۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام نماد چیست؟

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام نماد چیست؟

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام نماد چیست؟

جزئیات

نیم نگاهی بر نقش قمرعشیره، حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام در واقعه عاشورا/ به بهانه ۴ شعبان، میلاد حضرت ابوالفضل علیه‌السلام و روز جانباز

25 بهمن 1402
واقعه عاشورا در فرهنگ دینی ما نمودهای بارز گوناگونی دارد: زیارت عاشورا، درست کردن غذای نذری و پخش آن بین عزاداران، روضه خوانی و ذکر مصیبت و ... ارادت به حضرت عباس بن علی بن ابیطالب(ع).
از نظر من در فرهنگ عامه ما، ارادت و ابراز علاقه یا استمداد طلبی از حضرت عباس بیش از سایر شهدای کربلاست و چه بسا حتی بیش از امام حسین(ع). به راستی قمر بنی‌هاشم برای ما نماد و نشانه چیست که در دل ما این چنین جا گرفته است؟
هر کدام از افراد دلایلی برای علاقه مند شدن به دیگران دارند: داشتن خصوصیاتی خاص، نزدیکی با بعضی خصوصیات اخلاقی خودشان و وجود خاطرات خوشایند از فرد در ذهن و ... . اما ما به کدام یک از ملکات فاضله حضرت عباس(ع) علاقه مندیم: ادب و حیا، شجاعت، عشق به اهل بیت، وفاداری صادقانه، فرمانبرداری از رهبر، جوانمردی و ... .
من فکر می‌کنم میزان تأثیر گرفتن ما از «وفاداری» حضرت عباس(ع) بیش از دیگر ملکات است ورای اینکه اصل وفا در مرام اخلاقی هر ملتی از ابنای بشر قابل احترام است؛ اما آنچه حضرت امام خمینی(ره) را نسبت به یاری ملت ایران از اسلام و خود مطمئن می‌کرد، وجود روح وفا در میان این امت بود. این وفاداری به اسلام و اهل بیت(ع) باعث شد با وجود اینکه امت ما هیچ معصومی را به خود ندیده و سخنانی از آنها جز بر ورق کاغذ و از زبان علما ندیده و نشنیده است به حمایت از اسلام برخیزد و از همه چیزش بگذرد و الحق که امام امت این امت را خوب شناخت و زیبا قدردانی کرد.
شاید به همین دلیل است که شهید آوینی در آثارش، نام حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) را به صورت بارز با این خصوصیت می‌آورد و گویی بقیه فضایلی که برای ایشان ذکر می‌کنند را در سایه این خصوصیت می‌بیند.
ایشان حضرت ابوالفضل(ع) را به عنوان الگوی شاخص رزمندگان و مردم ما معرفی می‌کند؛ پیداست که این موضوع، میزان تأثیرپذیری ما از این بزرگوار را می‌رساند؛ مایی که همیشه در شعارهایمان تأکید کرده‌ایم «اهل کوفه نیستیم و رهبر خویش را تنها نمی‌گذاریم».
این جملات هدیه به پیشگاه اندیشه‌تان باد.
  • اسوه حزب‌الله ابوالفضل العباس است و درس وفاداری را از او آموخته‌اند.
  • وقتی که اسوه تو آن تمثیل مطلق وفاداری، عباس بن علی باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیه راه خدا شود؟ تفنگ دوربین‌دارش نشان می‌داد که تک تیرانداز است. آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می‌شود، نشانه مردانگی است و این که تو به عهدی که با ابوالفضل بسته‌ای وفاداری. چیست آن عهد؟ مبادا امام را تنها بگذاری.
  • ببینید ای اهل آسمان؛ اینان ستاره‌های کهکشان ابوالفضل العباس هستند و از آن وفادار درس وفا آموخته‌اند و چه خوب آموخته‌اند. مرحبا.
  • اینجاست آن مدرسه‌ای که تلمیذهای مکتب ولایت را به خود می‌خواند، شاگردان مکتب ابوالفضل، مکتب وفاداری و جز وفاداران را بدینجا راه نمی‌دهند.
  • اینجا میعادگاه وفادارن است، شاگردان مکتب حضرت ابوالفضل، آنان که به زبان حال «والله ان قطعتم یمینی» می‌سرایند و در راه حمایت از دین و امامشان دست می‌دهند و سر می‌بازند و لیاقت دیدار می‌یابند.
  • ببینید ای اهل آسمان؛ اینان ستاره‌های کهکشان ابوالفضل العباس هستند و شیدای عشق بر محور وفا سماع می‌کنند. نورشان از نور حسین(ع) است و طینتشان از خاک خون آلود قتلگاه شهدای کربلا.
  • مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات آیتی است که روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است که آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می‌کند.

