«حزب توده ایران» اولین حزب سیاسی بود که بعد از شهریور۱۳۲۰ در ایران پایه گذاشته شد. رهبران و موسسان این حزب ۵۳ نفر میشدند که همگی به نوعی از شاگردان و پیروان فکری دکتر تقی ارانی بودند. دکتر ارانی از نظریهپردازان چپ و پیرو اندیشه مارکسیستی در ایران بود. او توسط عوامل رضا شاه در سال ۱۳۱۸ و در زندان کشته شد.
این حزب با ادعای حمایت از طبقه کارگر تاسیس شد و با شعار طرفداری از رنجبران توانست نظر بسیاری از جوانان را به خود جلب و زمینه بیاعتقادی و هُرهری مذهب شدن آنها را فراهم کند. این اتفاق باعث ورود علما، روحانیون و مذهبیون به ماجرا برای مقابله با هجمه فکری تودهایها شد. مقابلهای که طی دو دهه ۲۰ و ۳۰ به پیروزی جریان مذهبی انجامید.
اما این مقابله فکری چگونه و با چه روشهایی انجام شد؟ این سوالی است که سعی شده در این مقاله به آن پاسخ داده شود. چرا جوانان جذب حزب توده میشدند؟ در دورهای که حزب توده فعالیت خود را در شهرها و حتی روستاهای ایران گسترش میداد، تنها چند سالی از تبعید رضا شاه میگذشت. مردم در آن سالها علاوه بر خاطرات تلخ دوران دیکتاتوری رضا قلدر، با اشغال کشور، قحطی، فقر و آشفتگی سیاسی و اجتماعی هم دست به گریبان بودند.
در آن شرایط بحرانی، مبلغان حزب توده در مواجهه با جوانان شعارهایی سرمیدادند که واقعا جذاب بود. شعار طرفداری از کارگران و رنجبران، شعار حمایت از گرسنگان و فقرا و شعارهای عدالتمحورانهای چون آزادی و برابری که باعث میشد انبوهی از جوانان کشور اعم از درسخوانده و درسنخوانده جذب آنان شوند. این شعارها را باید در کنار رفتار منافقانه رهبران حزب توده در پنهان کردن ماهیت مارکسیستی و ضد مذهبشان نگاه کرد. حزب توده، به عنوان حزبی غیرمستقل و ملحد که اعضا و رهبران آن، دین را «افیون تودهها» میدانستند و وابستگی تام و تمام به کشور کمونیستی شوروی داشتند، این واقعیتها را در مواجهه با مردم عادی کتمان میکردند.
وقتی علما و روحانیون کمر همت بستند این نفاق و شعارهای جذاب حزب توده، خطری جدی را متوجه جوانان میکرد و باعث بیدینی و انحراف آنها از مبانی اعتقادی و حتی بیغیرتی نسبت به منافع وطن میشد. برای همین، علما و روحانیون که خطر را احساس کرده بودند از همان دهه ۲۰ کمر همت بستند و مقابله با تبلیغات و شبههافکنیهای حزب توده را شروع کردند. این مقابله و مبارزه فکری و فرهنگی در دو سطح انجام میشد. یک بخش، مخاطب تحصیلکرده داشت و بخش دوم مخاطب عام که اهل مطالعه نبودند و یا این که اصلا سواد نداشتند.
در بخش اول، تالیف کتاب و مقاله در مجلهها و نشر و توزیع آنها در سطح کشور به وسیله طلاب و متدینین محلی با یک برنامه منسجم و شبکهای، به فرماندهی حوزه علمیه و علما انجام میشد. در بخش دوم اما ارتباط چهره به چهره با بدنه مردم در شهرها و روستاها به وسیله طلاب و روحانیون در حسینیهها، تکایا، مساجد و حتی حضور در جمع جوانان بود.
هم کتاب فلسفی، هم رمان! باید توجه داشت که علما و روحانیون در بخش تولید محتوا سطوح مختلف دانش افراد را در نظر داشتند. مثلا کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» شامل ۱۴ مقاله، توسط علامه سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان نوشته و توسط استاد شهید مرتضی مطهری شرح داده شده بود. این کتاب ناظر به مباحث مارکسیستی بود که در دهه۲۰ و ۳۰ در ایران از سوی حزب توده و توسط ایدئولوگهای حزب و یا نویسندگان معتقد به ماتریالیسم دیالکتیک در میان دانشآموزان و دانشجویان ترویج میشد. همچنین مقالات فلسفی شهید مطهری در مجله «مکتب اسلام» به نقد فلسفه مارکسیستی میپرداخت. یا کتاب «داروینیسم و تکامل انواع» نوشته آیتالله جعفر سبحانی از انواع تالیفاتی بود که به شکل مستقیم، مقابله فکری با شبههافکنیهای نظریهپردازان حزب توده بود.
