یکی از چهرههای درخشانی که به فیض
سعادت «بل احیاء عند ربهم یرزقون» نایل گشته، شهید بزرگوار، مهندس محمد طرحچی طوسی است که از جمله بنیانگذاران و مؤسسین جهاد سازندگی و پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد در خوزستان است.
محل تولد و رشد محمد مشهد مقدس و در خانوادهای مذهبی همراه با محرومیت بود. مدت زیادی از عمرش نگذشته بود که مادر عزیزش را از دست داد. از آنجا که محمد از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود سالهای دبیرستان را با موفقیت سپری کرد. و بعد از اخذ دیپلم و سپس با قبول شدن در رشته مکانیک وارد دانشگاه پلیتکنیک شد و به این ترتیب رهسپار تهران گردید.
از بدو ورود به دانشگاه مبارزه خود علیه ظلم را آغاز کرد و در انجمن اسلامی دانشجویان پلیتکنیک فعالیت مبارزاتیاش را علیه شاه ستمگر آغاز کرد و همپای آن مطالعه و شناخت خود را نیز عمیقتر کرد.
شهید بزرگوار، حسین ناجیان همرزم و همسنگر شهید طرحچی در رابطه با فعالیتهای سیاسی، مذهبی او میگوید:
... شخصیت سیاسی محمد در دوران دانشگاه شکل گرفت. محمد که از هوش سرشاری برخوردار بود، هوش خودش را در اختیار مکتبش گذاشت. وی از همان سالهای ابتدایی ورود به دانشگاه راه خود را انتخاب کردهبود. با استفاده از هوش سرشاری که داشت، توانست تخصصهای لازم را در مدت کوتاهی بهدست آورد و بعد این تخصص را در اختیار مکتب و انقلاب قرار بدهد، گرچه زمینههای زیادی برای محمد فراهم بود که بتواند مثل سایرین آسوده زندگی کند، ولی همه این مسائل را به کنار زد و فقط راه خدا و امام و انقلاب را انتخاب کرد.
محمد در فعالیتهای ضدرژیم طاغوت در دانشگاه نقش بسزایی داشت. یکی از خصوصیات ویژه محمد اخلاص او بود. هیچ وقت از کارهای خودش برای کسی سخن نمیگفت برای همین است که ما از محمد چیزی نداریم. گرچه شاهد تلاشهای شبانهروزی او بودیم ولی او آثار کمی از خود به جا گذاشته و این نشانه اخلاص او بود، چنانکه در زمان دانشگاه خیلی از افراد فکر میکردند محمد بچه سربهزیری است و کاری به کارهای سیاسی ندارد، ولی برخلاف این تفکرها محمد چنان زیرکانه کار میکرد که حتی ساواک که در آن موقع در دانشگاه فعال بود نتوانست کوچکترین ردپایی از او بهدست بیاورد... »
شهید طرحچی پس از فارغالتحصیل شدن در مهندسی مکانیک، راهی جنوب کشور شد و مدتی در آنجا به کار مشغول بود. وی همراه با انقلاب، در همه راهپیماییها و تظاهراتها شرکت کرد. در پخش اعلامیهها و شبنامهها و رساندن پیامها سخت کوشید و از هیچ نیرویی نهراسید و در این کار کوششی شایسته کرد و بیدریغ و بدون چشم داشت زحمت کشید.
وقتی باغستانهای خرم انقلاب اسلامی، در ۲۲ بهمن ۵۷ به ثمر نشست، او به گستردگی خدماتش افزود. با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی
(ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی، در فاصله کمتر از پنج روز به جهادگران جهادسازندگی پیوست.
همان اوایل ورود ایشان به جهاد سازندگی، بچههای جهاد به او میگفتند: کامپیوتر! او به لحاظ داشتن استعداد درونی، شخصی بسیار فنی، مبتکر و خلاق بود و کارهای عظیم و پیچیده و مشکل را به راحتی حل میکرد.
وی مانند زمان دوران تحصیل در دانشگاه همیشه کارهای دشوار و پرخطر را انتخاب میکرد. شهید ناجیان در این رابطه میگفت: «یکی از خصوصیاتهای دیگر محمد الگوی مقاومت بودنش بود. هرگاه تصمیمی میگرفت که کاری را انجام بدهد غیر ممکن بود آن را به انجام نرساند. هر مشکلی که در راه پیش میآمد آن را از میان برمیداشت. نشانه چنین مقاومتی، شهامت و رشادت است و محمد چنین خصوصیتی را هم داشت. در روحیهاش کلمه ترسی وجود نداشت. بارها و بارها محمد در اجرای کارهایی که به او محول میشد خصوصاً در انجام عملیات مهندسی جبهه آنچنان رشادت و مقاومت از خودش نشان میداد و چنان به دشمن نزدیک میشد که صدای گفتگوی آنها را میشنید. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که دشمن محمد و یارانش را از فاصله چند متری به گلوله میبست ولی محمد به خواست خدا جان سالم به در میبرد.
