۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
جنگ‌زیست
جنگ‌زیست

جنگ‌زیست

جزئیات

۱۲روز مقاومت، از نمای نزدیک

22 مرداد 1404
شاید به نظر برسد شاهنامه که بخشی از هویت ایرانیان است، کتاب جنگ است و فردوسی عمرش را صرف این کرده که به عالمیان برساند ایرانیان، جنگجو و جنگاور هستند. خلاف چنین تصوری، شاهنامه‌پژوهان معتقدند در سراسر شاهنامه حتی یک بیت وجود ندارد که سند جنگ‌طلبی، یا علاقه به جنگ و غارت، یا هجوم و حمله به دیگر ممالک از طرف مردم ایران باشد. تمام جنگ‌های شاهنامه زمانی رخ داده که ایرانی‌ها مورد هجوم ناجوان‌مردانه قرار گرفته‌اند.۱
هرچند ایرانیان دهه‌هاست که با جنگ یا تهدید به جنگ زندگی کرده‌اند ولی همواره در قامت مدافع ظاهر شده‌اند، نه مهاجم. در‌واقع، مردم ایران هرگاه مورد تهاجم قرار گرفته‌اند، بدون شانه‌خالی‌کردن از مسئولیت، از دین، مردم و سرزمین خود دفاع کرده‌اند.
آخرین جنگ ایرانی‌ها همین امسال، در فاصله زمانیِ بیست و سوم خرداد تا سوم تیر برابر تهاجم رژیم اشغالگر قدس و آمریکا به خاک ایران رخ داد. جنگی کوتاه ولی پرداستان که شاید تحلیلِ هفتاد من کاغذ هم برایش کم باشد.

چرایی جنگ
وقتی انقلاب در سال‌۵۷ به پیروزی رسید، حدود بیست سال از مخالفت صریح حضرت امام با آمریکا و اسراییل می‌گذشت. امام در سال‌۴۳ فرموده بود «ای عالم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمانِ با اسراییل.» یکی از اعتراضات همیشگی امام به شاه و حاکمان کشورهای اسلامی، رویه سکوت بلکه کمک‌رسانی به اسراییل بود. از همان روزی که امام اسراییل را غاصب فلسطین خواند، نقشه تصرف نیل تا فراتش را برملا کرد، او را دشمن بشریت دانست که باید دستش از ممالک اسلامی قطع شود، غده سرطانی‌اش خواند که باید از منطقه برکنده بشود، جرثومه فسادش دانست و گفت اسراییل نباید یک کشور مستقل باشد، اشغالگران فلسطین فهمیدند که به سد عظیمی برخورد کرده‌اند. سدی که حرف از نبرد با ظالمان و زورگویان می‌زد و این نبرد را از وظایف دینی امت اسلام می‌خواند. راهبرد «محو اسراییل از صفحه روزگار» در طی این حدود شصت سال، گشت و گشت تا چنان پخته شد که مانند یک ماموریت الهی به‌دست مردمان این روزگار رسید و رویارویی، مستقیم شد.

آن‌ها چه می‌خواستند؟
شاید حمله اسراییل برای مردم ناگهانی بود ولی برای کسانی که خشت خام هم برای‌شان آینه است، از سال‌ها قبل مثل روز روشن بود که جنگ با آمریکا و اسراییل، ناگریز است. آنچه دشمنان از این جنگ می‌خواستند، کاملا روشن است. کمتر کسی است که فهرستی از انتظارات آن‌ها را نداند؛ هرج‌ومرج مثل لیبی و سوریه، واگذاری توان هسته‌ای، ازبین‌بردن توان موشکی، محک‌زدن توان دفاعی ارتش و سپاه، دست‌برداشتن از حمایت از جبهه مقاومت و در نهایت تغییر حاکمیت ایران و البته فراتر از این‌ها تسلیم‌شدن ایرانی‌ها، همان‌طور که رییس‌جمهور قاتل آمریکا به‌صراحت گفت. در نهایت هم، تجزیه کشور به هفت قسمت بر اساس طرح برنارد لوییس یهودی.
لوییس انگلیسی بود؛ متخصص تاریخ اسلام و خاورمیانه و خیال‌پردازی یاوه‌گو در چراییِ تقابل اسلام و غرب. او تا زمان مرگش در سال۱۳۹۷ مدام به کاخ سفید رفت‌وآمد داشت و به بسیاری از روسای جمهور آمریکا خط‌مشی، دیکته می‌کرد. لوییس نظریه‌پرداز دیدگاه‌ آخرالزمانی برخورد تمدن‌ها۲ و همچنین طراح تجزیه کشورهای اسلامی غرب آسیا ازجمله ایران برای تضعیف در مقابله با اسراییل و آمریکا بود.

