۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

به صفای باران

به صفای باران

به صفای باران

جزئیات

به مناسبت ۲۰ آذر، سالروز شهادت شهید غلامعلی پیچک

20 آذر 1400
اولین فرزند خانواده متدین و رنج‌كشیده پیچك،‌ روز هشتم مهرماه ۱۳۳۸ مصادف با روز ولادت حضرت ولی‌عصر(عج)دیده به جهان گشود. غلامعلی را می‌گویم. غلامعلی كه زیر سایه حضرت ولی‌عصر(عج) بزرگ شد و توفیق به دنیا آمدن در روز میلاد امام عصر(عج) را به توفیق نهایی‌اش یعنی شهادت پیوند داد. پنج ساله بود كه وارد دبستان شد و چون دیگر هم سن و سالانش تا دوران راهنمایی به درس و بازی گذراند. در همین سن و سال بود كه توسط یكی از معلمینش با مسائل سیاسی زمان خود آشنا شد و به ماهیت دستگاه جابر پهلوی پی‌برد.
در سال ۱۳۵۵ وارد كلاسهای تفسیر قرآن شهید شرافت شد و در كلاسهای آقایان مهذب و كاظمی كه از اساتید اصول و عقاید بودند شركت می‌كرد. ولی یادگیری علوم حوزوی را از علایق خود می‌دانست و پس از گذراندن مقدّمات،‌ به تحصیل فقه و فلسفه پرداخت.
هنگامی كه در دانشگاه انرژی اتمی قبول شد در همان ایام با ورود به گروه‌های اسلامی مبارز به فعالیت‌های ضدرژیم خود وسعت بخشید و گام به جبهه مبارزه مسلّحانه نهاد.برادرش درباره آن ایام می‌گوید: در سال ۱۳۵۶ از مخفی كردن یه كلت كمری در لابه‌لای كتاب‌های كتابخانه‌اش و درمیان‌گذاشتن مخفیانه این موضوع با من، مرا نیز وارد فعالیت‌های خود كرد.
طراح خوبی به حساب می‌آمد، طراحی ترور خسروداد، ‌فرمانده هوانیروز، كه بعدها توسط نزدیكان حضرت امام‌(ره) از مخالفت ایشان با این ترور باخبر شد،‌ به عهده او بود كه با این حال متوقف شد. در زمان ورود حضرت امام(ره) به میهن به كمیته استقبال پیوست و با توجه به آموزش‌هایی كه دیده بود چند شب قبل از ورود امام،‌ به بهشت‌زهرا رفت تا از هرگونه تحركات احتمالی دولت بختیار جلوگیری و محافظت كند.
بعد از پیروزی انقلاب با فرمان تشكیل جهادسازندگی بدون مطلع ساختن خانواده و بهانه سفر به اطراف تهران،‌ به سیستان و بلوچستان رفت و به معلّمی پرداخت.
جزء اولین نیروهایی بود كه به تشكیلات سپاه پیوست و در سپاه خیابان خردمند در كنار عزیزانی همچون احمد متوسلیان،‌ رضا قربانی‌مطلق محمد متوسلی و علی‌اكبر اكبری به فعالیت مشغول شد مدتی هم مسئولیت حفاظت از جان شهید مطهری را به عهده داشت.
با شروع قائله كردستان هجرت بزرگ زندگی‌اش را انجام داد و برای پاك‌سازی سنندج و شكستن محاصره باشگاه افسران به همراه سرداران همرزمش عازم مبارزه با ضد انقلاب شدند و پس از آن بانه را كه چند هفته‌ای محاصره بود از فروپاشیدن نجات داد و پس از یك درگیری به طور معجزه‌آسایی نجات یافت و از ناحیه دو دست و پا مجروح به تهران اعزام شد.
به گفته برادرش تفسیر «المؤمِنُ جَبلُ الرّاسِخ» را زیبا بیان می‌كرد؛