محمد در ابتدای جنگ تحمیلی در جبهههای جنوب حاضر شد و قسمت اعظم کار مهندسی جبهه را به عهده گرفت. شب و روز برایش وجود نداشت، دائم مشغول کار بود. گر چه روزهای اول جنگ، در اثر جریانهای خائنانهای مثل بنیصدر و همدستانش، جنگ مظلوم بود ولی این قاطعیت امثال محمد بود که ایستاد و مقاومت کرد و با کمبودها مبارزه کرد.
در رابطه با برادر طرحچی، فیلبرداران بسیار تلاش کردند که فیلمی از ایشان تهیه کنند، اما او حاضر به این کار نمیشد. همیشه میگفت: ما که کاری نمیکنیم، ما داریم وظیفه خود را انجام میدهیم، و خارج از وظیفهمان کاری انجام نمیدهیم که کاری خارقالعاده باشد و احتیاج به فیلمبرداری داشته باشد...
یکی از همرزمانش میگوید:
«شهید طرحچی با شروع جنگ وارد جهه شد و با حداقل امکاناتی که داشت تشکیلاتی را در استان خوزستان به راه انداخت و بعد از برقراری آن با ایجاد دفتری به نام «طرح و برنامه» در جهاد استان خوزستان کارش را آغاز کرد او که در جهاد استان تنها یک اطاق داشت، در همان اطاق سعی و تلاشش بر این بود که نیروهای جهاد را که از اطراف و اکناف کشور به طرف جنگ میآمدند، سر و سامانی بدهد. خودش نیز با استانهای مختلف کشور و با جهادها ارتباط برقرار میکرد و آنها را به جنگ دعوت میکرد. بالاخره در این امر هم موفق شد و جهاد استانها یکی پس از دیگری به منطقه آمدند و در آنجا مستقر شدند.
جهادها در ابتدای جنگ بعضاً کارهای رزمی میکردند. مدتی که از جنگ گذشت خیلی سریع به این موضوع رسیدند که جنگ نیاز به کارهای مهندسی دارد و این باب را گشودند و کارهای مهندسی در جنگ را آغاز کردند. ضمن اینکه شهید طرحچی این کارها را پیگیری میکرد با برقراری ارتباط با دفتر مرکزی و شورای مرکزی سعی بر این داشت که از این طریق امکاناتی را به منطقه بیاورد و در این کار نیز موفق بود و با آوردن امکانات از مرکز آنها را بین جهادهایی که در مناطق مختلف عملیاتی و محورهای عملیاتی مستقر بودند تقسیم میکرد...
در مورد شهید طرحچی هر چه بگوییم نمیتوانیم حق مطلب را ادا کنیم. در مورد هر عملیاتی که در هر محور انجام میشد در حد مقدوراتش دهها طرح و برنامه داشت و با توجه به استقرار جهاد استانها، اقدام به انجام طرحهایی که مورد نظرش بود میکرد.
او بهطور شبانهروزی تلاش و فعالیت میکرد، به اغلب محورها سرکشی میکرد و با مشکلات و مسائل آنها آشنا میشد و سریعاً درصدد رفع مصائب و مشکلات آنها برمیآمد. ما در جنگ از شهید طرحچی چیزهای زیادی آموختیم. او کمتر به مرخصی میرفت. یکبار قریب به ۱۰ ماه از حضورش در منطقه میگذشت و وقتی ما اصرار میکردیم که چرا به مرخصی نمیروی در جواب میگفت: «من در شرایط فعلی اصلاً اعتقاد به مرخصی ندارم. در شرایطی که ناموس ما در گرو این وضعیت جنگ است و هر روز دشمن منطقهای از خاک ما را میگیرد و در آنجا مستقر میشود و هر چه در منطقه داریم به تاراج میبرد و مردم منطقه را قتل عام میکند، من هیچ لزومی نمیبینم که به مرخصی بروم.»
این برای ما درس بزرگی بود. یکسال از حضور او در منطقه میگذشت، بالاخره هم به مرخصی نرفت تا جسم او را بردند.
از جمله ویژگیهای او دقت در کارها و پیگیری مستمر و به انجام رساندن آنها بود. او به منطقه میرفت و با مسائل و مشکلاتی که آنجا بود آشنا میشد و تا آنها را پیگیری نمیکرد و به نتیجه نمیرساند سراغ کار دیگری نمیرفت
فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه پاسداران در مورد این شهید بزرگوار میگفت: در مورد شما جهادیها همین بس که فرمانده و بنیانگذار پشتیبانی جنگ جهاد در عملیات فرمانده کل قوا، زمانی که راننده لودری را عراقیها زدند و تقریباً درگیری در خط مقدم، تن به تن بود باتوجه به مسئولیتی که داشت سریعاً سوار بر لودر شد و با لودر خاک برداشت و بر سنگری که تعدادی عراقی مزدور در آن بودند ریخت و با این کار عراقیها را در سنگر دفن کرد...»
