۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

ذره‌بین جنگ

ذره‌بین جنگ

ذره‌بین جنگ

جزئیات

موشكافی استراتژی‌های آمریكا و شوروی در جنگ ایران و عراق/ به مناسبت ۲۸ خرداد، سالروز ارائه طرح پیشنهادی شوروی برای ایجاد صلح بین ایران و عراق در سال ۱۳۶۶

28 خرداد 1402
در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، دنیا شاهد تغییرات پی‌درپی و سریعی بود که به طور عمیق و ریشه‌ای بر روابط کشورهای پیروز تأثیر گذاشت. دولت‌ها پس از این جنگ به منظور تضمین پیشرفت‌های تمدن جدید و حفظ قدرت اقتصادی و نظامی در طول جنگ یا صلح، اهمیت نفت را به عنوان یک منبع حیاتی انرژی و هم‌چنین حفظ امنیت منابع آن از کوچک‌ترین خطرها درک کردند. پیش از نخستین جنگ خلیج فارس یعنی جنگ ایران و عراق و در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ دنیا به سه بلوک عمده تقسیم شد؛ بلوک کمونیسم جهانی، بلوک سرمایه‌داری یا دموکراسی جهانی و جهان سوم.
در دو بلوک کمونیستی و دموکراتیك، اصول مربوط به رویارویی قدرت‌های جهانی و استاندارد بازی‌های بین‌المللی و توازن قوا روشن و مشخص بود و مهم‌ترین وظیفه قدرت‌های متنازع، حفظ توازن نسبی قوا بود که این امر از شدت نزاع بین آن‌ها می‌کاست. در این راستا روش‌های بازتری نیز در سیاست بین‌المللی پدیدار شد. انجام گفت‌وگوها و اجرای تصمیماتی در زمینه کنترل سلاح‌های استراتژیک و کاهش تسلیحات و مانند این مباحث از مظاهر توازن به شمار می‌آمد که نهایتاً در آغاز دهه ۹۰ به پایان جنگ سرد و فروپاشی امپراطوری شوروی انجامید.
اما کشورهای جهان سوم به ویژه منطقه خلیج فارس و خاورمیانه، میدان این نزاع جهانی در تمام ابعاد بودند و هدف عملیاتِ نفوذ و تاثیرگذاری قدرت‌های بزرگ قرار داشتند تا به هیچ حدی از توازن جهانی دست نیابند. از طرفی منطقه خلیج فارس به عنوان غنی‌ترین نقطه نفت‌خیز جهان بر اهمیت فراوان آن نزد ابرقدرت‌ها می‌افزود.
در واقع ساختار حاكم بر نظام بین‌المللی، دو قطبی شده بود. قطب اول همان بلوك سرمایه‌داری یا دموکراسی به رهبری ایالات متحدة آمریكا و قطب دیگر بلوك كمونیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود.

