مصر از گذشته کشوری مهم در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام بوده و امروز این اهمیت با تحولاتی که در آن در حال وقوع است بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. تاریخ کهن آن همواره نظر مورخان و تمدنشناسان را معطوف به خود کرده و بعد از ظهور اسلام نیز از جذابترین ایالات برای حاکمان و خلفای اسلامی به حساب میآمده. دانشگاه «الازهر» با بیش از هزار سال سابقه از گذشته تا امروز مهمترین کانون علمی جهان عرب بوده است. مصر یکی از اصلیترین کانونهای اندیشه سیاسی و مذهبی (بهخصوص در قرون اخیر) در میان کشورهای عربی است. چهرههای اثرگذاری مثل سیدقطب، حسن البنا، محمد عبده، جمال عبدالناصر و حزب اخوانالمسلمین ـ که تحولات آن همواره سایر کشورهای منطقه را تحتالشعاع قرار داده ـ و جنبشهای پان عربیسم، نشان دهنده جایگاه مصر در جغرافیای سیاسی خاورمیانه هستند. مصریها در دهههای اخیر ریاست مهمترین نهادها و سازمانهای بینالمللی را نیز تجربه کردهاند، از سازمان ملل و آژانس بینالمللی هستهای گرفته تا اتحادیه عرب. اهمیت مصر به لحاظ جغرافیایی هم جالب توجه است. این کشور نقطه پیوند سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا به شمار میرود و کانال سوئزش شاهراه ارتباطیای است که نقش بسیار مهمی در اقتصاد و تجارت جهانی ایفا میکند.

همسایگی با رژیم غاصب صهیونیستی نیز از دیگر مواردی است که نقش استراتژیک جغرافیایی مصر را بیش از پیش نشان میدهد. پس از جنگهای شش روزه اعراب با اسرائیل مصر در خط مقدم کشورهای اسلامی در مقابله با صهیونیسم بود اما، با مرگ «ناصر
۱» سیاستهای مصر دگرگون و این کشور به مهمترین همپیمان اسرائیل در منطقه تبدیل شد(!) و این باعث افزایش اهمیت مصر در سیاستهای غرب شد. سادات و پس از او «مبارک» به پیشقراولانی در روند صلح اعراب و اسرائیل و در همراهی با سیاستهای آمریکا به مهرهای کلیدی برای استکبار جهانی تبدیل شده بودند. در جنگ اول خلیجفارس، «مبارک» پنج هزار نفر از نیروهای ارتش مصر را در اختیار آمریکا قرار داد و در جریان جنگ اسرائیل با حماس با بستن گذرگاه رفح به کمک ارتش درمانده اسرائیل شتافت. از این رو مصر بعد از اسرائیل بیشترین کمکهای مالی و نظامی را از آمریکا دریافت میکند. مبارک، علاوه بر این هر سال بیش از سی درصد از درآمدهای ملی را صرف مسائل نظامی میکرد. در کنار ارتش که نقش کلیدیای در سیاستهای مصر دارد، مبارک ـ مانند همه دیکتاتورهای دیگر ـ اتکای زیادی به سازمان اطلاعاتی مصر داشت. او بدین ترتیب تمام تحرکات گروههای مختلف را زیر نظر داشته و به سرعت و با شدت به سرکوب آنها میپرداخت. برخی رسانهها اعلام کردهاند در سی سال حکومت او بیش از ۱۵۰ هزار نفر از اعضای «اخوان المسلمین» زندانی یا اعدام شدهاند. به همین خاطر است که پس از شروع انقلاب مردم مصر، کانال ده تلویزیون اسرائیل دوران مبارک را، «دوران طلایی» اسرائیل خواند.
در این سوی خاورمیانه اما، امت اسلامی از این خیزش مردمی خرسند شده و از آن حمایت میکنند. پس از انقلاب اسلامی ایران و پیروزیهای «حزبالله» و «حماس»، «جبهه مقاومت» منطقه و میلیونها مسلمان طرفدار آن با اعتماد به نفسی که ناشی از قدرت ایمان الهی است، به نقش آفرینی در تحولات منطقه میپردازند. در یکی، دو قرن گذشته با فروپاشی «امپراطوری عثمانی»، قدرتهای استعماری عزت و شرف مسلمانان را لگدمال کردند و پس از قیام ملتهای مسلمان علیه استعمارگران، آنها جای خود را به دیکتاتورهای دست نشاندهای دادند که با تغییر صورت در وضع حکومت همان روشهای استکباری و طاغوتی را در پیش گرفتند. در این مدت هرگونه صدای اعتراض یا در نطفه خفه میشد یا با مکر و حیله سازمانهای اطلاعاتی از هدف خود منحرف میگشت. در مصر پس از رحلت «سیدجمالالدین اسدآبادی» ـ که منادی توحید و قیام علیه نظامهای طاغوتی بود ـ چهرههایی به میدان مبارزه آمدند که به تدریج از آرمانها و مطالبات اسلامی خود عقبنشینی کرده و به ورطه «سکولاریسم» غلطیدند.
