۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

تکرار نشدنی

تکرار نشدنی

تکرار نشدنی

جزئیات

گفت‌وگو با سردار محسن چیذری، از فرماندهان جبهه‌ مقاومت درباره‌ عمل‌کرد شهید سیدرضی موسوی در سوریه/ به‌مناسبت ۵دی، سالروز شهادت شهید سیدرضی موسوی، سال ۱۴۰۲

5 دی 1403

ظاهرش به پیرغلامان می‌ماند. چشمانی سرخ، محاسنی سپید و نگاهی نافذ از مشخصات ظاهری‌اش بود؛ اما او را باید در هوای دمشق، در کوچه‌پس‌کوچه‌های زینبیه و زیر آسمان سوریه جست‌وجو کرد. تصویر او را باید در مردمک چشمان شهدای مدافع‌حرمی دید که خون‌شان سرزمین شام را گل‌گون کرده است و باید از نسیم صبحگاهی، شنیدن آوای او را طلب کرد. باید او را در سخن برادرانش کاوید؛ برادرانی که دوشادوش آن‌ها، سالیان‌سال در جبهه حق جنگیده بود.

آن‌چه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگوی کوتاه ما با یکی از فرماندهان قدیمی جبهه مقاومت است.

سیدرضی موسوی از دهه شصت تا هنگام شهادت به‌طور مستمر در سوریه حضور داشت. در سال‌های اول که ایران مثل الان با سوریه رفت‌وآمد نداشت، عمده‌ کار سید در حوزه‌ پشتیبانی نیروهای حزب‌الله و تامین نیازهای آنان بود. حضور مستمر او در منطقه و خصوصیات روحی‌اش باعث شده بود که به زبان عربی بسیار مسلط باشد. هم‌چنین توانسته بود با تمام اقشار دولتی و مسئولین رده‌بالای ارتش سوری ارتباط قوی‌ای بگیرد.

در زمان جنگ ۳۳روزه، ما به این شکل در خاک سوریه رفت‌وآمد نداشتیم. سید واسطه و عقبه‌ ما در ارتباط با حزب‌الله بود. البته خود سوری‌ها نهایت کمک و پشتیبانی را نسبت‌به حزب‌الله داشتند؛ اما سید درواقع پل ارتباطی ایران و نیروهای حزب‌الله به حساب می‌آمد.

خیلی جاها گفته می‌شود که فقط کار پشتیبانی نیروها در سوریه به عهده‌ او بوده است؛ با این‌که مسئولیت او فرای این‌ها بود. انتقال و لجستیک امکانات و وسایلی که وارد سوریه می‌شد، هم‌چنین کار تشریفات زیر‌نظر او انجام می‌گرفت، یعنی هرمهمانی در هرسطحی وارد سوریه می‌شد، اول سید را می‌دید. کار پذیرایی، هماهنگیِ محل اسکان، رفت‌وآمد و دیدارهایش زیرنظر و با مدیریت سیدرضی انجام می‌شد. حتی هیات‌های دولتی اگر به سوریه سفری داشتند، کار هماهنگی برای عقد قرارداد و یا دیدارهای‌شان با مسئولین رده بالای سوری، زیرنظر او انجام می‌شد. در کنار این کارها، مدیریت فرودگاه‌های کشور سوریه نیز دست او بود؛ چه پروازهایی که از ایران به سوریه و از سوریه به ایران بود و چه پروازهای داخل کشور سوریه که مربوط به ایران می‌شد، مثلا انتقال نیروهای ایرانی و یا انتقال وسایل و امکانات در داخل خاک سوریه.

او کسی بود که در اوج جنگ، وقتی دشمن فرودگاه حلب را غیرفعال کرد، با مدیریت و توانمندی‌هایی که داشت خیلی زود فرودگاه را راه‌اندازی کرد. در مورد فرودگاه حماه نیز همین‌طور. همین اواخر بارها رژیم صهیونیستی باند فرودگاه را بمباران کرد و تصور می‌شد که یکی، دو ماهی طول بکشد تا فرودگاه راه‌اندازی شود؛ اما سید به‌کمک گروه‌های مهندسی که زیرنظرش کار می‌کردند، توانست یک‌هفته‌ای فرودگاه را راه ‌بیندازد. حتی یک بار به‌محض این‌که فرودگاه راه‌اندازی شد و پرواز ایرانی در باند نشست و خیلی سریع بلند شد، مجددا باند فرودگاه را بمباران کردند. هرچند او به‌سرعت فرودگاه را دوباره سراپا کرد.

ساختمان‌هایی که در اختیار جبهه‌ مقاومت بودند، بسیار فرسوده و کهنه بودند. سید نظارت و مدیریت کار بازسازی ساختمان‌ها را نیز به عهده داشت. البته چندین بار رژیم صهیونیستی این ساختمان‌ها را بمباران کرد و سیدرضی به‌هم‌راه مجموعه زبده‌ای که در اختیار داشت، به‌سرعت ساختمان‌ها را بازسازی می‌کرد. یعنی چنین نیروهایی زیر‌نظرش کار می‌کردند و گوش‌به‌فرمانش بودند. تعدادی از نیروهای زیردستش ایرانی بودند؛ اما عمده نیروهایش سوری و یا لبنانی بودند که همگی آن‌ها نسبت‌به کارشان توجیه شده بودند.