آزمون کربلایی
زندگی صحنه آزمون و انتخاب‌های متعدد است اما مهم‌ترین آنها هنگامی است که پای سنجش میزان صدق دعوی ایمانمان پیش آید. این آزمون همه زندگی دنیا و آخرت ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد: انتخاب میان حق و باطل. زمانی می‌رسد که تک تک ما از هر دین، مذهب، نژاد و کشوری که باشیم ناچار به انتخاب میان حق و باطل خواهیم بود و مسلماً در آن زمان خواهیم توانست میان این دو تمییز دهیم چرا که شرط انتخاب آگاهی است و ما در تشخیص حق و باطل در وجدان ما ریشه دارد. با آن انتخاب حجت الهی بر ما تمام می‌شود و ما خود، راه خود را به سوی بهشت یا دوزخ هموار می‌کنیم.
آزمون کربلا همه‌گیر است حتی آنهایی که از ماجرای کربلا بی‌خبر باشند هم از این آزمون بی‌نصیب نخواهند ماند. چرا که کربلا جایی است که ناچار از انتخاب بین حق و باطل خواهی بود. نمی‌توان هم امام حق را دوست داشت و هم در رکاب باطل جنگید. نمی‌توان هم از باطل نفرت داشت و هم از یاری حق دست کشید. در آن لحظه انتخاب باید یا سیاهی را انتخاب کرد، یا سپیدی را، خاکستری وجود ندارد.
شاید این آزمون تنها در نفس ما برگزار شود و به ظاهر هیچ نمود بیرونی نداشته باشد، اما تأثیر آن انتخاب در نفس و سرنوشت ما حتمی است. ما چه می‌کنیم؟ آیا تا کنون خود را آزموده‌ایم یا نه منتظریم تا آزمون دهر فرا رسد و آن وقت نتیجه فکر و عمل و انتخاب خویش را ببینیم؟ چگونه است که برای کنکور بی‌مقدار و پوچ دانشگاه، جلسات امتحان شبیه آن را با اختیار شرکت می‌کنیم تا زودتر از آزمون اصلی نتیجه کار و تلاش خویش را بدانیم و اگر رضایت بخش نیست قبل از تمام شدن فرصت کاری کنیم اما در آزمون کربلا خویش را محک نمی‌زنیم تا قبل از آنکه فرصت‌ها از دست رود و جایی برای برگشت نماند بتوانیم دنیا و آخرت خود را نجات دهیم؟
آزمون کربلایی را می‌توان هرسال با شروع محرم برای نفس خود برگزار کرد و فهمید که آیا آنقدر شجاعت داریم که در رکاب حق بمانیم و خود را برای دفاع از راه حقیقت فدا کنیم. این معنا تنها برای آنانی مهم است که دوست دارند تحت ولایت حق در قیامت عظمی از گور برخیزند و گرنه با آنان که برایشان تفاوتی در این معنا نیست کاری نداریم، خطاب ما فقط بازندگان است نه با مردگان زنده نما و نه با آنانی که دل به حیات حیوانی خوش کرده‌اند و آن را مطلوب خود می‌دانند. دست حق یار محبان حق و حقیقت باد!