در این اوضاع انقلاب اسلامی به واقع «انفجار نور بود». نور ایمان و اعتقادات راسخ اسلامی و پیروزی قیام مردم ایران بر «ژاندارم آمریکا» را در منطقه هیچ کس باور نداشت؛ اما انقلاب اسلامی ملت ایران ذیل رهبری «روحانیت شیعه» موجی از امید در دل امتهای اسلامی پدید آورد. ملتهای مسلمان شاهد غلبه ایران بر دیکتاتور دست نشانده خود و سپس محافظت از انقلاب خویش بودند. هشت سال جنگ نابرابر هنوز در نظرشان هست و امروز موضوع انرژی هستهای و فشارهای غرب در مقابلشان نیز همینطور. آنها در تلویزیونها میبینند که نمایندگان آمریکا، انگلیس، فرانسه و ... در یک طرف و نماینده ایران به تنهایی در طرف دیگر مینشیند و در پایان طرف ایرانی ذرهای از خواستههایش عقبنشینی نمیکند. از ثمرات این انقلاب بود که عدهای از جوانان لبنانی با دست خالی و با اتکا به قدرت خداوند و با چشم شستن از کمک سایر اعراب به مقابله با ارتش پرهیمنه اسرائیل پرداختند و صهیونیستها را مفتضحانه از کشورشان بیرون راندند و بعد از آن «حماس» (که رهبران آن از اعضای گذشته اخوانالمسلمین بودند) به مقابله با رژیم صهیونیستی پرداخته و در حماسه «جنگ ۲۲ روزه» افسانه شکستناپذیری اسرائیل را برای همیشه در هم شکستند. این مسائل و حوادث دیگری مانند فروپاشی شوروی، جنگ اول و دوم آمریکا در خلیجفارس، ظهور و سقوط صدام، پیدایش بنیادگرایی و ... باعث تحول در نگرش سیاسی مردم منطقه شده است.
امروز مصریها که چند ده سال است طعم تلخ دیکتاتوری «سادات» و «مبارک» را در کام دارند، علیه او و اربابان آمریکاییاش بهپاخواستهاند و در حال بنا کردن مصر و البته، خاورمیانه جدیدی هستند. «خاورمیانه جدید» عبارت آشنایی است. بوش پسر، حدود ده سال پیش خواست استراتژیای به همین نام در منطقه اجرا کند. آنها در پی آن بودند که خطر سلطنتهای دیکتاتورمأبانه خاورمیانه را با دموکراسیهای مهندسی شده و صوری، از خود دور کنند. اما در همان گامهای اول این طرح به بنبست خورد. آنها شاهد بودند که با کمترین و کنترل شدهترین آزادیای که در انتخاباتهای منطقه ایجاد میشود، اسلام گرایان غربستیز روی کار میآیند؛ به همین خاطر از انجام آن طرح پشیمان و منصرف شده و به همان حمایتهای گذشته از این حکومتهای پوسیده ادامه دادند.
اکنون اما این خود ملتها هستند که در صدد تغییر در خاورمیانه برآمدهاند. «بن علی»، «مبارک» و «قذافی» اولین قربانیان این تغییرات هستند اما، بیشک آخرین آنها نخواهند بود. مردم منطقه به دیکتاتوریهای جبار کشورهایشان و از آن بیشتر به کرنشهای ذلیلان آنها در مقابل استکبار غرب معترضند و در خیابانها به سردادن اللهاکبر و شعارهای اسلامی ـ انقلابی دیگر مشغول شدهاند. سرکوب وحشیانه این حکام دست نشاندة ظلم در اراده آنان خللی ایجاد نمیکند و نقشه انقلابشان را از روشنفکران و سیاستمداران غربگرا نمیگیرند. قیامی کاملاً خودجوش و مردمی و البته از سر اسلامخواهی و عدالتطلبی، در کشورهای اسلامی در جریان است.