ما چه می‌خواهیم؟
ما از رژیم اسراییل فقط یک چیز می‌خواهیم و آن این‌که نباشد. تقابل ایران و رژیم اسراییل بر سر هویت است. ما نمی‌خواهیم رژیم صهیونیستی بر سر مردم فلسطین بمب نریزد، نمی‌خواهیم طرح دودولتی را به رسمیت بشناسد، نمی‌خواهیم محاصره اقتصادی‌اش را از سرزمین‌های اشغالی بردارد، نمی‌خواهیم اجازه دهد فلسطینی‌ها در مسجدالاقصی نماز بخوانند، نمی‌خواهیم در فکر احیای معبد سلیمان نباشد، نمی‌خواهیم ایست و بازرسی‌ها را کم کند، نمی‌خواهیم شهرک‌سازی‌ها -در واقع پادگان‌سازی‌های-‌ اقماری را متوقف کند، ما فقط می‌خواهیم صهیونیست‌های غاصب، خاک فلسطین را ترک کنند و بروند به همان‌جایی که‌ از آن آمده‌‌اند.
هرچند ما اسراییل را هنوز از صفحه روزگار محو نکرده‌ایم ولی ایران اسلامی طی ۱۲روز به‌مدد الهی و خون پاکانی که تقدیم کرد، به نتایج زیادی رسید. اول این‌که قدرت شکست‌ناپذیری که آمریکا و اسراییل از خودشان به نمایش درآورده بودند، افسانه شد. حمله‌های هوایی صهیونیست‌ها چیزی در حد حمله‌های چهل سال پیش صدام بود. فقط پرواز در ارتفاع بالا و پرتاب کور بمب‌ها تبدیل شد به پرواز در ارتفاع بالا و پرتاب موشک‌های نقطه‌زن که به‌سمت هدف دلخواه هدایت می‌شوند.
نکته دیگر، جلب حمایت جهانی از این دفاع ملی بود. این‌که چرا کسانی در جهان، از جواب ایران خوشحال شدند، هم‌عقیده‌بودن ایدئولوژیک نیست. این حمایت، وجه انسانی دارد؛ یعنی مدت‌های زیادی است که مردم دنیا نشسته‌اند و فقط دارند کشته‌شدن، تخریب خانه‌ها و آوارگی فلسطینیان را می‌بینند. وجدان فطری بشری این‌ها را برنمی‌تابد. وقتی بالاخره یکی پیدا شود که یک تودهنی جانانه به جانیان و قاتلان بزند، دل‌ها خنک می‌شود و همه به وجد می‌آیند.
نکته دیگر، وحدت و انسجام داخلی و حمایت یکپارچه از اقدام نظامی ایران بود که بعداز اغتشاشات و فتنه‌های گذشته، خودش طرفه‌تحفه‌ای بود نوبرانه. دشمنان بر اساس یکسری اطلاعات غلط که شمال شهر تهران به شورش و براندازی آماده‌تر است، آن مناطق را زیر هدف گرفتند. علاوه‌بر خانه‌های مردم، ساختمان انتظامی تهران بزرگ در همان مناطق را زدند تا موقع شورشِ خیالی، نیروها از کار افتاده باشند. زندان اوین را مورد اصابت ریزپرنده‌ها قرار دادند تا مثلا زندانی‌های امنیتی بیرون بریزند و کار نظام را یکسره کنند؛ عملیات بر اساس خیالات.