شبهای پرستاره خوزستان خاطرههای بسیاری از ایثارگریهای محمد در تاریکیهای شب و نزدیک خطوط دشمن به خاطر دارد. شبهایی که شهید طرحچی دستگاههای راهسازی عراقیها را که در میان آب و گِل در نزدیک خطوط دشمن قرار داشت با شهامت به غنیمت میآورد و از گلولههای خصم باکی به دل راه نمیداد.
شهید طرحچی بنا به گفته همسنگرانش در پشتیبانی جنگ جهادسازندگی نمونه کم نظیری از فعالیت، نبوغ، ایثار، عشق و شور نسبت به خدا و اسلام بود و در این راه از بذل جان هم دریغ نداشت. در جبهه جنوب یاور راستین سپاه، ارتش و بسیج بود. وی از پیشقراولان سنگرسازان بیسنگر بود و در زدن خاکریز و کندن سنگرها با استفاده از ماشینآلات راهسازی نقش مؤثری داشت.
زمانیکه فرمان امام امت مبنی بر شکستن حصر آبادان صادر شد، محمد به اتفاق چند تن از همرزمانش طرح جاده استراتژیک ماهشهر ـ آبادان را پیاده کرد و در شرایطی که کیلومتر بیشتر با بعثیهای مزدور فاصله نداشتند این جاده ساخته شد که نقش سرنوشتسازی را هم در رابطه با شکست حصر آبادان ایفا نمود.
یکی از همرزمانش در مورد خصوصیات اخلاقی و تلاشهای وی میگوید:
شهید طرحچی فردی بود که حتی یکبار از ایشان خشم، غضب و ناامیدی ندیدم. در طول شبانهروز فعال بود. روز در ستاد خوزستان به کارهای روزمره ستادی میپرداخت و عصر سوار بر یک ماشین به طرف سوسنگرد و خطوط مقدم حرکت میکرد و شب خودش پشت دستگاه مینشست و همراه رانندگانی که در آنجا حضور داشتند به زدن خاکریز، سنگر و جاده میپرداخت....
بنابراعتراف همرزمانش:
«اولین خاکریزهایی که در مناطق عملیاتی زده شد توسط شهید محمد طرحچی بود. کسانی که محمد را از نزدیک میشناختند هرگز از زبان خودش کلمهای از دلاوریهایش را نشنیدند. در هنگام حمله و آن هنگام که لازم بود با ماشینآلات راهسازی سنگرها و خاکریزها ایجاد شود، محمد بارها با استفاده از موتور در پیشاپیش سپاهیان و تانکها جولان میداد و به رانندگان ماشینآلات برنامه میداد و هرگاه موقعیتی پیش میآمد یا کار سخت میشد با نشستن بر پشت ماشینآلات، خود به تنهایی به ایجاد سنگر و خاکریز میپرداخت و عجیب است که محمد گوشهای از این دلاوریها را برای کسی بازگو نکرد.»
او مصداق فرمایش رسول خدا
(ص) بود که میفرمود: «ما بلغ عبد حقیقه الاخلاص حتی لا یحب الله بحمده علی شئ من عمله الله» «بنده به حقیقت اخلاص نمیرسد تا هنگامی که ستایش کردن مردم را بر کاری که برای خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد »
یکی دیگر از همرزمانش میگوید:
« میشود گفت همه چیز منطقه بود. به خاطر ندارم که با خیال راحت یک ساعت خوابیده باشد. تمام افکارش را منطقه پر کردهبود و چیزی که در وجودش شعلهور بود این بود که برای منطقه دلسوزی کند میگفتیم: محمد تو عاشق منطقه هستی و به غیر از اینجا به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنی، چون در بعدازظهر خوزستان که کسی طاقت کار کردن ندارد، تو میروی در منطقه و کار شب را رو به راه میکنی و با بچهها به انجام کارها میپردازی...»
به راستی سکوت محمد با این همه مشکلات و از خود گذشتگی و ایثار، خود نوعی فریاد اعتراض بود و لبخندهای پرمعنیش نشان به جان خریدن مشکلات و سختیها.
یکی دیگر از همرزمانش میگوید:
« ... شهید طرحچی چند روز قبل از شهادتش اخلاق و روحیاتش تغییر کرده بود. خنده و تبسم بیشتر از گذشته در لبانش نقش داشت و حرکتها و برخوردهایش نیز متفاوت بود....
