۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

جانشین خطِ محور کرخه

جانشین خطِ محور کرخه

جانشین خطِ محور کرخه

جزئیات

درباره پاسدار شهید حسن چهاردوری/ به بهانه ۳ شعبان، میلاد امام حسین علیه‌اسلام و روز پاسدار

24 بهمن 1402
اشاره: امروز ما هستیم و یک سینه سخن از ناگفته‌ها، ناشنیده‌ها و ناخوانده‌ها. از این جنگ چه می‌دانیم و از کسانی که خیلی زود به جنگ وارد شدند و خیلی زود بار سفر بستند و رفتند؟ بعضی‌های‌شان فقط چند روز از جنگ را درک کردند. بعضی‌ها چند ماه را و بعضی‌ یکی، دو سال. امروز مادرها و پدرهای بسیاری از شهیدان‌مان رفته‌اند که زانوی ادب بزنیم و از جگرگوشه‌های‌شان بپرسیم. فقط برای‌مان مانده چندتایی اطلاعات از بعضی از آن سربداران که تمام دارایی ماست. حسن چهاردوری یکی از این سرداران است که جز اطلاعات کمی، از او هیچ نداریم. همان اندک، به علاوۀ چند صفحه دست‌نوشته شامل آسیب‌شناسی چند عملیات و بررسی نقاط ضعف و قوت آن‌ها، شده بضاعت این چند خط که با هم می‌خوانیم.

شهید حسن چهاردوری، نوزده ساله نشده، سردار شد. با ورود به سپاه حمیدیه در چندین عملیات شرکت کرد. از جمله: ۶۰/۵/۵ عملیات شهیدچمران و ۶۰/۶/۱۰ عملیات شهیدان رجایی و باهنر. جانشین خط محور کرخه بود و نقش مهمی در هدایت عملیات‌ها داشت. از ۱۳۴۱، نوزده سال گذشته بود. حسن در پنجم بهمن ۱۳۶۰ در منطقۀ کرخه‌نور به شهادت رسید.