می‌گفت: اگر همین كوه‌های استوار را بخواهی ببری توی صحرای بی‌آب و علف و آب را هم برویشان ببندی دیگر از استواری می‌افتند. اگر انبوهی از دشمن آنها را محاصره كنند از استواری می‌افتند. اگر طفل شش ماهه‌اش را مقابلش شهید كنند، ‌از استواری می‌افتد و اگر دست‌های برادرش را قطع كنند نیز از استواری می‌افتد... امّا امام حسین(ع) نه تنها اینها را بلكه هركدام از یارانش هم كه شهید می‌شدند چهره‌اش بشاش‌تر و برافروخته‌تر می‌شد و چون حس می‌كرد كه به خداوند نزدیك‌تر می‌شود، سبك‌بال‌تر و پرتحرك‌تر می‌شد. اینها همه نشان داد كه جبل راسخ كیست.
ما هم آمدیم بگوئیم به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین‌بن‌علی(ع) لبیك می‌گوئیم و مانند كوه استوار در مقابل كفر،‌ حسینی‌وار ایستاده‌ایم، نه كمتر و نه بیشتر.
شهید پیچك پس از اندك معالجه‌ای را كه در بانه داشت به سرپل ذهاب می‌رود و براساس لیاقت و صلاحیت و ایمان كه از خود نشان داد،‌ فرمانده منطقه سرپل ذهاب شد.
پس از مدتی شهید بزرگوار بروجردی كه بسیار شیفته ابتكار عمل و تسلط وی بر امور نظامی شده بود مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه غرب را به این معلم جوان پاسدار می‌دهد.
 روح بلندش و منش بزرگوارانه‌اش باعث جذب بسیاری از نیروهای لایق به سپاه غرب شد. و با آنها عملیات بزرگی چون كلینه،‌ سیدصادق و بازی دراز را كه شخصاً طراح آن بود انجام داد. در اوایل سال ۱۳۶۰ به فكر عملیاتی گسترده برای آزادسازی بخش وسیعی از ارتفاعات میهن اسلامی از اشغال رژیم بعثی عراق افتاد و به همراه شهید موحددانش طی حدود ۵ ماه به شناسایی خطوط دشمن و طراحی این عملیات‌ها یعنی،‌چرمیان،‌ سرتنان شیاكوه،‌ دیزه‌كش، بر آفتاب، دشت شكمیان،‌ انار دشت گیلان و مناطقی در دشت گیلان‌غرب پرداخت.
این فرمانده با اخلاص و خنده‌رو و سر‌به‌زیر سرانجام در روز ۲۰ آذرماه سال ۶۰ علیرغم اینكه دیگر مسئول عملیات منطقه نبود پس از اعزام نیروها به نقطه رهایی به همراه حاج علیرضا موحددانش و یكی دو نفر از همرزمانش برای انجام آخرین شناسایی عازم ارتفاعات برآفتاب شد كه در آنجا مورد اصابت دو گلوله از ناحیه سینه و گردن قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیكر پاكش در عمق خاك عراق و درست زیردید دشمن قرار گرفت و سرانجام پس از دو روز تلاش مستمر از سوی رزمندگان و شهادت دو تن از دوستانش هنگام انتقال پیكر او به میهن بازگردانده شد.
دو نكته دیگر به خاطرم می‌آید كه دلم نمی‌آید ناگفته بگذارم،‌ آن هم گوشه‌ای از وصیت آن شهید بزرگوار است كه فرمود: خط جهاد را به خط شهادت به خونمان متصل می‌كنیم، حتی اگر سلاح و گلوله‌مان تمام شود.
و دیگر،‌ گفته مقام معظم رهبری در مورد ایشان كه فرمودند: درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداكار اسلامی غلامعلی پیچك. شهیدی كه در دشوارترین روزها مخلصانه‌ترین اقدام‌ها را برای پیروزی در نبرد تحمیلی انجام داد.روحش شاد و یادش بخیر

به كوشش: قاسم ‌آقا‌علی

مقاله ها مرتبط