کربلا میزان سنجش صدق و غربال جدایی طیب از خبیث
  • هنوز هم صلای «هل من ناصر» امام عشق در دل تاریخ بلند است و هر آن کس، در هر زمان و در هر جا، به این صلا لبیک گوید کربلایی است و کربلا میزان عشق است و «اهل الله» را از «اغیار» جدا می‌کند. نوشته از آن کربلا تا این کربلا ـ ویژه نامه سوره به مناسبت اولین سالگرد شهادت شهید آوینی.
  • جنگ برپا شد تا صف احرار را از اغیار جدا کند و عاشوراییان را برگزیند و اگر این آزمونی کربلایی نباشد، چگونه طیب از خبیث جدا شود؟

آزمون کربلا، پل صراطی که همه ناچاریم از آن عبور کنیم.
  • «یا لیتنا کنا معکم» را به زبان گفتی، اکنون به پای دل نیز بگو که تا پای در میدان ننهی دعایت مستجاب نمی‌شود. چه سهل است با زبان «یا لیتنا کنا معکم» گفتن و چه سخت است تا پای جان در رکاب حسین(ع) ایستادن. ای دل، صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و تا مومنین را به بلایی کربلایی نیازمایند، رها نمی‌کنند. انگاری که با یک زبان در دهان گرداندن که «یا لیتنا کنا معکم»، تو را واگذارند تا در صف اصحاب عاشورایی امام عشق محشور شوی؟ زنهار که رسم دهر بر این نیست؛ دهر بر محور حق و عدل می‌چرخد و تا تو کربلایی نشوی، تا سلاح در کف نگیری و پای در میدان ننهی و بر غربت، مظلومیت، جراحت، درد، سختی، شدت و اسارت صبر نورزی، تو را به خیل عاشوراییان نمی‌پذیرند. یاران حقیقی حسین(ع) این دلاورانند، نه آنکه در خانه عافیت نشسته است و به زبان زیارت عاشورا می‌خواند.
  • هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حر را نیز شب قدری این چنین پیش آمد... عمربن سعد را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب «یا لیتنی کنت معکم» هنوز گشوده است، چرا باب دیگر باز نباشد که «لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به»؟
  • طوفان کربلا، طوفان ابتلایی است که انسانیت را در خود گرفته است و آن کرانه‌های فراغت، سراب‌های غفلتی بیش نیستند.
  • هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده‌اند از دنیا نخواهند برد.
  • الماس اگر چه از همه جوهرها شفاف‌تر است، سخت‌تر نیز هست. ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است... و ای دل... تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده‌اند و لا غیر... صحرای بلا به وسعت تاریخ است.