دست‌نوشته‌های من
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
البته چیزهایی که می‌دانم و در جنگ‌ها و حمله‌ها یاد گرفته‌ام و بررسی‌شان می‌کنم، می‌توان گفت که تجربیات جنگی است ولی خوب نمی‌دانم که آیا در آینده می‌توانم از آن‌ها استفاده‌ای بکنم یا نه و ان‌شاء‌الله خداوند کمک کند که از آن‌ها به خوبی استفاده کنم.
اولین حمله‌ای که در آن شرکت کردم، حملۀ ۵۹/۱۰/۱۵ بود که در واحد خمپاره خدمت می‌کردم. حمله انجام شد و آتش تهیۀ بسیار جالب بر سر عراقی‌ها ریخته شد و پیشروی شروع شد. تانک‌ها و زره‌پوش‌ها به سمت عراقی‌ها هجوم بردند و من برای اولین‌بار، مهندسی قوی عراقی‌ها را با پل مستحکم‌شان روی کرخه دیدم. ارتشی‌ها چندین کیلومتر آن‌طرف کرخه رفته‌ بودند.
من هنگام عصر به سمت [واحد] خمپاره برگشتم که دیدم تانک‌ها و نفربرهای‌مان و حتی توپخانه‌مان را در دشتی باز، بدون سنگر گذاشته بودند. یکی از برادران ارتشی داشت سه تانک و دو نفربر pmp و یک بولدوزر را که به‌وسیله ۱۴ گلوله تاو زده شده بودند و هنوز آن‌جا بودند نگاه می‌کرد و از شب، آن‌ها را می‌برد. خلاصه به سمت خمپاره رفتم.
آن روز عراقی‌ها به سمت ما هجوم آوردند و پاتک انجام دادند و ما هم به خاطر نداشتن مهمات و نداشتن سنگر، کارمان فقط عقب‌نشینی بود و می‌دیدیم که چگونه تانک‌های‌مان می‌سوزند. در همان لحظه متوجه یک تغییری شدم که در روحیه و رفتار ارتشی‌ها مشاهده می‌شود که دیگر به ما اهمیت نمی‌دادند و همه‌اش صحبت از تانک[ها] می‌کردند. می‌گفتند شما هیچ چیز نمی‌توانید ببرید. برادرمان سیدی‌نژاد می‌خواست یک pmp را بیاورد ولی ارتشی‌ها مخالفت می‌کردند و می‌گفتند این غنایم مال تیپ همدان است و لذا شما حق دست زدن ندارید. بعد خدا را شکر کردم که این شکست، شکست تخصص بدون ایمان بود. حمله‌ای بود که در آن ایمان نبود ولی تانک و توپ زیاد بود. آن‌ها چگونه می‌خواستند با این برنامه‌ها به ابزار اصالت بدهند و آن‌ها را هدف کنند که خدا می‌فرماید: و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین. علت[های] شکست این حمله به نظر من:
۱- نبودن مؤثر برادران پاسدار با برادران ارتشی.
۲- نزدن خاکریز و کارنکردن واحد مهندسی ارتش و سپاه.
۳- نکندن سنگر برای تانک‌ها و نفربرها.
۴- نداشتن تدارکات قوی.
۵- نبودن ایمان و اعتقاد در برابر دشمن.
***
حمله بعدی که در آن بودم، حمله کرخه‌نور و برای اولین بار بعد از شکست اول بود.
این حمله بهتر از حمله‌های قبل و حساب شده‌تر بود و مسائل خاکریز و سنگر و مهندسی خیلی بیش‌تر از حمله اول رعایت شد. تدارکات بسیار خوب بود و دیگر این که بچه‌ها خودشان را ملزم می‌دانستند به ساختن سنگر. در این حمله کمبود نیرو کم و بیش مطرح بود ولیکن عیب‌های کلی که به نظرم آمد(در این حمله در کنار برادر شهید ناصر سلیمی در موشک تاو بودم):
۱- نبودن کانال‌های مخابراتی متعدد بین نیروها و فرماندهی.
۲- نبودن هماهنگی بین فرماندهی سپاه و فرماندهی ارتش.
۳- نبودن نیروی پیاده در سمت راست که وقتی من با برادر سلیمی به دستور برادر شهید مجید سیداوی به جلو رفتیم که به نیروهای جلویی فرمان عقب‌نشینی بدهیم، به هنگام بازگشت دیدیم که تانک‌های عراقی‌ها دارند به سمت ما می‌آیند که ما فکر کردیم عراق می‌خواهد نیروهای ما را دور بزند که برادر سلیمی با ناراحتی بسیار، شش گلوله به سمت آن‌ها زد که یکی از آن‌ها به هدف خورد و بعد متوجه شدیم آن‌ تانک‌ها راه‌شان را گم کرده ‌بودند و بحمدالله چیزی نبوده است.
۴- ضعف فرماندهی که باعث شد به خاطر یک بولدوزر ما برادر شهید فرهاد ملک‌فام را از دست بدهیم.
۵- آمدن بی‌مورد هلیکوپترهای هوانیروز که با انهدام دو هلیکوپترمان توسط عراقی‌ها تأثیر [بدی] بر روحیه برادران گذاشت.
***
حمله دیگری که بودم در سوسنگرد به سمت دهلاویه و بردیه پیشروی کردیم.
در این حمله من با برادر شهید علیپور در ۱۰۶ بودم که برادر شهید توانست یک کامیون عراقی‌ را در دهلاویه با اولین شلیک بزند. بعد از آن به دارخوین رفتم که در آن‌جا به پاتک‌های عراقی‌ها برخوردیم. در آن‌جا هم حمله عظیمی بود که چند مورد هم در آن‌جا متوجه شدم. متأسفانه ۱۰۶مان را با خمپاره منهدم کردند.
***
در حملۀ آخر، کرخه‌نور هم بودم که در این حمله چون بیش‌تر در تماس بودم، اشکالاتی را متوجه شدم ولیکن بسیار بهتر از حمله‌های قبل بود. اشکالات که در حملات قبل داشتیم، بیش‌ترِ آن‌ها رفع شده بود از جمله مسئله فرماندهی که فرماندهی کار خود را خوب انجام داد، مخصوصاً در گرفتن خاکریز و زیاد بودن کانال برای بی‌سیم‌ها و مخابرات با فرماندهی، اما مسائل جدیدی در این حمله بود که [عبارتند از]:
۱- کمبود نفرات کمک‌های اولیه و امداد.
۲- نزدن خاکریز در لب کرخه‌نور.
۳- ضعف نیروی شدید که اگر نیروها عوض می‌شد، بایستی جاده آسفالت را می‌گرفتیم تا جاده تدارکاتی دشمن را قطع کنیم.
۴- نبودن معاونت خوب و کارآمد برای فرماندهی گروه‌ها.
باید دانست که این‌ها که گفته شد، دیدهای یک فردی است کاملاً ضعیف و پر از اشتباه و ان‌شاالله بسیاری از این تجارب درسی باشد برای آینده که دیگر این نوع کوتاهی‌ها انجام نشود.

والسلام ‌علیکم ‌و ‌رحمه‌الله‌ و ‌برکاته ۶۰/۹/۲۸
ح. ۴. ۲. ری

نویسنده: محمدجواد هادوی

مقاله ها مرتبط