۱. مواضع بلوک شرق و غرب قبل از جنگ ایران و عراق
پرداختن به استراتژی ابرقدرت‌ها قبل از شروع جنگ ایران و عراق مسئله پراهمیتی است زیرا این امر بی‌شک تأثیر بسیاری در مسیر جنگ و نتایج آن داشته است. اهمیت همیشگی خلیج فارس و خاورمیانه برای قدرت‌های بزرگ، خصوصاً آمریکا و شوروی، بخش مهمی از استراتژی جهانی هر یک از این دو قدرت را در آن زمان شکل می‌دهد.
در واقع خاورمیانه، شاهراه مهمی برای وصول به مدیترانه، جنوب اروپا، شبه جزیره عربستان، خلیج فارس، دریای سرخ، اقیانوس هند و آفریقا است. به همین جهت هر یک از این دو قدرت می‌کوشید تا دامنه نفوذ و قدرتش را در این منطقه گسترش دهد یا حداقل در جلب دوستان، از رقیب خود پیشی بگیرد.
در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شوروی استراتژی خود را در این منطقه بر پایه گسترش ایدئولوژی سوسیالیستی استوار کرده بود و برای ایجاد توازن استراتژیک بین خود و غرب از آن بهره می‌گرفت. ضمن آن که به این وسیله سعی در جلوگیری از نفوذ غرب هم داشت.
هم‌چنین برای تقویت جایگاه و اعتبار جهانی خود می‌کوشید که بر مراکز حیاتی منطقه مسلط شود و غرب را از دسترسی به آن محروم سازد. به همین دلیل تلاش زیادی می‌کرد تا به تدریج و به صورت غیرمستقیم خود را به مناطق نفت‌خیز خاورمیانه نزدیک کند و غرب را از حالت یکه‌تازی در این میدان باز دارد و حداقل خود را نیز در آن سهیم گرداند.
اتحاد جماهیر شوروی برای جلب حمایت کشورهای منطقه و به دست آوردن هم‌پیمان از میان آن‌ها بسیار کوشید و به منظور برهم زدن روابط آمریکا و دوستانش در منطقه به بزرگنمایی اشتباهات سیاسی آمریکا ‌پرداخت كه از آن جمله، جانبداری آشکار آمریکا از اسرائیل بود.
هم‌چنین شوروی با جلب دوست و هم‌پیمان و حمایت و پشتیبانی نظامی و اقتصادی از آن‌ها در بعضی مواقع و نیز با ایجاد اختلاف بین کشورهای منطقه و فرصت‌طلبی از مشکلات محلی و منطقه‌ای به‌خصوص در اختلاف بین اعراب و اسرائیل، می‌کوشید تا کشورهای منطقه را علیه غرب برانگیزد بنابراین از هرگونه تلاش وحدت‌گرایانه بین دولت‌های عرب منطقه جلوگیری می‌کرد. در مورد خلیج فارس هم شوروی اقدام به مجموعه‌ای از عملیات دریایی دائمی در این منطقه کرد تا با حضور آمریکا مقابله كند.
اگر حضور عملی شوروی در منطقه با حمله این کشور به افغانستان و تلاش‌هایش برای شوراندن قبایل بلوچ و دامن‌زدن به تمایلات جدایی‌طلبانه آن‌ها را مجموعاً در نظر بگیریم، مشخص می‌شود که این کشور چه حلقه محاصره محکمی را در اطراف منطقه برای آمریکا تدارک دیده بود.
اما در استراتژی آمریکا نیز منطقة خاورمیانه و خلیج فارس ویژگی منحصر به فردی داشت. مهم‌ترین منطقه مورد علاقه آمریکا این‌جاست چرا که این منطقه بخش عظیمی از ذخایر انرژی‌اش را روانه بلوک غرب می‌کند و در مقابل، سهم بزرگی از سلاح‌ها و محصولات غربی و آمریکایی به کشورهای این منطقه صادر می‌شود. طبعاً اهمیت فراوان «حمایت از منابع انرژی» و «حفظ بازار محصولات غربی» باعث می‌شود تا ایالات متحده آمریکا با تمام توان بکوشد تا هر رقیب دیگری را از صحنه خارج كند.
بنابراین در دهه ۷۰ و ۸۰ یکی از مهم‌ترین اهداف اصلی استراتژی آمریکا ممانعت از گسترش نفوذ شوروی در این منطقه یا جلوگیری از تهدیدهای شوروی به هر شکل ممکن بود. در نتیجة این اهداف، آمریكا منطقه را این چنین شکل داد و به گونه‌ای سنجیده، کشورهای عربی را از یکدیگر دور کرد تا هیچ اتحادیه تهدیدکننده یا رقیب غربی و شرقی به وجود نیاید و این کشورها رفاه و آسایش را در حفظ رابطه مستحکم با ایالت متحده آمریکا ببینند.
هم‌چنین آمریکا کشورهای عرب خلیج فارس را تشویق می‌کرد تا زیر چتر این كشور یک نظام امنیتی مشترک ایجاد کنند و این نظام امنیتی را به کانال‌های ارتباطی غرب مرتبط سازند. از طرف دیگر روابط دوجانبه خود با این کشورها را گسترش داد و کوشید از کشورهای عربی تا جایی که در جهت منافعش باشد، پشتیبانی کند.
از این‌جا روشن می‌شود که منطقه خاورمیانه یکی از مهم‌ترین مناطق اصلی استراتژیک روی نقشه جهان بوده و خواهد بود. در سال‌های قبل از شروع جنگ ایران و عراق، دو ابرقدرت شرق و غرب برای كسب منافع به هر طریقی مقابل هم می‌ایستادند تا دیگری فرصت یکه‌تازی در این منطقه پرارزش را نداشته باشد. این رقابت هولناک موجب شد تا حفظ استقلال دولت‌های این منطقه بسیار سخت و گاهی غیرممکن شود.