مرگ آگاهی، شرط سرفرازی در آزمون کربلایی
در نظر دنیای استکبار که لذت تمتع مادی را تنها هدف از زندگی می‌داند فلسفه مرگ آگاهی از پیچیده‌ترین و غامض‌ترین مسائل است. از آنجایی که این موضوع در ماجرای کربلا بسیار پررنگ است و اگر بخواهیم درست‌تر بگوییم باید گفت امام حسین(ع) در کربلا با خلق سلاح قدرتمند مرگ آگاهی و شهادت طلبی قدرتی عظیم و تمام ناشدنی به پیروان مکتب خویش بخشید. لازم است در این موضوع را بیشتر درنگ کنیم. در جمله زیر دقت کنید:
  • زندگی در قیام است و مرگ حقیقی در حیاتی است که با پذیرش ولایت ارباب ظلم و فساد میسر شود.
حقیقت این است که تعریف مرگ و زندگی در دین و مکتب ما با تعاریف دنیای مادی بسیار متفاوت و شاید عکس هم باشد. جمله فوق که از کلام حضرت اباعبدالله گرفته شده است نمونه بارز این ادعاست. در قرآن با رد صریح مرده بودن شهدا برای آنان حیات قایل می‌شوند و به طور ضمنی مرگ و زندگی ظاهری را بی اهیمت می‌خواند.
در مکتب ما مرگ و زندگی حقیقی، معنایی غیر از آنچه مادیون و عوام معرفی می‌کنند دارد. مرگ در ایستادن قلب از تپش نیست همانطور که زنده بودن تنها با تپیدن قلب و کارکردن دستگاه‌های بدن معنا نمی‌شود. از منظر حقیقت حیات و ممات روح است که زندگی و مرگ است و از آنجایی که این دنیا عالم نسبتها ست گاه مرز میان واقعیت و وهم در هم می‌آمیزد.
پس ما مرگ ظاهری را اگر در راه حفظ عقیده و دینمان باشد حیات و زندگی همیشگی می‌دانیم و زندگی را اگر همراه با ذلت و تن به هر پستی و اسارتی باشد مرگ حقیقی می‌گوییم، نتیجتاً از مرگ ترسی نداریم چرا که سرای حقیقی برای خوش زندگی کردن جای دیگری است و زندگی و مرگ واقعی چیزی دیگر. این همان معنایی است که صهیونیست جهانی هنوز از درک چرایی آن درمانده است. با این فلسفه کشته شدن هر یک نفر از امت ما منبع شور و انگیزه بیشتر برای مبازره است اما کشته شدن هر یک نفر از آنها مایه ترس بیشتر و سستی و فرار افزون‌تر است. فکر کنم صهیونیست‌ها و استکبار جهانی هم یزید را به خاطر این جهالتش نفرین کنند، چرا که با این خبط او منبع عظیم و پایان ناپذیر و حیات بخش قدرت ایمانی به ما بخشید و این رمز دوام و پیروزی ماست.
مرگ آگاهی اصلی کربلایی
  • مگر نه اینکه غریزه حفظ حیات انسان را به سوی رفاه و فرار از مرگ می‌کشاند؟ جواب روشن است. خداوند فلاح اخروی انسان را در گذشتن از خود و وابستگی‌های آن نهاده است و اسوه این امر واقعه کربلاست. آنجا که سیدالشهداء آن همه مشقات و مصیبت‌های جانگداز را برای خود و اصحاب و خانواده خویش به جان خرید، بر ما فرض است که به ایشان تأسی کنیم، و این امت به راستی کربلایی است.
  • اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه است یا خیر! اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی و اگرنه... دیگر به جای آنکه با زبان زیارت عاشورا بخوانی، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو..... خوف، فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه خوف و شک و شرک راهزنان طریقت حقند... که اگر با مرگ انس نگیری، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
  • یاران، این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می‌رسد راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد که الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقاء خویشش ببندد. این دعوت فیضانی است که علی الدوام زمینیان را به سوی آسمان می‌کشد.... یاران شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاهی است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده‌ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا و کدام انیسی از مرگ شایسته‌تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته‌تر است.
  • آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند. وقتی کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر مفهوم شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبی عاشواریی برپا شود و کربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند. کربلا مستقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهان آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن استقرار نیابد. شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد و شایستگان جاودانانند، حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نورِ نور که پرتوی از آن همه کهکشان‌های آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
  • مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته‌اند. آنان ترس را مغلوب کرده‌اند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد. و موانسان حقیقت آنانند که ره به سرچشمه فنا جسته‌اند.