با این همه این انقلابها پیچیدگیهای خاص خود را دارند. از یک سو آمریکا، اسرائیل و قدرتهای غربی به هیچ وجه نمیتوانند خروج پادشاهان و حکام گوش به فرمانشان را از منطقه استراتژیک خاورمیانه تحمل کنند و قطعاً در حال توطئه چینی برای مقابله یا منحرف کردن این انقلابها هستند و از سوی دیگر ـ گذشته از اکثریت مردم که دعوی اسلامخواهی دارند ـ گروهها و احزاب عربی دارای عقاید متنوع و بعضاً متضادی با یکدیگر هستند که از اسلام گرایان خالص تا غربگرایان محض در میانشان وجود دارد.
برخی از این گروهها و طرفدارانشان سکولارند و هدفشان صرفاً مبارزه با دیکتاتوری حکومتهای کشورشان است و برای دوران بعد از انقلاب، حکومتی دموکراتیک با الگوی توسعه غربی را مدنظر دارند و دستهای دیگر هدفشان ساقط کردن رژیمهای فاسد و البته وابسته به آمریکاست و در پی ایجاد حکومتهایی هستند که در آنها ارزشها و موازین اسلامی معتبر باشد. با این حال فضای خفقان و سنگینی که طی چند دهه علیه گروههای اسلامگرا حاکم بوده به انفعال اندیشان و سیاسیون اسلامگرا در محیطهای دانشگاهی و عمومی منجر شده است. از این روست که برخی از تحلیلگرایان معتقدند هویت این گروهها هنوز به خوبی شکل نگرفته و دارای ابهام است، یعنی دقیقاً مشخص نیست که ایشان چه اعتقاداتی دارند و چه مدلی برای حکومت مطلوب خود در نظر دارند. به عبارت دیگر یک گفتمان منطقی و نظاممند و البته واجد اقبال عمومی، میان اندیشمندان و احزاب سیاسی اسلامگرا وجود ندارد. در انقلاب ایران بهخاطر حضور روحانیت شیعه ـ که نظریات حکومتی از قدیمالایام در فقه امامیه وجود داشته ـ و به پشتوانه تئوریک «ولایت فقیه»، هویت و مطالبات انقلاب و مدل حکومتی مطلوبشان به وضوح مشخص بود اما، در مصر و سایر کشورها نظریات حکومتی و سیاسی از چنین قوام و استحکاماتی برخوردار نیستند.
علیرغم این مسائل، افق پیش روی انقلابهای مردمی خاورمیانه بسیار روشن و امیدوار کننده است. از اواخر قرن هجدهم میلادی، تحولات خاورمیانه همواره دستخوش حوادثی بوده که منجر به پدیدآمدن خطمشی سکولار میان روشنفکران عرب میگشت. اما در چند دهI اخیر، بهخصوص با پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن تحولات جهانی و منطقهای فضا را برای رشد اندیشههای دینی و اسلامی فراهم آورده است. به این ترتیب از بین رفتن دیکتاتورهای لائیک و ضددین در جهان اسلام و باز شدن فضای سیاسی، بهترین موهبت برای رشد و تکوّن احزاب اسلامگرا خواهد بود. در شرایطی که حداقلی از آزادیهای سیاسی و اجتماعی وجود داشته باشد ضمن شکل گرفتن بستر پرنشاط و پویا برای تضارب آرا، امکان بهوجود آمدن گفتمان اسلام سیاسی در جهان عرب فراهم میشود که در نهایت به تکوین نظرات اسلامی برای حکومت منجر میگردد.
اما همانطور که گفته شد خطر بزرگی که این انقلابها با آن مواجهاند، دخالتهای غرب ـ و در رأس آن آمریکا ـ برای مقابله و منحرف کردن این انقلابهاست. آمریکا پس از ناامید شدن از حفظ مبارک و تلاش ناکام برای حاکم کردن عمر سلیمان، معاون مبارک، رو به ارتش مصر آورده است. چند روز پس از شروع انقلاب، ژنرال طنطاوی ـ فرمانده ارتش ـ به آمریکا رفت و با مقامات ارشد این کشور دیدار کرد. پس از بازگشت او، ارتش به خیابانها آمد اما بر ضد تصور، با مردم درگیر نشد و حتی در بیانیهای اعتراضات را حق مردم عنوان کرد. روشن است آنچه ارتش در این ایام در حال انجام آن است سناریوای حساب شده و آمریکایی برای مصادرI انقلاب مصر است. ارتش مصر مسئولیت دارد پس از به نمایش گذاشتن چهرهای محبوب و قابل اطمینان از خود، نزد انقلابیون؛ دوران گذار حاکمیت در مصر را مدیریت کرده و دوباره مهرههای آمریکا را روی کار بیاورد.