وقتی سردار سلیمانی به سوریه می‌رفت، کارهای سید به‌نوعی تحت‌الشعاع حضور سردار قرار می‌گرفت و تمام نیازها و اوامر سردار توسط او هماهنگ و انجام می‌شد. در اوج جنگ با داعش و گروه‌های تکفیری در سوریه، روزانه ۱۵۰هزار غذای گرم بین نیروهای عمل‌کننده در جبهه‌ مقاومت در سرتاسر سوریه توزیع می‌شد. مدیریت بودجه، خرید مواد اولیه، طبخ و توزیع آن زیرنظر سید انجام می‌شد. آن زمان ارتش سوریه نمی‌توانست غذای گرم برای نیروهایش تهیه کند. سردار سلیمانی موضوع را بررسی کرد. خوشایند نبود که نیروهای مقاومت غذای با‌کیفیت و گرم بخورند و سربازان ارتش کنسرو. به‌همین‌خاطر به تدبیر سردار سلیمانی، قرار شد بین نیروهای ارتش هم همان غذایی توزیع شود که بین نیروهای جبهه‌ مقاومت توزیع می‌شد. صفرتا‌صد این کار را سیدرضی اجرا کرد و به عمل رساند.

شهید موسوی روابط عمومی خوبی داشت و توانسته بود ارتباط قوی‌ای با سوری‌ها در هررده‌ای بگیرد. جالب این‌که نفوذ عجیبی هم بر آن‌ها داشت و همین موضوع باعث می‌شد که کارها سریع‌تر روال شود و روی غلطک بیفتد. از پایین‌ترین سطح نیروها جلوی او پا جفت می‌کردند و آن‌قدری که از سید حرف‌شنوی داشتند از کس دیگری نداشتند. در سطوح بالا نیز همین‌طور. بارها می‌شد که با یک تلفن با فلان سرلشکرِ سوری گره کار را سریع باز می‌کرد.

در ارتباط با نیروهای زیردستش بسیار منضبط و سخت‌گیر عمل می‌کرد. به همه فهمانده بود که در کارها رودربایستی ندارد. مدیریتش قاطع بود و با کسی شوخی نداشت. همین نوعِ برخوردش باعث شد نیروهایی که با او کار می‌کردند نیز منضبط و دقیق باشند. کافی بود کسی در کارش تاخیر داشته باشد و یا کوتاهی کند، با برخورد شدیدی ازجانب سید مواجه می‌شد. به‌همین‌خاطر بود که کاری که به سید می‌سپردیم دقیق و منظم انجام می‌شد و خیال همه راحت بود که آن کار با کم‌ترین خطا و در کوتاه‌ترین زمان ممکن انجام خواهد شد. در کنار همه‌ سخت‌گیری‌هایش خیلی هوای نیروهایش را داشت و در شرایط خاص به داد آن‌ها می‌رسید و کمک‌شان می‌کرد. بارها دیده بودم هدیه‌هایی را که به او می‌دادند به نیروهایش می‌داد و پیش خود نگه نمی‌داشت.

سیدرضی یک نظامی به‌‌تمام‌معنا بود. بااحتیاط عمل می‌کرد و بی‌گدار به آب نمی‌زد. بارها تهدید شده بود و رژیم صهیونیستی از اثر حضورش و نقش کلیدی و مهمی که در سوریه داشت، آگاه بود. البته سید هم همیشه ملاحظات حفاظتی را رعایت می‌کرد.

او یک فرد صددرصد ولایی بود و با این‌که در امور محوله اختیار تام داشت، هیچ‌وقت قدمی دور از ارزش‌ها و اهداف نظام برنداشت. اگر از کسی چیزی می‌خواست و او هم متقابلا از سید مسئله‌ای را طلب می‌کرد، او اختیار کامل ازسمت حاج‌قاسم داشت که تصمیم‌گیری کند.

شهادت سردار همدانی برای او اتفاق بزرگ و سنگینی بود. به شهید همدانی خیلی علاقه‌مند بود و بعد از شهادت او همیشه به یادش بود. وقتی هم که سردار سلیمانی شهید شد دیگر آرام‌و‌قرار نداشت، هروقت اسم سردار به میان می‌آمد، اشکش جاری می‌شد.

سیدرضی همیشه در عقبه و پشتیبانی کار بود و چون در پیشانی کار نبود، شخصیت او مظلوم ماند. اما به‌واقع هیچ‌کس قادر به پرکردن جای او نیست. تکرار چنین شخصیت موثری، با آن همه تجربه و توانمندی دیگر امکان ندارد!

نویسنده: نرگس صفری

مقاله ها مرتبط