یکبار در منطقه طراح عملیات کوچکی بود و همراه راننده بلدوزری سوار بر موتورسیکلت بود، در همین هنگام گلوله تانکی به موتور اصابت میکند و ایشان از روی موتور پرت میشود و بینی و پایش بهشدت آسیب میبیند.
فردای آن روز یعنی ۶۰/۶/۱۲ من عازم منطقه «شحیطیه» بودم و تقریباً حدود ساعت سه، چهار بعد از ظهر بود که محمد آمد و گفت که میخواهد با من به منطقه بیاید. من با توجه به آسیبی که دیده بود و جسمش که ضعیف و نحیف شده بود، نگران آمدنش بودم، اما با وجود حرفهای من راجع به وضعیتش باز اصرار داشت که بیاید. بالاخره به اتفاق هم راهی منطقه شدیم. در ضمن به ما گزارش داده بودند که دو تا لودر درمنطقه جا مانده، یکی از تصمیمات ما این بود که آن لودرها را هم به عقب بیاوریم. بالاخره راهی منطقه «الله اکبر» و «شحیطیه» شدیم. وقتی سوار ماشین شدیم، دائم به راننده میگفت سریعتر برو، سریعتر برو تا برسیم منطقه، ببینیم باید چه کارهایی را انجام بدهیم. دائم اصرار میکرد که زودتر برسیم، اصرار او هم بیجا نبود، او چیزی را میدید و به جایی میخواست برسد که ما تصورش را هم نداشتیم. به یاد دارم در بین راه از شهدا صحبت میکرد و آدمهای خوبی که به جنگ میآیند و از مردمی میگفت که با اخلاص و ایثارگری و با حداقل امکانات و با آن فقر و بیچیزیشان باز دعوت امام را لبیک میگویند و به جنگ میآیند. مکرراً در ارتباط با بچههای جنگ صحبت میکرد تا اینکه به منطقه «الله اکبر» رسیدیم و از منطقه الله اکبر به طرف «شحیطیه» که حدوداً هفت، هشت کیلومتر با محور فاصله داشت، حرکت کردیم.
هوا رو به تاریکی میرفت، غروب شده بود و چون منطقه رملی بود ماشین در رمل گیر کرد. پس از درآوردن ماشین با توجه به آتش سنگین دشمن و ضرورت کار، با شهید طرحچی مشورت کردم که بمانیم یا جلو برویم؟ بالاخره تصمیم گرفتیم که لودرها را عقب بیاوریم.
شهید طرحچی در آن موقعیت که آتش دشمن زیاد بود و ماشین در رمل در آن تاریکی شب گیر کرده بود و کند میرفت، دائماً طرح میداد و میگفت باید فردا چند تا تراکتور بیاوریم تا فلان جاده را مرمت کنیم و ...
چون چاره دیگری نداشتیم بنا به پیشنهاد شهید طرحچی قرار شد بمانیم. در محلی ماندگار شدیم که قسمتی از وسط خاکریز مقداری باز مانده بود. قرار شد نصف شب به طرف لودرها و کارهای دیگر برویم. ماشین را یک طرف پارک کردیم. ساعت تقریباً ۹/۳۰ شب بود. شهید طرحچی گفت بهتر است اول نماز بخوانیم. وقتی من آماده وضو گرفتن شدم دیدم ایشان وضو گرفته و آماده نماز است.
من داشتم وضو میگرفتم که ایشان نماز را شروع کرد. در آن بین دشمن تعدادی گلوله منوّر زد و منطقه مثل روز روشن شد . مقداری از ماشین ما هم از پشت خاکریز پیدا بود. من در حال کشیدن مسح پای دوم بودم که دیدم شهید طرحچی در حال قنوت نماز مغرب است. در همین حین یکباره گلوله تانکی از ناحیه دشمن بعثی شلیک شد و درست به شهید طرحچی اصابت کرد و او را محکم کوبید به زمین و بعد منفجر شد. فقط قسمتی از سر و یک قسمت از کتف راست یا چپ او و قسمتی از دست او باقی ماند و تمام اعضای بدنش در اطراف پراکنده شده...»
بعد از خوابیدن گرد و خاک دیدم تیر خصم، قامت استوار مرد جبهه و جنگ و ایثار را بوسهوار به زمین رساند و محمد بار دیگر در ملکوت به قیام ایستاد و نماز عشق را در جوار رحمت حق، به پایان رساند.
وقتی محبوب دل تکتک جهادگران به شهادت رسید، رادیو آزاد اعلام کرد: فرمانده مهندسی جبهههای جنگ ایران کشته شد
۶۰/۶/۱۲ روز شهادت آن بزرگوار است.