دفاع مقدس۲. مواضع بلوک شرق و غرب با شروع جنگ ایران و عراق
دو ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا که پس از پایان جنگ جهانی دوم همكاری خود را در طول جنگ علیه آلمان نازی به فراموشی سپرده و جنگ سردی را علیه هم آغاز كرده بودند، در ساختار دو قطبی، متعهد بودند كه باید از مرزهای بلوك خودشان در سراسر جهان دفاع كنند و حتی با كنار زدن رقیب سعی می‌كردند تا قلمرو خود را گسترش بدهند و هر نوع عقب‌نشینی در هر زمینه و هر جایی را مردود دانسته، آن را به منزلة پیروزی رقیب خود محسوب می‌كردند.
بنابراین هیچ ‌كدام حاضر به دادن امتیاز به یكدیگر نبودند و در وضعیتی قرار داشتند كه همواره به حركات، اقدامات و تصمیمات رقیب بدگمان بودند. طبیعی به نظر می‌رسد كه در چنین حالتی هیچ همكاری‌ بین دو ابرقدرت صورت نگیرد. دو ابرقدرت با وجود جنگ سرد حاكم بر روابط‌شان حاضر نبودند در نهادی بین‌المللی همكاری كنند و شورای امنیت كه طبق منشور ملل متحد می‌بایست حافظ امنیت بین‌المللی باشد، عملاً به صحنه‌ای برای رقابت دو ابرقدرت تبدیل شده بود زیرا شوروی هر چند كه عضو دائمی شورای امنیت بود ولی سازمان ملل را نهادی امپریالیستی می‌دانست كه آمریكا آن را تأسیس كرده و در جهت منافع آن كشور فعالیت می‌كند. به همین دلیل سازمان ملل متحد و ركن بسیار مهم آن یعنی شورای امنیت كه بانی امنیت بین‌المللی بود، نتوانست از طریق اقدام دسته‌جمعی به حل و فصل مناقشات بپردازد.
این ساختار سبب شد كه در آغاز تجاوز عراق به ایران، دو ابرقدرت موضع صریحی علیه آن نگیرند. زیرا هر كدام به دلایلی موافق تضعیف و حتی نابودی انقلاب اسلامی بودند. هر یك از آن‌ها به جای تلاش برای ایجاد صلح بین ایران و عراق از طریق شورای امنیت، سعی می‌كرد كه از وضعیت موجود حداكثر استفاده را به نفع خود بكند. دو ابرقدرت دیدگاه‌های متفاوتی درباره جنگ ایران و عراق داشتند ولی با این حال از تداوم جنگ ناراضی نبودند. در این شرایط، قطع‌نامه‌هایی كه شورای امنیت صادر می‌كرد از استحكام چندانی برخودار نبود و همه بر اساس «توصیه» تنظیم شده بود كه به نظر می‌رسد ابرقدرت‌ها با صدور آن‌ها واقعاً قصد نداشتند به منازعة ایران و عراق خاتمه دهند. به عبارت دقیق‌تر، یكی از اصول منشور سازمان ملل، یعنی اقدام دسته‌جمعی برای برقراری امنیت بین‌المللی در این جنگ معنایی نداشت. این وضعیت موجب شد كه شورای امنیت نتواند به وظیفة خود طبق منشور عمل كند و به این ترتیب جنگ ایران و عراق هشت سال تداوم یافت.
با وجود ساختار دو قطبی حاكم، در اوایل سال ۱۹۸۵ تغییری در سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت كه سبب نزدیكی دو ابرقدرت شد و جنگ سرد میان آن‌ها كم‌رنگ و زمینه همكاری در شورای امنیت سازمان ملل متحد فراهم شد. این امر موجب شد كه شوروی و آمریكا در سال ۱۹۸۷ برای خاتمه جنگ ایران و عراق با همدیگر همكاری كنند. بنابراین قطع‌نامه ۵۹۸ را بر اساس فصل هفتم منشور سازمان ملل تنظیم كردند و «تصمیم» گرفتند كه به هر نحو ممكن به جنگ پایان بخشند.

