۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

جهادگران اکبر

جهادگران اکبر

جهادگران اکبر

جزئیات

خاطرات سیدمهدی پدرام مسئول ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی بابل از عملیات بیت‌المقدس/ به مناسبت ۹ اردیبهشت، سالروز عملیات بیت‌المقدس

9 اردیبهشت 1400
درست ده روز قبل از عملیات خرمشهر در ستاد پشتیبانی جنگ بابل بودم که خبر دادند جبهه جنوب شدیداً به الوار و تراورس* نیاز دارد. همه توان شروع کردم به تهیه تراورس. ابتدا از طریق جنگل‌بانی وارد شدم و وقتی موفق نشدم، مسئله را با مردم در میان گذاشتم. افراد زیادی مراجعه کردند و تعداد ششصد اصله درخت را که برای زمین‌های کشاورزی مورد استفاده‌شان نبود، آوردند و گفتند که می‌توانید آنها را قطع و جهت استفاده رزمندگان اسلام ارسال کنید.
برای انتقال این چوب‌ها به کارگاه چوب‌بری، در نماز جمعه بابل از مردم کمک خواستم. از قبل هم تعدادی کامیون برای حمل چوب‌ها آماده کردم. پیرمرد، جوان و نوجوان با یک دنیا عشق همت کردند و در عرض یکی دو ساعت همه ششصد اصله درخت را قطعه قطعه کرده و به داخل کامیون‌های موجود بردند. همت مردم، روحیه همه خدمتگزاران ستاد پشتیبانی جنگ را صد چندان کرده بود. پس از تهیه و آماده‌سازی الوارها، خودم به اتفاق چند نفر از برادران جهاد به همراه الوارهای تهیه شده عازم جبهه شدیم.
آنجا شاهد عملیات بزرگ و افتخار‌آفرین فتح خرمشهر بودیم. با اینکه ما در امر تدارکات رزمندگان مشغول بودیم و نتوانستیم صحنه نبرد را به خوبی برای خودمان ترسیم کنیم اما، آنچه مشهود بود این که از گلوله‌ها، سقفی آتشین روی سر بچه‌ها ساخته شده بود. رانندگان لودر و بلدوزر پا به پای رزمندگان در عملیات حضور داشتند. گلوله‌های آرپی‌جی دشمن، لودرهای ما را نشانه می‌گرفتند. در اثر اصابت یکی از این گلوله‌ها، سر یکی از راننده‌های لودر جهاد از تن جدا و پیکر غرق به خون او توسط برادر جهادگر دیگری به زمین کشیده شد و خود او بلافاصله جای آن شهید را برای تداوم کار پر کرد. در این میان باید از رشادت‌های قهرمانانه برادر جهادگر «فیض‌الله قربان‌گلی»، یکی از اعضای جهاد بابل، یاد کنیم که با داشتن چند سر عائله و مسئولیت سنگین خانواده در جهاد با نفس پیروز بیرون آمد.
آنچه گفتنی است و جالب توجه، این که به لحاظ حجم سنگین آتش به نیروهای بسیج دستور کمی عقب‌نشینی داده شد. در این میان کامیون، وانت و هر وسیله‌ای که در فاصله‌های مختلف صحنه نبرد حضور داشته‌اند اقدام به برگرداندن نیروها به عقب می‌کردند. هنوز ساعتی نگذشته بود که خبر دادند رزمندگان اسلام با یورشی عظیم خطوط مقدم دشمن را شکسته و دشمن در داخل شهر خرمشهر به عقب‌نشینی و فرار اقدام کرده است. آنجا بود که عزم راستین رزمندگان اسلام که می‌خواستند کلید خرمشهر را از دست صدام جنایتکار بگیرند جزم شد و موفق شدند روی دشمن را سیاه و دل دوستان اسلام را شاد کنند. بعد از آن یورش بزرگ و سرنوشت‌ساز، فضای جبهه مملو از شعار خرمشهر آزاد شد گشت. دل امام شاد شد. آنچنان شوق و شوری در کشور ایجاد شده بود که همه به وضوح، شاهد آن بودیم.
وقتی که به پیروزی رسیدیم و خرمشهر را فتح کردیم، زمان جمع‌آوری پیکرهای نازنین و گرانقدرمان رسید. من نیز مانند بقیه به دنبال پیکر برادر جهادیم فیض‌الله قربان‌گلی بودم. بدن‌های شهدا به معراج شهدا که در جاده اهواز ـ خرمشهر بود، انتقال داده شده بود. من به اتفاق دیگر برادران جهادی به معراج رسیدیم. به ما اجازه ورود به معراج را ندادند ولی پس از التماس زیاد فقط بنده توانستم اجازه بگیرم و داخل شوم.
یک باره به یاد صحرای کربلای امام حسین(ع) و مظلومیت یارانش افتادم. دیدم برادران کم سن وسال بسیجی پیکرهای قطعه‌قطعه شده عزیزان را از کانتینر سردخانه‌دار خارج می‌کنند و بر روی زمین روی نایلون می‌گذارند. تعدادی از برادران هم مشغول تطبیق دادن سرهای بریده، بدن‌های قطعه قطعه شده و دست‌ها و پاهای جدا شده بودند. زانوهایم لرزید. توان مقاومت نداشتم. به خدا قسم آنچه من شاهد بودم و امروز می‌نویسم قطره‌ای از دریای بیکران عشق و شهادت و ایثار عشق به خدا، جان دادن برای خدا، خلاصه همه چیز برای خدا و لبیک‌گویی به ندای رهبر عظیم‌الشأن، خمینی بت‌شکن(ره)، کسب آزادی و بزرگی برای ایران و اسلام عزیز، مجد، عظمت، سربلندی و افتخار برای نسل‌های آینده تاریخ که بخواهند به نامردان تاریخ نه بگویند و سیلی بر گونة سیاست‌بازان استکبار جهانی بزنند، باشد. بله، این درسی بزرگ از کتاب پربار رشادت‌های فرزندان اسلام است که باید زنده نگه داشته شود. یاد همه شهدای گرانقدر اسلام که در راه اعتلای کلمة الله جان به جان آفرین تسلیم کردند، گرامی و راهشان پررهرو باد.
 
پی‌نوشت:
* تراورس:

مقاله ها مرتبط