۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

حماسه سخن

حماسه سخن

حماسه سخن

جزئیات

درسی که حضرت امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) به پیروی از جدشان حضرت محمد(ص) و مولای متقیان(ع) به شیعیان آموختند / به مناسبت سالروز وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

9 اسفند 1399
اردوگاه رمادی در کشور عراق یکی از مصیبت‌ بارترین اردوگاه‌های رژیم بعث بود. اردوگاهی که اسرا ترجیح می‌دادند دوران‌ اسارت را در تک سلولی سپری کنند ولی در اردوگاه رمادی نباشند. البته ناگفته نماند اگر انسان با بهترین امکانات و در خوش آب و هواترین نقطه جهان باشد. دوری از وطن، و خانواده در جای خود سخت و نگران کننده‌ است، دیگر چه برسد به اینکه اسیر باشی. همکاری تعدادی از خودفروختگان ایرانی با دشمن بعثی در این حال و اوضاع سختی اسارت را برایمان دو چندان کرده بود این رفتارها در شرایطی که ارتش متجاوز بعثی در داخل خاک میهن اسلامی قرار داشت ( تیر ماه سال ۶۰) واقعاً غیر قابل تحمل بود. دوست داشتیم هر روز ما را شکنجه کنند ولی ارتش بعثی در داخل خاک ما نباشد. علی‌رغم شکنجه‌های روحی زیاد باز هم رژیم بعث از جان ما دست‌ بردار نبود. مسئولان بلند پایه رژیم بعث هر از چند گاهی برای تضعیف روحیه و تحقیر اسرا وارد اردوگاه می‌شدند. در آن هنگام بیش از دو هزار اسیر را در محوطه اردوگاه زیر آفتاب سوزان می‌نشاندند. مسئول مربوطه نیز زیر سقف جایگاه قرار می‌گرفت و با غرور و مباهات پیروزی‌ها‌یشان را که در داخل خاک میهن اسلامی قرار داشتند به رخ می‌کشید و به طعنه می‌گفت که به همین زودی برای شما از دزفول میوه و سبزی می‌آوریم! اضافه بر این‌ها گاهی اوقات هم فیلم‌هایی از مناطق اشغال شده بالاخص خرمشهر که در اختیار دشمن بود به معرض نمایش می‌گذاشتند.
مدارک صلیب سرخ آزاده سیدعلی‌اکبر مصطفویدر کل، خبرهای یک‌طرفه، تبلیغات سوء، شایعه پراکنی‌ها و از این قبیل کنایه‌ها بسیاری از اسرا را از نظر روحی کلافه کرده بود. و حال با این شرایط وظیفه ما چه بود و در مقابل این‌همه هجمه دشمن با دست‌خالی چه می‌کردیم.وظیفه شرعی به ما حکم می‌کرد که به موقع باید سکوت کرد و تقیه نمود و به موقع هم فریاد زد، همچون حضرت امام زین‌العابدین(ع) و زینب کبری(س) در مقابل یزیدیان زمان لب به سخن گشود، زیر شکنجه رفت و مبارزه و مقاومت نمود و آگاهانه در حد شهادت پیش ‌رفت. همه این‌راه‌هایی بود که در دوران ده سال اسارت به یاری خداوند و همت آزادگان سرافراز ایران اسلامی در بند اسارت جلادان بعثی عملاً پیموده شد. برای خنثی کردن این توطئه دشمن بعثی با بعضی از همرزمان پاسدار و بعضی از دوستان مورد اعتماد مشورت و نظرخواهی کردم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که باید یک اقدام عملی صورت گیرد وگرنه هر روز با سخنان تحریک‌آمیز آنان. در داخل اردوگاه با ایرانی‌های خود‌باخته جنگ اعصاب خواهیم داشت. هر وقت از مسئولان رژیم بعث برای سخنرانی وارد اردوگاه می‌شدند طبق معمول در خاتمه سخنرانی اعلام می‌کردند چه کسی می‌تواند به سخنان ما پاسخ بدهند؟ قرار بر این شد بنده به سخنان او پاسخ دهم.
یکی، دو هفته که گذشت شخصی به نام عبدالجبار محسن مشاور عالی صدام وارد اردوگاه شد. او با همراهان خود در جایگاه مخصوص که به طور موقت آماده شده بود قرار گرفت. مترجم ایرانی نیز در کنار سخنران قرار گرفت. آنان زیر سایه‌بان و دو هزار اسیر زیر آفتاب سوزان بیش از چهل درجه روی زمین خاکی نشستیم. نماینده بعث قریب به یک ساعت در ارتباط با پیروزی‌های ارتش عراق تحت امر صدام صحبت کرد. پس از پایان سخنانش رو کرد به اسرا و گفت: کسی در بین شما هست به سخنان من جواب بدهد. من به قول می‌دهم که شما را اذیت نکنند. با توکل به خدا از وسط اسرا بلند شدم. از من خواسته شد که در جایگاه قرار بگیرم و از طریق بلندگو صحبت کنم، نپذیرفتم و گفتم از همین‌جا صحبت می‌کنم. آنها می‌خواستند مرا به زور به جایگاه ببرند. امتناع کردم در نهایت راضی شدند که از همان وسط اسرا صحبت کنم. این‌ کار من به این دلیل بود که آنها نتوانند صحبت‌هایم را قطع کنند. می‌بایست با منطق استدالال، محکم و خارج از احساسات و پیروی از هوای نفس به سخنان نماینده رژیم بعث جواب بدهم.