ترس از مرگ طلسم بزرگ شیطان
  • طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی‌شکند. مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان کربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟
  • سرباز امام زمان اهل ولایت و اطاعت است و سر به فرمان دارد و می‌داند که اگر از مرگ نترسد، دیگر شیطان و جنود او را تسلطی نیست و هیچ قدرتی نمی‌تواند او را از صراط حق باز دارد.
  • شیطان حاکمیت دنیایی خویش را بر رعب و ترس بنا نهاده است. اگر کسی از مرگ نترسد، دیگر هیچ راهی برای تسلط یافتن بر او وجود ندارد.
  • طلسم شیطان وحشت از مرگ است و اگر آن را در درون خویش بشکنی، دیگر او را بر تو تسلطی نیست، اگرنه باید به حکومت شیاطین بر کره زمین ، هم این چنین که هست رضا شوی و مرگ از قبول این ننگ بهتر است.
  • دشمن امید خویش را به احتمالی بسیار ضعیف بسته است و آن اینکه ما را بترساند و با آهن بر ایمان ما غلبه کند و این خیال باطلی است. مگر چیزی فراتر از مرگ هم وجود دارد؟ مرگ هم که برای ما شهادت است و حیات جاودانه در جوار رحمت حق. «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین»؟
راه‌های غلبه بر ترس از مرگ
  • کجا از مرگ می‌هراسد آن کس که به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟ و این چنین اگر یک دست تو نیز هدیه راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری که باقی است به جبهه‌ها می‌شتابی.
  • اگر مرگ انسان آغاز حیات طیبه جاودانی اش باشد، نَفَس‌های او قدم‌هایی است که به سوی جاودانگی بر می‌دارد.
  • ما وارث انبیا هستیم و غایات الهی آفرینش انسان، در وجود ماست که معنا می‌یابد. ما از مرگ نمی‌ترسیم که مرگ ما شهادت است.
  • ایمان به معاد، ترس از مرگ را از درون ما رانده است.
  • آنان از مرز خواسته‌های حیوانی وجود خویش گذشته‌اند با مرگ خو گرفته‌اند و به حیات جاودانی عشق در جوار رحمت حق رسیده‌اند.
  • برای تغییر دادن جهان راهی جز این [جهاد] وجود ندارد، و برای قدم گذاشتن در این راه نیز باید بر ترس از مرگ غلبه کرد. می‌گفت: «آنکه از مرگ می‌ترسد اتکالش به ماده است. کسی که بر خدا توکل دارد ترسی از مرگ ندارد.»
  • رنگ تعلق است و بی رنگی در نفی تعلقات. اگر بهار ریشه در زمستان دارد و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد، یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد، مرگ را دریاب، پیر شو پیش از آنکه پیر شوی و پیری بی رنگی است.
  • این حرف را به گونه‌ای می‌گوید که اگر کسی این بچه‌ها را نشناسد، می‌پندارد آنها مرگ را به بازی گرفته‌اند. اما نه، ما که با آنها آشنا هستیم می‌دانیم که این چنین نیست. آنها بیش از هر کس دیگری به مرگ می‌اندیشند و به عالم آخرت ایمان دارند و درست به همین دلیل است که از مرگ نمی‌ترسند.

اثرات مرگ آگاهی
  • اگر انسان پای در راه خدا بگذارد و بر ترس از مرگ غلبه کند، هیچ قدرتی در برابر او یارای ایستادگی ندارد.
  • سربازان امام زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی‌ترسند. راست می‌گفت آن برادر عزیزی که دیده بانی می‌کرد: «اگر انسان از مرگ نترسد دیگر دشمن را بر او تسلطی نیست».
  • اکنون که کار را به کارزار کشانده‌اند، چه کسی دلاورتر از یاران کربلایی امام عشق؟ آنان را پروای مرگ نیست و دل و دیدگانشان را جز رضایت حق چیزی پر نخواهد کرد، و چه پروایی آنجا که ملک جادوان بهشت رضوان حق میراث متقین است؟
  • اگر از مرگ نترسیم، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند ما را از ادامه طریق حق باز دارد.
  • سرباز امام زمان(عج) اهل ولایت و اطاعت است و سر به فرمان دارد و می‌داند که اگر از مرگ نترسد، دیگر شیطان و جنود او را تسلطی نیست و هیچ قدرتی نمی‌تواند او را از صراط حق باز دارد.

نویسنده: بنت‌الهدی حق‌گو

مقاله ها مرتبط