۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

به بلندای آفتاب

به بلندای آفتاب

به بلندای آفتاب

جزئیات

به مناسبت ۱۵ آذر، سالروز شهادت شهید سردار حاج‌احمد کشوری

15 آذر 1399
در دوران جنگ تحمیلی،‌ نخبه‌های بسیاری توانستند بخشی از امور كشور را به قدرت تعلّق و تدبر خود اداره كنند، سر و جان را فدای میهن كردند و بهای حراست از حاكمیت عرضی وطن را بپردازند تا آنانكه ماندند، بدانند كه بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه...
كمتر كسی را می‌توانی پیدا كنی كه وقتی صحبت از حال و هوای جنگ و حملات هوایی و خلبان و هلی‌كوپتر می‌شود بی‌درنگ نام شهید حاج احمد كشوری و همرزمانش را به خاطر نیاورد. جرأت و شجاعت مهمترین ویژگی یك خلبان است كه تا حدّ‌ ممتازی حاج‌احمد آنها را دارا بود.
پای صحبت مادر آن شهید بزرگوار كه می‌نشینی به دلیل بینش ایشان در مورد فلسفه زندگی و تربیت صحیح صحبت به درازا می‌كشد و هنگامی كه از حاج‌احمد سخن می‌گوید كه چگونه با لقمه حلال،‌ ذره‌ذره رفتار اصولی را در وجودش شكل داده،‌ برگ تازه‌ای از نورانیت زندگی حاج احمد نصیبت می‌شود. می‌گوید: از انضباط اخلاقی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و در همان سنین نوجوانی روحیه‌ای كاملاً‌ حساس داشت. كلاس هفتم بود كه زلزله بوئین‌زهرا اتفاق افتاد. آمد خانه در حالیكه بوم نقاشی توی دستش بود. گفت: مامان می‌توانی به زلزله‌زده‌ها كمك كنی؟ من ده فرزند داشتم، جمعاً‌ دوازده سرعائله بودیم و حقوق شوهرم فقط كفاف گذران زندگی خودمان را می‌داد. گفتم: ما باید چیز قابل‌داری بدهیم كه نداریم. رفت توی اتاقش و شروع كرد به نقاشی دختر بچه‌ای كه در میان آواره‌ها سر روی سینه مادرش كه مرده بود گذاشته و گریه می‌كند. روح او به قدری حساس بود كه از كوچكترین اتفاقی كه در كشور رخ می‌داد به راحتی نمی‌گذشت. این نقاشی در حال حاضر در موزه شهداست.
از همان دوران، علاقه زیادی به پرواز داشت و طوری كه از سال ۱۳۵۳ در مركز پیاده شیراز دوره‌های مقدماتی و عالی را طی كرد و در كلاس پرواز پایگاه اصفهان از بهترین‌ها بود و همیشه رتبه نخست را كسب می‌كرد. آرزو داشت از خلبانان خوب و زبده كبرا شود.
در اسفندماه سال ۱۳۵۴ در حالیكه دوره هلیكوپتر كبرا را سپری كرد به همراه خلبانانی كه آموزش پروازی آن دوره را دیده بودند گرید پروازی۱ را گرفته و به كرمانشاه منتقل شدند و در آن پایگاه مستقر گشتند. از همرزمانش می‌توان به شهید دكتر چمران و شهید شیرودی اشاره كرد.تیم پروازی‌اش نخستین گروه عملیاتی بود كه راهی كردستان شد. نام بعضی از تیم‌های او «بكاو وبكش» بود یعنی بگرد و دشمن را پیدا كن و او را بكش،‌كه از منطقه سرپل ذهاب تا مهران،‌ حراست به عهده تیم كشوری بود. آن وقت‌ها به خاطر ناهمواری‌های محلّی و وضع آب و هوای كرمانشاه،‌ مبارزه هوایی خیلی سخت بود امّا احمد با همه مشكلات می‌ساخت و به كارش ادامه می‌داد، طوری‌كه وقتی علی پسر حاج احمد به دنیا آمد به مرخصی نرفت و می‌گفت باید كنار شما باشم و با هم دشمن را از كشورمان بیرون كنیم.
وقتی از رشادت‌ها و دلیری‌های حاج‌احمد می‌شنوم و یا اینكه یاد صحبت‌های مادر بزرگوارشان كه می‌افتم حس می‌كنم احمد فرشته بود در قالب انسان. اینكه كار و فعالیت را عبادت می‌دانست و تمام فكرش انجام وظیفه بود و در عین حال هرگز از یاد خدا لحظه‌ای غافل نبود طوریكه درباره میزان علاقه به فرزندانش می‌گفت: آنها را به اندازه‌ای دوست دارم كه جای خدا را نگیرند. به راستی چه نیكومردانی كه به حق الگوهای راستینی برای نسل جوان ما هستند و ما به دنبال چه هستیم....
نیمه‌شب بلند شد. وضو گرفت و نماز خواند. نمی‌خواست اشك‌هایش را كسی ببیند. حدود ۱۰ صبح ۱۵ آذر بود كه عازم عملیات شد. با همه دوستان خداحافظی كرد هرچند كسی باور نداشت احمد دیگر برنمی‌گردد.
با تیم پرواز و چند هلیكوپتر دیگر در آسمان اوج گرفت، ‌ده‌ها تانك و نفربر عراقی را به آتش كشید. هنگام بازگشت دو فروند میگ عراقی هلیكوپتر او را هدف موشك قرار دادند و پرنده او در هیمنه آتش سوخت و به عرش پرواز كرد و حاج‌احمد همچون ابراهیم خلیل آتش عشق الهی را به جان خرید و بر بال فرشتگان نشست.
وقتی مردم فهمیدند یكی از هلیكوپترهای عملیاتی به كشورمان برنگشته است خیلی نگران شدند ولی وقتی شنیدند كه باید برای تشییع جنازه سردار بزرگ هوانیروز آماده شوند، ‌این نگرانی به شیون و ماتم تبدیل شد. جمعیت زیادی حاج احمد كشوری را تشییع ‌كرد.

به كوشش قاسم آقا‌علی

۱-گواهینامه خلبانی

مقاله ها مرتبط