۲-۱ مواضع و اقدامات آمریكا در قبال تجاوز عراق در ابتدای جنگ
آمریكایی‌ها ضمن توصیه به شوروی مبنی بر عدم مداخله در جنگ ایران و عراق، سه مسئله اساسی را در پیامد حمله عراق پیگیری می‌كردند:
۱ـ حملة عراق باعث آزادی جاسوسان آمریكایی شود.
۲ـ ایران برای بازداشتن عراق از ادامه تجاوز، ضمن برآورده‌ساختن خواسته‌های آمریكا، از این كشور درخواست كمك كند.
۳ـ ایران با زیر پاگذاشتن برخی اصول انقلابی خود، در مجامع رسمی بین‌المللی حضور یابد و به قواعد آن‌ها تن دهد.
آمریكا برای تحقق این امر در ظاهر، بی‌طرفی فعال را دنبال می‌كرد ولی از سوی دیگر سعی داشت ایران را از دست زدن به انسداد تنگه هرمز كه تنها امكان اعمال فشار ایران بر نظام بین‌المللی برای بازداشتن از هجوم بیشتر عراق بود بازدارد.
این در حالی بود كه آمریكا نظاره‌گر پیشروی عراق بود و وقتی در هفته دوم جنگ، عراق را در دستیابی كامل به اهداف خود ناتوان دید به جای پیشنهاد عقب‌نشینی، تنها خواستار آتش‌بس، آن هم از طریق كشورهای منطقه یا كنفرانس اسلامی و سازمان ملل شد.
هم‌چنین به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در جریان اشغال لانه جاسوسی (سفارت آمریكا) و شكست مفتضحانه این كشور در طبس، آمریكا كه ضربات پیایی و سختی از ایران خورده بود، نه تنها از هر حركتی كه به ضرر ایران تمام می‌شد، استقبال می‌كرد بلكه خود نیز به دنبال انتقام‌جویی و جبران شكست‌های قبلی بود. از طرفی انقلاب اسلامی ایران نه تنها موجب شد تا آمریكا مطمئن‌ترین متحد سیاسی- نظامی خود یعنی رژیم شاه را از دست بدهد بلكه نظام سیاسی جدید ایران نیز به الگویی برای دیگر كشورهای مسلمان منطقه تبدیل شد. آمریكا از آن می‌ترسید كه دیگر متحدان منطقه‌‌ای‌اش نیز هم‌چون شاه سرنگون شوند كه این امر برای آمریكا بسیار نگران‌كننده بود زیرا كه منطقه حدود ۶۰ درصد ذخایر نفت جهان را در خود جای داده و اگر بحران و انقلاب در كشورهای این منطقه متأثر از انقلاب اسلامی به وقوع می‌پیوست به معنای بحران سرمایه‌داری غرب بود. لذا آمریكا به عنوان سردمدار سرمایه‌داری غرب، سعی كرد با استفاده از قدرت نظامی عراق، ضمن جلوگیری از سرایت اندیشه‌های انقلاب اسلامی به دیگر كشورهای منطقه، نظام جمهوری اسلامی را ساقط و یا تضعیف سازد.