از نتایج دیگر، این‌که ایران از شر آژانس انرژی هسته‌ای و جاسوسی‌هایش و وسوسه‌های گاه‌وبی‌گاه برجام‌ و برجام‌گرایان خلاص شد. از حالا تا مدت‌های مدید، کسی از داخلی‌ها نمی‌تواند دوروبر مذاکره به‌عنوان تنها راه‌ نجات‌ بگردد. این تهاجم، باطل‌السحر گروه‌های برانداز خارج‌نشین و گروهک‌های داخلی هم شد که ناغافل بوی کباب شنیده بودند.
این‌که ایران تک‌وتنها، در چند روز، با دست‌سازه‌‌های فرزندانش، بینی آمریکا و اسراییل را هم‌زمان به خاک مالید، کشور را رویین‌تن کرد. قدرتی که از این به بعد، هر کشوری، در هر اقدامی باید ملاحظه‌اش را بکند.
این تهاجم احمقانه، دست ایران را برای رویارویی با دشمنان وجودی‌اش باز کرد. امروز حرف بر سر زمین‌های اشغالی در ۱۹۴۸ یا بعداز جنگ شش‌روزه در ۱۹۶۷ نیست؛ حرف بر سر بودونبود رژیم اشغالگر قدس و پایگاه آمریکایی‌ها در منطقه است.

نتیجه چه شد؟
امام خمینی سال‌ها پیش‌از این، مسلمانان را نسبت به مرگِ آگاهانه و شهادت‌طلبی به‌عنوان تنها راه نجات از اسارت و بندگی، هشیار کرده بود «مسلمانان تمامی کشورهای جهان! ازآن‌جاکه شما در سلطه بیگانگان گرفتار مرگ تدریجی شده‌اید، باید بر وحشت از مرگ غلبه کنید و از وجود جوانان پرشور و شهادت‌طلبی که حاضرند خطوط جبهه کفر را بشکنند استفاده نمایید. به فکر نگه‌داشتن وضع موجود نباشید؛ بلکه به فکر فرار از اسارت و رهایی از بردگی و یورش به دشمنان اسلام باشید که عزت و حیات در سایه مبارزه است و اولین گام در مبارزه، اراده است و پس‌از آن، تصمیم بر این‌که سیادت کفر و شرک جهانی، خصوصا آمریکا را بر خود حرام کنید.۳» با چنین راهبردی، امت اسلام هرچند متحمل ازدست‌دادن جان‌های عزیز فرزندانش خواهد شد ولی این هزینه برابر نتیجه‌ای در حد حیات عزتمندانه امتِ میلیاردی اسلام، محاسبه هزینه و فایده را سهل می‌کند.
تا پیش‌از این، رژیم غاصب فلسطین از خودش لولویی ساخته بود برای ترساندن دیگران. این چیزی است که خودشان به آن اقرار کرده‌اند. هدف اصلی ماجرای پیجرها، همین بود. انفجار پیجرها نشان داد که صهیونیست‌ها از هیچ رذالتی رویگردان نیستند تا جبهه مقاومت را از رویارویی با خود بترسانند، اما سرّش چیست که مومنان در هیچ وضعیتی احساس شکست ندارند؟!
دنیاطلبان صهیونیست، چه از نوع یهودی و چه مسیحی‌اش، برابر سلاح جاودانه‌ای به‌نام «مرگِ آگاهانه» قرار گرفته‌اند. استقبال از مرگ، مفهوم غریبه‌ای است برای شر که توان هر نوع مقابله مدت‌داری را از او سلب می‌کند و دیر یا زود او را به گرداب شکست می‌کشاند. در جنگی که از دو طرف، یکی برای مرگ سرخ می‌جنگد و دیگری برای زنده‌ماندن به هر قیمتی، برنده پیشاپیش مشخص است.