البته در آن زمان، روحانیون به مخاطبانی که توانایی خواندن متون فلسفی و سنگین را نداشتند هم فکر میکردند. به همین دلیل، برخی به تالیف کتابهایی پرداختند که به شکل غیر مستقیم و با زبان سادۀ داستانی جواب شبهات مارکسیستها را میداد. مثلا شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد کتابی تالیف کرد به نام «مناظره دکتر و پیر» و براساس مناظرۀ دو شخصیت در قالب داستان، مبانی فکری حزب توده و تفکر مارکسیستها را نقد کرد. کتابی که در فاصله سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷، شانزده مرتبه تجدید چاپ شد. یا رمان «فیلسوفنماها» نوشته آیتالله ناصر مکارمشیرازی که در سال ۱۳۳۱ نوشته شد. این کتاب که بهشدت مورد توجه مردم واقع شد، از سال ۳۳ تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی۳۰ بار تجدید چاپ شد. در کنار این نوع کتابها، باید چاپ انبوهی از مقالات و کتابها با موضوع مبانی دینی و اعتقادی که به شکل غیرمستقیم نقد جریان فکری مارکسیستی بود را هم در نظر گرفت.
ارتباط چهره به چهره و بیدار کردن غیرت دینی مردم بعد از شهریور ۲۰ و فرار رضا شاه از ایران، به دلیل تبلیغات ضد دینی وسیعی که روشنفکران غربزده و انگلیسیمآب در طول چندین دهه کرده بودند، ارتباط بخش قابل توجهی از مردم با طبقه روحانیت قطع شد. در این برهه، روحانیون و طلاب جوان با وجود اذیتها و متلکهایی که از برخی افراد جاهل میشنیدند باز به میان مردم رفته و بهویژه در ایام محرم، ماه رمضان و یا در مراسم ختم، سعی در جذب مردم داشتند. این جهاد فرهنگی و ارتباط چهره به چهره کمکم توجه مردم را به سوی روحانیت و آموزههای دینی جلب کرد. طوری که قاطبه مردم نسبت به ملحدانه بودن تفکرات حزب توده و جریانهای چپ، آگاهی پیدا کرده و علیه آن موضع گرفتند.
بر همین اساس، میتوان برخورد مردم سه استان را در مواجهه با حزب توده در دو دهه۲۰ و۳۰ از زبان بزرگان روحانی این مناطق مورد توجه قرار داد:
آذربایجان
مرحوم آیتالله ملکوتی از علمای آذربایجان:« شاید بتوان ادعا کرد در ابتدای امر و بعد از فرار رضا شاه از کشور، تبلیغات طرفداران حزب توده بیشترین جذب را در منطقه آذربایجان کرد. یعنی بسیاری از کشاورزان، کارگران و حتی دامداران جوان که از ظلم عوامل حکومت و خوانین در طول دههها رنج کشیده بودند جذب شعارهای بهظاهر زیبا و فریبنده عدالتخواهانه حزب شدند. به همین دلیل هم «جعفر پیشهوری» از عناصر خودفروخته مارکسیست و رئیس فرقه دموکرات آذربایجان با اعلام جمهوری در این منطقه، با حمایت کامل حکومت شوروی، یک جمهوری ضد دین و طرفدار قشر کارگر پایه گذاشت. او با دیکتاتوری، انجام مراسم مذهبی را ممنوع کرد. بهظاهر تعداد زیادی از کارگران و کشاورزان از او حمایت میکردند، اما با فعالیت علما و روحانیون تبریز، غیرت دینی مردم در مقابل رفتارهای ضد مذهب پیشهوری بیدار شد. خبر رحلت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی(از مراجع تقلید دهه ۲۰) که به گوش مردم آذربایجان رسید، مردمان این منطقه از روستایی و شهری و حتی آبادیهای کوچک به شکل کاملا خودجوش، خانهها و مغازههایشان را سیاهپوش کردند. در تبریز، مردم سراسیمه به خیابانها ریختند و پرچم عزا برافراشتند و شروع به برپا کردن مجلس عزا کردند. کنترل امور از دست فرقه دموکراتیها خارج شده بود. دیگر کسی به فرمانهای ضد مذهب پیشهوری و معاونش دانشیان هیچ اهمیتی نمیداد. همچنین تعطیلی۴۰ روزه بازار تبریز به مناسبت رحلت آیتالله اصفهانی و سپس برپایی مجالس روضه و مراسم سینهزنی به مناسبت فرا رسیدن ایام محرم با فرماندهی علما و روحانیون منطقه، بهطور کامل بساط فرقه دموکراتیها را از آذربایجان برچید.»
همدان
آیتالله صابریهمدانی:« بعد از فرار رضا شاه از کشور، تودهایها فعالیت خود را در همدان آغاز کردند. آنها به دلیل جوّ مذهبی و حاکمیت روحیه دینی در منطقه، برای جذب مردم از نهجالبلاغه سوءاستفاده میکردند. به این معنی که تنها با بیان بخشهای ضد سرمایهداری و طرفداری از مظلومان در نهجالبلاغه آن هم با ترجمه حماسی جواد فاضل، مرام و مسلک کمونیستی خود را تبلیغ میکردند.