سخنم را با نام خدا این‌گونه آغاز کردم: قبل از هر چیز می‌خواهم بگویم برای جواب سخنان شما قید جانم‌ را زده‌ا‌م موضوع بعدی از تاریخی که شما ما را به اسارت خود درآورده‌اید تا به حال هیچ‌گونه اطلاع و خبری از کشورمان و جبهه‌ها نداریم، لذا هر خبری که به ما می‌رسد از جانب امثال جنابعالی و از رسانه‌های خبری شما است با توجه به این‌که گفته‌های شما به عنوان دشمن مورد اعتماد ما نیست، حال به فرض اینکه گفته‌های شما درست باشد باز هم به عنوان یک رژیم متجاوز و اشغالگر شما محکوم هستید! مگر جز این است که می‌گوید وضع اقتصادی ایران خراب است، ناامنی و اختلافات داخلی در ایران بسیار است...، ارتش ایران هم از هم پاشیده است، اختلافات بین رئیس‌جمهور بنی‌صدر و مسئولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی ایران رو به افزایش است، و از طرفی هم حکومت خودتان را مقتدر و با امکانات فراوان و بدون اختلافات داخلی و با ارتش تا دندان مسلح با نیروهای رزمنده‌ فراوان می‌دانید پس بنابراین طبق اظهارات خودتان شما سالم و ما مریض در بستر هستیم ضمناً شما این را هم خوب می‌دانید در هر کشوری که انقلاب صورت می‌گیرد در پی آن مشکلات و نارسایی‌های گوناگونی وجود دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. خصوصاً، انقلاب ایران که ابرقدرت‌ها به ویژه آمریکا علیه آن کمر بسته است. شما که در صحبت‌های خود مدعی هستید دشمن درجه یک رژیم پهلوی و طرفدارانش بالاخص آمریکا و اسرائیل بوده، پس با این وجود شما باید به انقلابی که در ایران شد افتخار می‌کردید و ما از شما به عنوان کشوری مسلمان و همسایه انتظار و توقع داشتیم که با گل به عیادت مریض در بستر بیایید؛ اما شما نه تنها این کار را نکردید بلکه سال‌ها برای انتقام‌جویی انتظار کشیدید تا اینکه ملت ایران در بستر قرار بگیرد و در یک شرایط نابسامان از ضعف ملت ایران سو‌ءاستفاده کرده و با ارتش مجهز و با سلاح‌های پیشرفته و با حمایت ابرقدرت‌ها و دوستان عرب زبان خود ناجوانمردانه به کشور همسایه تا آن‌جایی که در امکانتان بود جنایت کردید، غافل از اینکه خداوند یار و پشتیبان ملت ایران است امروز، به پیروزی‌های کذایی خود افتخار نکنید به خواست خدا ملت ما به این زودی شکست و خواری شما را خواهد دید ضمناً شما تمام توفیقات خود را از صدام می‌دانید ولی ملت ما خدا را دارد. قبل از پایان سخنانم با صدای بلند، رسا و با جملاتی کوبنده گفتم: بنازم به آن مریض در بستر که جلوی پیشروی نیروهای سالم و پرقدرت‌ شما را گرفته است، و اگر مریض نبود چه بلایی به سر شما می‌آورد؟
با جملات من اسرا به وجد آمده و از جایشان بلند شدند صدای تکبیر الله اکبر، خمینی رهبر در دل نظام‌ دیکتاتوری رژیم بعث طنین‌افکن شد. اسرا را با کتک  کاری به طرف آسایشگاه فرستادند. پس از آن ماجرا مأمورین جلاد بعثی کتک‌ کاری‌های زیاد و محدودیت و ناراحتی‌های فراوانی برای من به وجود آوردند. مرا در داخل اتاقی قرار دادند که مرتباً توسط برخی از ایرانی‌های خودفروخته شکنجه روحی می‌شدم. آنها به این هم بسنده نکردند و بنده را با تعدادی از اسرایی که از نظر عراقی‌ها پرونده‌شان سیاه بود به اردوگاه دیگر انتقال دادند، ولی در عوض با آن‌ سخنان برای همیشه پای مسئولان بعثی برای سخنرانی از اردوگاه قطع شد و آن سخنرانی در روحیه بسیاری از اسرا اثرات مطلوبی به جا گذاشت.

نویسنده: آزاده سردار سید‌ علی‌اکبر مصطفوی

مقاله ها مرتبط