امرور وظیفه چیست؟
مشکل اصلی جبهه مقاومت در این رویارویی تاریخی این است که با دشمنی ناجوان‌مرد طرف است. اگر کسی هماورد داشته باشد، شرافتمندانه با او می‌جنگد و در نهایت، یا پیروز می‌شود یا شکست می‌خورد؛ ولی جنگیدن با کسی که مدام در دروغ و دغل و حیله و نیرنگ و فریب می‌چرخد، خیلی سخت است. این تقابل تا به پایان برسد، قطعا هزینه‌های جان‌فرسا از ما خواهد گرفت.
این جنگ نیاز دارد به یک هوشیاری فوق‌العاده و یک طراحی چندوجهی و همه‌جانبه از توانایی‌های نظامی، تا گفتن‌ها و نگفتن‌های رسانه‌ای، تا آماده‌سازی‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت، تا آماده‌باش صددرصدی شبانه‌روزی و آمادگی دستگاه‌های دولتی و عموم مردم و به‌صحنه‌آوردن تمام امکانات و خلاصه، فهرست بلندی از ریز و درشت وظایف که هیچ نکته‌ای را از قلم نیندازد و هیچ خلل و فرجی را به جا نگذارد. امروز چه مردم و چه دستگاه حاکمیت از بالا تا پایین، در یک پیچ تاریخی قرار گرفته‌اند که اجازه کوچک‌ترین اشتباهی به کسی نمی‌دهد. اگر مسئولان، بی‌مهابا شروع به موضع‌گیری کنند و زیاده از حد حرف بزنند یا حرف‌های بی‌حساب بزنند، دشمنان با مهندسی معکوس حرف‌ها، طرح‌ها و نقشه‌های آینده را رمزگشایی خواهند کرد و در میان بلبشویی از مواضع، راه خود را به اهداف‌شان خواهند کشید. پس مسئولان باید بیش از حرف زدن، فکر کنند و بی‌مهابا دهان باز نکنند که در غیر این صورت، مردم را وارد یک جنگ شناختی خواهند کرد که نتیجه‌اش شکسته‌شدن اراده‌هاست. نباید بگذاریم چنین فکری بین مردم شایع شود که فرماندهان ما را زدند، دانشمندان هسته‌ای‌مان را ترور کردند، تاسیسات هسته‌ای‌ را زدند، هنوز هم در تهدید هستیم، در مقابل ما چه کردیم؟ این شبهه‌ها باید تبدیل بشود به این اندیشه که ما هزینه مقاومت و ایستادگی‌مان را پرداخت کرده‌ایم، سطح توان‌مان را در دفاع از خود نشان داده‌ایم، آقابالاسرها را به تضعیف اراده و اشتباه در محاسبات کشانده‌ایم، آمریکا و اسراییل را در یک شکست تاریخی مضحکه جهان کرده‌ایم، از تمامیت ایران حفاظت کرده‌ایم، برای نسل‌‌های آتی‌مان هویت و اعتبار خلق کرده‌ایم و...
ما بین اشغالگران نیستیم و از حرف‌های خودمانی‌شان بی‌خبریم؛ ولی شک نداریم که آن تزلزلی که برای مردم ایران آرزو داشتند، اکنون میان خودشان پا گرفته که «چه شد؟ این جنگ برای ما(اشغالگران) چه دستاوردی داشت؟ چرا قدرت هسته‌ای ایران نابود نشد؟ ازبین‌بردن توان موشکی‌شان چه شد؟ چرا حکومت‌شان سقوط نکرد؟ چرا کشورشان تجزیه نشد؟ چرا مردم به جان هم نیفتادند؟ چرا شورش نشد؟ پس آرزوهای‌مان چه شد؟!»

