك افتادند و در عشقِ رسيدن به معشوق و پرواز به سوى ملكوت، در خون پاك خود غلطيده و پر و بال شستند. در كنار عارفان شب‌زنده‌دارى كه صداى گريه و نوحه‌شان در دل شب به درگاه والاى دوست، خواب را از چشم موجودات عالم مى‌گيرد و در روز، زمين از هيبت گام‌هاي‌شان بر خود مى‌لرزد. نمى‌دانى ديدن آنان چقدر زيبا و شكوهمند است آن هنگام كه در عزاداري‌هاي‌شان از عشق به سالار شهيدان بر سر و سينة خود مى‌زنند، اشك مى‌ريزند و ناله مى‌كنند. آن هنگام كه آن نوارهاى سبز و قرمز را كه بر روى آنان الله‌اكبر و ياحسين نوشته شده بر پيشانى پرنور خود مى‌بندند. آن هنگام كه وصيت‌نامه مى‌نويسند و به يكديگر سفارشِ حمايت از دين خدا را مى‌كنند، سپس حلال‌بودى طلبيده، خداحافظى مى‌كنند. آن هنگام كه بسان فرشتگان خدا كه براى يارى دينش از آسمان به زمين آمده، جهت اجراى عمليات عازم خط مقدم مى‌شوند. آن هنگام كه الله‌اكبرگويان، چونان عقابان ‌تيزچنگ بر سر سپاه خصم فرود آمده و سنگرهاى محكم آنان را مبدل به گورهاي‌شان كرده، از مواضع دشمن، قبرستان متجاوزان را مى‌سازند و... و آن هنگام كه مظلومانه، هم‌چون سرور و سالارشان حسين‌بن‌على بر خاك افتاده و شهيد مى‌شوند... .
لحظه‌اى دست از نوشتن برمى‌دارم و به صداى ذكر مصيبت اهل بيت كه از بلندگوى قرارگاه پخش مى‌شود گوش فرامى‌دهم. به ياد ظلم و جورهايى كه بر اين خاندان مظلوم رفت مى‌افتم و از دنيا و جاذبه‌هاى فريبنده‌اش با تمام وجود بيزار مى‌شوم. به‌راستى دنيا در حق آنان كه وارثان رسول خدا و داراى مقامى والا در نزد پروردگار بودند چه كرد كه در حق ما بكند؟! راستش از آن هنگام كه در عمليات والفجر۸ زخمى شدم و تا دل مرگ پيش رفته و بنا به مصلحت خداوند به اين دنيا بازگشتم، از لحظه‌اى كه به عينه ديدم و با تمام وجود لمس كردم كه فاصله بين مرگ و زندگى هيچ است و مرگ و زندگى داخل هم‌اند و زندگى عين مرگ و مرگ عين زندگى است و دنياى واقعى، سراى آخرت و دنياى مادى، سرابى بيش نيست، نسبت به زندگى در اين دنياى فانى و پست بى‌علاقه گشتم و امروز نيز كه در جبهه هستم با تمام وجود از زندگى در اين دنيا بيزارم و از اين كه خداوند اين نعمت بزرگ را به من عنايت كرد كه بتوانم آگاهانه و از روى اختيار راهى را كه او براى انسان‌ها مقرر فرموده و مؤمنين را به آن فراخوانده بشناسم و با شوق در اين مسير حركت كنم، سپاسگزارم.
خدا را سپاس مى‌گويم از اين كه قطره‌اى از درياى بيكران عشق و رحمت خويش را به من چشاند. خدا را سپاس مى‌گويم از اين كه حضرت امام را به من شناساند و با جان و دل من را مطيع فرمانش قرار داد و به صف مؤمنين و مدافعان اسلام كشاند. خدا را سپاس مى‌گويم از اين كه على (ع) را به من شناساند و در غم مظلوميت او چشمانم را هميشه اشك‌بار و قلبم را پر از كينه ساخت، به‌صورتى كه تا آخرين نفس در راه خونخواهى او با جباران و ستمگران تاريخ مردانه بجنگم و از پاى ننشينم. خدا را سپاس مى‌گويم از اين كه حسين‌بن‌على را به من شناساند و مرا دلباخته خويش نمود تا جايى كه براى رسيدن به حرم مطهرش از دنيا و ماديات آن، با رضايت كامل و به آسانى گذشتم و شما كه دوستان و آشنايان من هستيد بهتر از همه مى‌دانيد كه از مال دنيا جز قدرى كتاب و يك دست لباس رزم چيزى براى خود برنداشته‌ام.
عزيزانم! به شما سفارش مى‌كنم كه تقوا، صبر، توكل و ياد خدا را زينت قلب و روح خود كنيد و دوستى اهل بيت را پيشه كنيد. از حضرت امام با تمام وجود اطاعت و فرمانبردارى كنيد و در آخر شما را سفارش مى‌كنم به اين كه به جهاد در راه خدا برخيزيد. مبادا در صف آن افرادى باشيد كه در هنگام رسيدن به دنيا و مال دنيا پيش از همه تلاش مى‌كنند، اما هنگامى كه طبل جنگ به صدا در مى‌آيد و آواى رزم و نبرد با دشمنان خدا از هر كوى و برزن بلند مى‌شود خداى ناكرده از روى ترس يا به خاطر علاقه به دنيا به خانه‌ها مى‌روند و درها را محكم بر روى خود و كسان‌شان مى‌بندند تا جايى كه خداوند در قرآن آن‌ها را نكوهش كرده مى فرمايد: اى كساني كه ايمان آورده‌ايد، جهت چيست كه چون به شما امر شود براى جهاد در راه دين بى‌درنگ خارج شويد به خاك زمين، سخت دل بسته‌ايد؟ آيا راضى به زندگانى(دو روزه) دنيا عوض حيات ابدى آخرت شديد؟(درصورتى كه) نتايج دنيا پيشِ عالم آخرت اندك و ناچيز است(سوره توبه آيه ۳۸).