در طول جنگ
آمریكا بعد از آغاز جنگ ایران و عراق به ظاهر اعلام بی‌طرفی كرد، اما در طول جنگ، در مواقعی كه عراق در موضع ضعف قرار می‌گرفت به طور آشكار و در قالب سازمان ملل و كمك‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی از عراق جانبداری می‌كرد. هم‌چنین نیروی دریایی آمریكا با حضور در خلیج فارس و حمله به كشتی‌ها، هواپیماها و سكوهای ایرانی عملاً وارد جنگ با ایران شد. این اقدام در موقعیتی كه عراق با ایران در حال جنگ بود به معنای حمایت آشكار از عراق و جبران ضعف‌های آن كشور برای ایجاد تعادل قوا بین عراق و ایران بود.
جلوگیری از پیروزی ایران بر عراق، محور اصلی سیاست آمریكاییان در طول جنگ را تشكیل می‌داد زیرا به نظر دولت آمریكا، پیروزی ایران علاوه بر این ‌كه موازنه قوا را در منطقه به هم می‌زد، مشكلاتی برای غرب ایجاد می‌كرد. در این چارچوب، خصوصاً پس از فتح خرمشهر كه ایران در موقعیت بهتری نسبت به عراق قرار داشت، این سیاست به نحو شدیدتری اعمال شد و آمریكا به طور كامل و همه‌جانبه از عراق حمایت كرد.
آمریكا در شورای امنیت سازمان ملل متحد به همراه دیگر اعضا، قطع‌نامه‌هایی را به تصویب رساند كه اغلب به نفع عراق بود. عراق حتی برای یك بار هم به عنوان متجاوز اعلام و محكوم نشد و این قطع‌نامه‌ها حداكثر از طرفین می‌خواستند كه به منازعه خاتمه داده، راه‌های مسالمت‌آمیز در پیش گیرند.
از طرف دیگر، با تداوم عملیات تهاجمی ایران در سال ۱۳۶۲، آمریكا احساس كرد عراق در حال فرسودگی و از پا درآمدن است، به همین دلیل در مقابل استفاده عراق از سلاح‌های شیمیایی، عكس‌العملی از خود نشان نداد و عملاً برای انجام هر جنایتی، به صدام چراغ سبز نشان داد و حتی برای پوشاندن نقاط ضعف صدام، آماده مداخلة مستقیم در جنگ شد.
آمریكا همراه با تبلیغات وسیع مبنی بر بی‌طرفی در جنگ، اطلاعات جاسوسی در اختیار عراق قرار می‌داد تا آن كشور بتواند در مقابل حملات زمینی و هوایی ایران مقاومت كند. برای مثال آمریكا با ماهواره‌های جاسوسی و پرواز هواپیماهای آواكس خود در منطقه، تحركات زمینی، هوایی و دریایی ایران را زیر نظر می‌گرفت و با مشاهدة كم‌ترین تحرك یا تغییر، اطلاعات مربوط را در اختیار عراق قرار می‌داد. در مجموع همه‌گونه اطلاعات درباره مواضع هواپیماها، كشتی‌ها، تانك‌ها، موشك‌اندازها و اطلاعات جزئی از حملات ایرانیان به هدف‌های زمینی و هم‌چنین حملات ایران به هدف‌های دریایی در خلیج فارس در اختیار عراق گذاشته می‌شد.
در كنار این اقدامات، كمك‌های اقتصادی گسترده‌ای به عراق می‌شد تا از اضمحلال درونی رژیم صدام جلوگیری شود. دولت ریگان اعتبارات كشاورزی بسیاری به بغداد داد كه سالانه تا حدود یك میلیارد دلار می‌رسید. علاوه بر این، آمریكا دولت‌های عمدة غرب مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا و انگلیس را تشویق كرد تا با امضای قراردادی با دولت عراق به آن كشور اجازه دهند تا بازپرداخت وام‌های خود را به تعویق اندازد. این كار به دولت عراق فرصت داد تا پول بیشتری را برای مقاصد نظامی صرف كند.
نتیجه آن كه ایالات متحدة آمریكا به رغم اعلام سیاست بی‌طرفی در جنگ، در راستای سیاست نابودی، تضعیف و مهار انقلاب اسلامی ایران، عراق را تشویق به حمله به ایران كرد و سپس به حمایت همه‌جانبة نظامی، اقتصادی و سیاسی از عراق پرداخت و این اقدامات آمریكا از نخستین روزهای پیروزی ایران در جبهه‌ها تا پایان جنگ، هم‌چنان تداوم داشت. تنها در سال ۱۳۶۴ بود كه دولت آمریكا با اعزام مك ‌فارلین مشاور امنیت ملی ریگان كوشید در عین حمایت از عراق، رابطة محدودی با ایران برقرار كند كه با هوشیاری امام و افشای ماجرا در سال ۱۳۶۵، این تلاش نیز بی‌نتیجه ماند.
هم‌چنین حضور نیروهای آمریکایی در خلیج فارس از سال ۱۳۶۴ روند صعودی گرفت و در سال ۱۳۶۶ به اوج خود رسید و درست یک روز پس از تصویب قطع‌نامه ۵۹۸ که در بند پنجم آن، سایر کشورها را به خویشتن‍داری و دست‌زدن به هرگونه اقدام برای گسترش بیشتر مناقشه فرامی‌خواند، آمریکا به بهانه حمایت از کشتی‌های کویتی، ناوگان نظامی خود را به خلیج فارس روانه کرد و در حمایت از عراق و برای جلوگیری از برتری نسبی ایران در جنگ خلیج فارس وارد عمل شد.
آمریکایی‌ها هم‌زمان با سقوط فاو در پایان فروردین ۱۳۶۷ به سکوهای نفتی ایران حمله کردند تا حمایت آشكار خود را از عراق به نمایش بگذارند و از همه مهم‌تر این كه در سال ۱۳۶۷ با سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران، ابعاد فاجعه‌آمیزی به جنگ دادند.