گرچه این شیوه برای مدتی موجب فریب بخشی از جوانان شد، اما عامه مردم همدان با تلاش روحانیت شهر، با بیمحلی به تودهایها عملا کار آنها را کساد کردند.»
گلستان
آیتالله نورمفیدی امام جمعه گرگان:«عدالتخواهی، آزادیخواهی و آرمانخواهی در روحیه و سرشت نسل جوان است. تا قبل از جریانات مصدق و قضایای نهضت ملی، تنها گروهی که به این آرمانخواهی نسل جوان پاسخ میداد تودهایها بودند. اساسا من بر این اعتقاد هستم که علت گرایش جوانان به تودهایها در بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ بهخاطر همین روحیه آرمانخواهی نسل جوان و حرفهای تازهای بود که تودهایها میزدند. مخصوصا این که حزب توده یک سازمان متشکل بود.
وقتی که نهضت ملی به راه افتاد و گرایش دیگری به جز تودهایها در جامعه پیدا شد، این گرایش به سمت مصدق و نهضت ملی کردن نفت و مبارزه با انگلیسیها و در نهایت آمریکا چرخید. بنابراین تا پیش از نهضت ملی، تودهایها میداندار بودند ولی با آغاز نهضت ملی و مبارزات مصدق، جوانان به این سمت گرایش پیدا کردند و با شروع مبارزات حضرت امام خمینی
(ره) آن جریانات کاملا محو شدند.»
عاقبتِ اندیشه چپ در ایران و عبرت امروز با ادامه جهاد فرهنگی علما، روحانیون و متدینین در دهههای ۴۰، ۵۰ و سپس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اندیشه مارکسیستی در ایران عملا نقد و موضع الحادی و ناکارآمدی آن برای مردم آشکار شد. در واقع از یک طرف با توبه و بازگشت احسان طبری از نظریهپردازان بزرگ مارکسیست و عضو حزب توده به سمت مذهب، دیگر به جهت فکری جایی برای عرضاندام تفکر چپ در ایران باقی نماند. طبری در کتاب «کژراهه» خود همه مبانی اندیشه مارکسیستی را با استدلال زیر سوال برد و به جایش اندیشه اسلامی و تفکر فلسفی شهید مطهری را ستود. او حتی در آخر عمر به شعر گفتن برای رزمندگان اسلام و مدح روحیه دینی و سلحشوری آنها پرداخت. رویکرد او اتفاقی بود که باعث رویگردانی طرفدارانِ کمتعداد اندیشۀ چپ در ایران شد. از طرف دیگر به دلیل خیانتهای حزب توده بعد از انقلاب اسلامی و جاسوسی علنی برای شوروی، بهویژه بعد از دستگیری ناخدا افضلی از اعضای حزب توده که رسما جاسوس شوروی بود، دیگر آبرویی برای این حزب در ایران باقی نماند.
حالا دیگر سالهاست که اتحاد جماهیر شوروی و مهد تفکر مارکسیسم فروپاشیده و دیگر اثری جز در موزههای جهان از آن باقی نمانده است. آنچه امروز از آن حوادث و وقایع برای ایران اسلامی بر جا مانده، تجربه و عبرت از روش و منش علما و روحانیون و متدینین در مواجهه با هجوم فکری و فرهنگی تفکر الحادی چپ است. عبرت و تجربهای که میتواند برای مواجهه با شبیخون فکری و فرهنگی غرب و تفکر الحادی لیبرالیسم (آزادیخواهی از هر نوع قید و بند مذهبی) بسیار موثر و کارآمد باشد.
مَخلَص کلام این که امروز همچنان با تولید محتوای وسیع، آن هم برای همه گروههای سنی و جنسی و اقشار گوناگون -چه به شکل سلبی و نقد لیبرالیسم و چه به شکل ایجابی و تبلیغ مبانی دینی- باید دشمن را در بخش فکری خلع سلاح کنیم. همچنین با ارتباط چهره به چهره با جذبشدگان به فرهنگ و تفکر غربی، پیام محتواهای تولید شده را به گوش آنها برسانیم.
و قطعا جهاد ادامه دارد...
منابع
۱- اباذری، عبدالرحیم، خاطرات آیتالله مسلم ملکوتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵.
۲- بروجردی، حسین، مقاله «برشی بر فرقه دموکرات آذربایجان»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۴.
۳- خارکوهی، غلامرضا، خاطرات آیتالله نورمفیدی، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵.
۴-صادقی، سیدمصطفی، خاطرات آیتالله احمد صابریهمدانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴.
۵- مدیرشانهچی، محسن، ۵۰ سال فراز و فرود حزب توده در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۸.
نویسنده: انوشه میرمرعشی