عزيزانم! امروز روز ترديد و دو دلى نيست و تا نابودى خصم ستمگر چندگامى بيش باقى نمانده. تا كى بايستیم و شاهد به خاك و خون غلتيدن والاترين بندگان خدا و مظلوم‌ترين انسان‌هاى روى زمين باشيم؟ تا كى بايستیم و شاهد پرپرشدن لطيف‌ترين، زيباترين، پاك‌ترين، معصوم‌ترين و خوشبوترين گل‌هاى اين عالم بمانیم؟
بياييد عزيزانم! بياييد ساعتى در خويش فرورويم و لحظه‌لحظه نبرد چند سالة عزيزان سنگرنشين‌مان را به ياد تمامى شيفتگان عدل و آزادى مرورى دوباره كنيم. بياييد چون طائران سبك‌بدن، صحراى صدق و صفا را با سينه‌هاى تافته از آتش عشق درنورديم و بر تابوت گلپوى شهيدان، رمز جاودانگى بهار را منتشر سازيم و به ياد لحظه‌هاى خوش دلباختگى در هر قدم صد لاله بكاريم و در سكوت پرمعناى بهشت‌زهرا فرياد بي‌صداى ياران را در رقص پرشكوه بيرق‌هاى سرخ جست‌و‌جو كنيم. بياييد در صداقت‌نامه باورمان اين‌گونه حكايت ميراث‌داران هابيل را بنگاريم: امسال در كربلاى تاريخ‌ساز ايران، على‌اكبر‌هاى زمان يكپارچه صدق و سوز و صفا و حماسه‌هاى بى نظير آفريدند و تبسم كودكانه على‌اصغرها در گهواره‌هاى كوچك‌شان به خون نشست. شش سال عباس‌هاى باوفا و دلاور قدم به ميدان نبرد نهادند تا بيرق سبز توحيد را بر ستيغ سينه‌هايشان برافرازند و در هنگامه خون و گلوله، دو دست خويش را، ديده‌ها و پاهاى خويش را پيشكش درگاه الهى نمايند. شش سال پژواك نداى حسين(ع) از كوى جماران به گوش رسيد و سالكان مسلك خدا، بانگ هل من ناصر حسين زمان را نه با فرياد كه با قطره‌هاى گرم خون لبيك گفتند. شش سال مشتاقان وصال دوست لباس رزم‌شان را به قطارهاى فشنگ آراستند و الفباى شهادت را در محضر لاله‌ها و مكتب شقايق‌ها هجى نمودند. شش سال تن‌هاى خاكي‌شان را به نور معرفت حق جلا دادند و با قطره‌هاى سرخ خون، افسانه عشق را برخاك سنگر رقم زدند. پس با تمام قدرت به پيش برويد و با لبيك به پيام الهى بسيج همگانى كه امام عزيزمان به آن امر فرموده با يك حركت جدى و گسترده كار اين گرگ درنده را تمام كنيد. خواهيد ديد كه ان‌شاءالله دست خدا پشتيبان شماست: اِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم.  
در مورد وضعيت زندگي‌ام نيز بايستى عرض كنم كه البته از كسى چيزى طلبكار نيستم ولى واقعيت اين است كه به بسيارى از شما بدهكارم و اميدوارم كه از من حقير درگذريد و اين بنده گنهكار خدا و كوچك‌ترين نوكر آقا امام زمان را به بزرگى مقام سرور و مولايش ببخشيد. به‌خصوص از پدر و مادر عزيزم كه بسيار آن‌ها را دوست مى‌دارم به‌خاطر زحماتى كه در طول عمر خود خصوصاً در دورانى كه به‌خاطر جراحتم در بيمارستان بودم به آن‌ها وارد آوردم، صميمانه پوزش طلبيده و حلاليت مى‌طلبم و از آن‌ها مى‌خواهم در حادثه‌اى كه براي‌شان واقع شده صبر پيشه كنند و راضى به رضاى خدا باشند و از اين كه خداوند بر آن‌ها منت نهاده و يكى از فرزندان‌شان را به مقام والاى قرب الهى رسانده، خوشحال و سپاسگزار باشند زيرا كه من هر شب و روز در نمازها و دعاهايم از خداوند طلب يك چنين مقامى را مى‌كردم( نایل‌شدن به مقام والاى شهادت، شهادت در راهش). خداوند ان‌شاءالله از شما راضى بوده و به شما جزاى خير دهد.
والسلام‌عليكم‌ورحمه‌الله‌وبركاته.
به اميد پيروزى اسلام، طول عمر امام امت و ظهور هرچه نزديك‌تر آقا امام زمان.
على اصغر(امير) يزدانى
 
¯ دو خاطره از دفتر خاطرات و یک نامه از شهید علی‌اصغر یزدانی در شماره ۱۳۶ ماهنامه فکه‌ به چاپ رسیده است.
 

مقاله ها مرتبط