۲-۲ مواضع و اقدامات اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای جنگ
شوروی در سال ۱۹۷۲ با عراق پیمان دوستی پانزده ساله منعقد كرد و به این ترتیب نفوذ بسیاری در عراق، به ویژه از نظر تأمین تسلیحات ارتش و حضور كارشناسان نظامی به دست آورد و اصولاً ارتش عراق مجهز به سلاح‌های روسی شد. وقوع انقلاب اسلامی ایران هرچند كه برای شوروی به دلیل قطع نفوذ آمریكا در مرزهای جنوبی‌اش مطلوب به نظر می‌رسید ولی رهبران شوروی به خاطر ماهیت مذهبی انقلاب اسلامی از نظام سیاسی جدید ایران خرسند نبودند و انقلاب ایران را الگویی برای مسلمانان شوروی می‌دانستند. دولت انقلابی ایران نیز به موازات برخورد با نفوذ آمریكا در ایران، از میزان نفوذ شوروی نیز به شدت كاست، طوری كه گاز ایران به شوروی قطع شد و بندهای ۵ و ۶ قرارداد ۱۹۲۱ ایران و شوروی، از طرف ایران ملغی اعلام و تجاوز روسیه به افغانستان نیز به شدت از طرف ایران محكوم شد.
علاوه بر این، در بهمن ۱۳۶۱ عناصر اصلی حزب توده كه همكاری نزدیكی با شوروی داشتند دستگیر شدند و این حزب به جرم همكاری اطلاعاتی و امنیتی با شوروی منحل شد. یكی از اقدامات این حزب پس از پیروزی انقلاب اسلامی جذب ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بود كه پس از برخورد با حزب توده، وی نیز محاكمه و اعدام شد. از دیگر سران حزب توده محمدعلی عمویی، محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، احسان طبری و نورالدین كیانوری بودند كه در برنامه تلویزیونی كه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۳ پخش شد، به ارتباط حزب با سازمان جاسوسی شوروی(كا.گ.ب) اعتراف كردند.
خلاصه این كه منافع شوروی از سویی اقتضا می‌كرد كه انقلاب اسلامی ایران را به دلیل قطع نفوذ آمریكا تقویت كند و مانع تضعیف آن از طریق جنگ شود و از سویی دیگر، بنا به دلایل مذكور این كشور از انقلاب اسلامی رضایت چندانی نداشت و سیاست آن در مورد ایران دچار نوسان بود.
اما راجع به نقش این كشور در آغاز جنگ، چون سندی وجود ندارد نمی‌توان قضاوت صریحی كرد و قاطعانه گفت كه شوروی نیز در راه‌اندازی جنگ نقش داشته و یا به تحریك و تشویق عراق پرداخته است ولی می‌توان گفت كه این كشور نیز از حمله عراق به ایران ناراضی نبوده است. مقامات شوروی قبل از جنگ، از جریان تصمیم حمله عراق به ایران آگاه بودند ولی هیچ‌گونه تلاشی برای جلوگیری از حملة متحد خود انجام نداده و حتی در ابتدای جنگ، حملة عراق را محكوم نكردند. بنابراین پشتگرمی عراق از تسلیحات روسی و پیمان دوستی‌اش با شوروی می‌تواند عامل مؤثری در آغاز جنگ عراق علیه ایران باشد، خصوصاً این كه عراق از نارضایتی شوروی نسبت به مواضع ایران دربارة مسئله افغانستان آگاهی كافی داشت.