سخن آخر؛ صرفا یک تحلیل
سخن آخر، شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته از «شاید»هاست. شاید تقابل، در بایدترین زمان خودش اتفاق افتاد. شاید این جنگ تله‌ای بود که از طرف ایرانی‌ها برای ترامپ و نتانیاهو پهن شد. شاید شطرنج‌باز قهارِ ما مهره‌هایش را طوری چید تا حریفش در آخرین بازی، تن به تله‌ای وحشتناک بدهد. واقعا چه شد که اشغالگران این جنگ را شروع کردند؟
اگر می‌خواستیم تکلیف اسراییل را یکسره کنیم، باید آن‌ها جنگ را شروع می‌کردند، نه ما؛ هم به‌خاطر مشروعیت جهانی و هم پذیرش داخلی، برای تحریک آن‌ها به حمله، باید طوری در افکارشان نفوذ صورت می‌گرفت که دچار خطا در محاسبه شوند. شاید آن‌ زمانی که حرف از نفوذی‌ها میان خودمان بود، کسی داشت راه نفوذ به افکار اشغالگران را باز می‌کرد. شاید آن موقع که در ایران حرف بر سر بیدارباش مسئولان بود که مبادا با ترفندهای دشمنان، دچار اشتباه محاسباتی بشوند، کسی داشت دشمنان را دچار اشتباه محاسباتی می‌کرد. مثلا کسی که سال‌ها طرح و نقشه عملیاتی داشت تا دو نیروی نظامی ایران را وادار رقابت با هم بکند. سپاه و ارتش توان خودشان را ارتقا بدهند تا بشوند دو بازوی مقتدر نظام.
پذیرش مذاکره، هرچند مانع صددرصدی برابر این جنگ نبود ولی حمله را تا تحقق شرایط دلخواه عقب می‌انداخت. پس برای کشاندن آن‌ها به تله، اول باید با مذاکره مخالفت می‌شد تا برای تعجیل در جنگ، تحریک بشوند. از طرفی، به‌صلاح نبود جنگ به‌بهانه عدم‌مذاکره شروع بشود که در این صورت، حمایت مردمی و اقناع داخلی نداشت. بهترین حالت ممکن، شروع جنگ در حال مذاکره بود. بعداز برجام، که به‌دست سبک‌سرترین رییس‌جمهور آمریکا پاره شد، بازی موش و گربه ادامه داشت تا رسید به این اواخر و فرصتِ دوباره ترامپ.
از طرف ایران گفته ‌شد «ما مذاکره نمی‌کنیم؛ مذاکره عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست.» با این بیان، آن‌ها جری شدند برای حمله ولی طبق استدلال بالا، باید دیپلمات‌ها وارد میدان می‌شدند که موقع حمله، ما سر میز مذاکره باشیم. خلاف تصور مشهور، مذاکرات، فریب آمریکا نبود، تله ایران بود. برای همین، خلاف مواضع کلامی، اجازه مذاکره داده شد. طی مذاکرات، هیچ امتیازی به طرف مقابل داده نشد تا در کیش‌و‌ماتی تاریخی، طاقت‌شان طاق شد و با یک اشتباه محاسباتی در تله افتادند و جنگ را شروع کردند. حالا نوبت میوه‌چینی ایران رسیده بود.
اکنون، درحالی‌که جنگ تمام نشده، درحالی‌که سطح پایین تاب‌آوری آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها روی دایره ریخته، فرصتی دست داده تا ما خودمان را ارزیابی کنیم. در سایه صیانت از نعمت الهیِ اتحاد جمعی، توان هسته‌ای‌مان را شاید در حدِ روی‌میزگذاشتن یک بمب اتمی کوچک ارتقا بدهیم، کمبودهای تسلیحاتی‌مان را برآورد کنیم، در روش حفاظت اطلاعات‌مان تغییر و تحول اساسی ایجاد کنیم که غافلگیری‌ها به حداقل برسد، موشک‌های جدید بسازیم، پدافندمان را هوشمندسازی کنیم تا هر وقت زد، محکم‌تر بزنیم. ایرانِ امروز، ایران قبل از ۲۳خرداد۱۴۰۴ نیست.

پی‌نوشت:
۱- فرهنگ امروز، خبر شماره۵۶۸۸۰.
۲- نظریه برخورد تمدن‌ها بعدها توسط هانتینگتون، سر زبان‌ها افتاد.
۳- پیام امام به‌مناسبت فرارسیدن ششم ذی‌حجه سال۱۳۶۷ و اولین سالگرد کشتار زائران ایرانی در مکه و قبول قطعنامه۵۹۸.


نویسنده: زهره علی‌عسگری

مقاله ها مرتبط