در طول جنگ
جنگ ایران و عراق موجب بروز تعارض در مواضع شوروی شد. این كشور در ابتدای جنگ، به‌رغم این كه عراق حمله به ایران را آغاز كرده بود، در سازمان ملل بر بی‌طرفی خود تأكید كرد و در اوایل جنگ نیز به تقاضای عراق برای تسلیحات، پاسخ مثبت نداد و حتی شواهدی وجود دارد كه سعی كرد با كمك‌های تسلیحاتی به ایران نزدیك شود و جای آمریكا را بگیرد ولی در مقابل، ایران از سیاست شوروی در آن زمان استقبال نكرد.
به هر حال، وضع به همین منوال ادامه نیافت و پس از آزادسازی زمین‌های اشغالی ایران به همت رزمندگان اسلام و هم‌زمان با عقب‌نشینی نیروهای عراقی از بخشی از خاك ایران در تابستان ۱۳۶۱ روس‌ها انتقال سلاح به عراق را از سرگرفتند. صدام حسین در سپتامبر ۱۹۸۲ (شهریور ۱۳۶۱) آغاز مجدد دریافت سلاح‌های روسی بر اساس قراردادهای منعقد و پیش پرداخت شده در دورة پیش از جنگ را اعلام كرد. این سلاح‌ها شامل جنگنده‌های میگ۲۵، تانك‌های تی۷۲ و انواع موشك‌های سام بود. در این دوره، شمار تكنسین‌ها و مشاوران روسی در بغداد نیز به ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر رسید. در اوایل ۱۹۸۳ نیز، بعد از دیدار مقامات عراقی از مسكو، این كشور سلاح بیشتری دریافت كرد و متخصصان روسی نیز در عراق افزایش یافتند.
این اقدامات شوروی جهت‌گیری جدید برای حمایت از عراق بود و با سیاست بی‌طرفی شوروی كه در اوایل جنگ اعلام كرده بود، تناقض داشت. حمایت شوروی از عراق در این دوره یعنی پس از فتح خرمشهر، نقطة عطفی در تاریخ جنگ به شمار می‌آید زیرا كه عراق به خاطر سیستم نظامی شرقی خود احتیاج مبرمی به این كمك‌ها داشت. كمك‌های نظامی غرب نیز نمی‌توانست به این حد به ساختار نظامی عراق كمك كند زیرا امكان تهیة تسلیحات شرقی از بازار آزاد به راحتی امكان‌پذیر نبود و برخلاف تسلیحات غربی اگر كشور سازندة آن و بلوك وابسته، از اعطای آن خودداری می‌كردند، كشور مصرف‌كننده با بن‌بست روبه‌رو می‌شد. از این جهت بود كه كمك‌های شوروی كه به طور مستقیم و یا غیرمستقیم و از طریق یك كشور ثالث صورت می‌گرفت، برای عراق به منزلة گشایش روزنة امید به حساب می‌آمد.
از طرف دیگر، شوروی همگام با آمریكا در شورای امنیت، قطع‌نامه‌هایی را به تصویب رساندند كه همگی به ضرر ایران بود. به عنوان مثال به دنبال اجرای موفقیت‌آمیز عملیات والفجر۸، شورای امنیت در ۵ اسفند ۱۳۶۴ تشكیل جلسه داد و قطع‌نامة ۵۸۲ را درباره استفاده از سلاح شیمیایی به تصویب رساند. در این قطع‌نامه كه با همكاری شوروی تصویب شد، در حالی كه فقط عراق از این‌گونه سلاح استفاده می‌كرد، قید جملة «شورای امنیت از طرفین می‌خواهد كه از سلاح‌های شیمیایی استفاده نكنند»، نشان می‌دهد كه شوروی و آمریكا تا چه حد نسبت به اقدامات غیر قانونی و ضد حقوق بشری عراق، از خود بی‌تفاوتی نشان می‌دادند. علاوه بر این، هنگامی كه ایران از پذیرش قطع‌نامه‌های ۵۸۲ و ۵۸۸ شورای امنیت به دلیل عدم توجه به خواسته‌های به‌حقش امتناع كرد، سفیر شوروی در امارات متحدة عربی همگام با آمریكا اعلام كرد كه ایران مسئول شكست تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ است و باید سرزنش شود. موضع‌گیری شوروی علیه ایران در حالی صورت می‌گرفت كه ارتش عراق به سلاح‌هایی هم‌چون تانك‌های تی۵۵، تی۶۲ و تی۷۲، بالگردهای توپدار ای۲۴، توپ‌های روسی، هواپیماهای میگ۲۳، ۲۵ و ۲۹ و نیز وسایل حمل و نقل تانك و ... مجهز شد كه از سال ۱۹۸۲ به بعد شوروی در اختیار عراق قرار داده بود. عراق با كمك همین هواپیماها و نیز موشك‌های اسكاد شوروی اقدام به بمباران و موشك‌باران مناطق مسكونی، بنادر، سكوهای نفتی و ... ایران می‌كرد.
با نگاهی گذرا به حقایق مذكور، بدون شك می‌توان نتیجه گرفت كه شوروی از لحاظ نظامی و سیاسی، مخصوصاً پس از فتح خرمشهر، از دولت عراق حمایت می‌كرد.

۳. مواضع بلوک شرق و غرب در پایان جنگ
قطع‌نامة ۵۹۸ در شرایطی تصویب شد كه ایران با وجود فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی توانست خود را آمادة حملة بزرگ دیگری برخلاف میل قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای كند. این حملة بزرگ «كربلای۵» نام داشت كه بلافاصله چند روز بعد از عملیات كربلای۴ ، با هدف انهدام ماشین جنگی عراق در شرق بصره و پیشروی به سوی بصره اجرا شد. این عملیات به دلیل موفقیت‌های چشمگیری كه داشت، بزرگ‌ترین عملیات انهدامی جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود. با اجرای این عملیات، ایران برتری نظامی‌ا‌ی را كه نسبت به عراق در عملیات والفجر۸ و تصرف فاو به دست آورده بود، تثبیت كرد و با نزدیك‌تر شدن به بصره امكان پیدا كرد كه با اجرای عملیات دیگری در جبهه‌های جنوب، پیروزی قاطعی به دست آورد لذا تلاش‌های بین‌المللی برای جلوگیری از این پیروزی احتمالی، مجددا‌ً با شدت و حِدّت بیشتر و برنامه‌ریزی مشخص‌تری افزایش یافت.
در این زمان، آمریكا و شوروی و دیگر قدرت‌های بزرگ جهانی از شكست عراق مطمئن شده بودند و طبیعی بود كه ضمن ارزیابی مواضع گذشته، سعی بر جلوگیری از این روند داشته باشند. آمریكا به دنبال ضعف‌ها و ناكامی‌های پی‌درپی، از جمله رسوایی سفر مك ‌فارلین به تهران و بی‌اعتباری نزد رژیم‌های منطقه‌ای، عدم توانایی حل مسئله گروگان‌ها در لبنان و مانند آن‌ها، سعی داشت كه از طریق جنگ تحمیلی اعتبار از دست رفته خود را به عنوان ابرقدرت بازسازی كند و نشان دهد كه مطابق ادعای خود نخواهد گذاشت جنگ با پیروزی ایران به پایان برسد و دولت صدام را حفظ خواهد كرد. آمریكا با این اهداف درصدد بود كه قطع‌نامه‌ای در سازمان ملل تصویب كند كه ایران را وادار به پذیرش صلح كرده و از پیروزی آن جلوگیری كند. در این زمینه سیزدهمین اجلاس سران هفت كشور صنعتی در ۲۰ خرداد ۱۳۶۶ در ونیز طی یك بیانیة سیاسی رسمی درباره جنگ ایران و عراق، از سازمان ملل خواست كه با فشار بر ایران و عراق برای قبول مذاكره، هر چه سریع‌تر برای پایان جنگ اقدامی به عمل آورد.
اتحاد جماهیر شوروی نیز ضمن مخالفت با حذف صدام به عنوان متحد قدیمی خود در منطقه و با موضع‌گیری صریح‌تر علیه انقلاب اسلامی و هم‌چنین با توجه به سابقه فعالیت‌های سیاسی در منطقه، سعی می‌كرد جایگاه خود را در تعیین سرنوشت جنگ به عنوان یك طرف مهم تثبیت كند و نیز امیدوار بود كه بتواند در صورت توافق با غرب امتیازاتی نیز از آن‌ها بگیرد.
به هر حال، شرق و غرب در این مرحله، تصمیم جدی گرفته بودند كه نگذارند ایران به یك پیروزی قاطع نظامی برسد. در چنین اوضاع و احوالی بود كه سرانجام سازمان ملل متحد قطع‌نامة ۵۹۸ را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به اتفاق آرا به تصویب رساند.

منابع
۱. ابوغزاله، عبدالحلیم (وزیر دفاع اسبق مصر)، جنگ ایران و عراق، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران.
۲. درویشی، فرهاد، جنگ ایران و عراق؛ پرسش‌ها و پاسخ‌ها، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران.
۳. دانشنامه جنگ ایران و عراق http://wikiwar.blogfa.com .

نویسنده: حمیده بیک‌وردی

مقاله ها مرتبط