ولی به نظر نمیرسد مردم انقلابی مصر راضی به دولتی سکولار و البته غربگرا باشند. یکی از مضامین اصلی شعارهای انقلابیون که در جریان انقلاب بر روی پارچه نوشتههایی بیان شده بود این بود: «ان تحکمنا الامریکا بعد الان» یعنی بعد از این دیگر آمریکا بر ما حکومت نخواهد کرد. شعارهای اللهاکبر و نمازهای جماعت میدان التحریر حاکی از گرایشات جدی اسلامخواهی مردم مصر است و احتمالاً این اعتراضات در برابر هر حکومت غیر اسلامی و غربگرا ادامه خواهد داشت. حتی بعد از اعلام خبر صحبت فرمانده ارتش با مقامات اسرائیلی، تظاهرکنندگان شعار «الشعب یرید تحریر الفلسطین» را سرمیدادند که این نشاندهندI جنس و معیار خواستههای انقلابیون است. همانطور که دبیر کل اخوانالمسلمین گفت: مردم مصر مسلماناند پس ارزشهای اسلامی در نظر آنها و حکومت آینده مهم است.

به هر حال عمر حکومتهای دست نشانده و خودکامه در مصر و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه به پایان رسیده است و دوران شکوفایی حکومتهای اسلامگرا و مردمی آغاز گشته. براساس رهنمودهای اخیر رهبر انقلاب اسلامی، مراقبت از انقلاب مصر ابتدا وظیفه مردم و علمای مصر و سپس وظیفه همه امت اسلامی است. علیرغم نظر برخی که درصدد تقلیل قیام مصر به قیامی برای دستیابی به رونق اقتصادی یا دموکراسیخواهی هستند، این انقلاب مستقیم و غیرمستقیم متأثر از درخشش انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی است. راهی که خاورمیانه امروز در آن گام نهاده راهی است که ایران سی، چهل سال پیش وارد آن شده و آن را به سلامت از سرگذرانده؛ بنابراین امروز ایران، پشتوانه و الگوی ملتهای انقلابی منطقه است و از این رو لازم است تجربیات خود را به آنها منتقل کند. در این باره لازم است به دو نکته توجه شود:
۱ ـ رسانههای معارض با آرمانهای مقدس ایران اسلامی همواره در پی تخریب وجهI ایران نزد امت اسلامی هستند. این تخریب یا به صورت سیاهنمایی از وضعیت داخلی ایران است یا از طریق القای خواست ایران در سلطة بر منطقه است. برای خنثی کردن این تخریبها طبعاً رسانههای ما باید فعال بوده و نقش خطیر خود را در اوضاع کنونی بیش از پیش درک کنند. عنایت به این نکته هم خالی از لطف نیست که رسانه امروز مفهوم بسیار گستردهای دارد. راهپیمایی ۲۲ بهمن و حمایت از انقلاب مردم مصر خود نوعی رسانه بود، چرا که بهوسیله آن ملت ایران صدای همراهی خود را با مردم مصر به این طریق بهگوش آنها رساند. از این گذشته باید به نقش رسانههای کوچکتر اما اثرگذارتر هم که در فضای سایه وجود دارند توجه بیشتری کرد. امروز فضای رسانهای چنان است که ما نمیتوانیم با محول کردن وظیفة و خواست خود به رسانههایی مثل «العالم» و «المنار» ... ، خود به کنار نشسته و صرفاً مشاهدهگر (و احیاناً منتقد) آنها باشیم.
اینترنت این امکان را فراهم کرده که تودههای مردم (تا حدودی زیادی) بدون نیاز داشتن به شبکههای عظیم رادیو تلویزیونی و ضوابط حکومتی، به ارتباط با یکدیگر در اقصی نقاط جهان پرداخته و نظراتشان را به یکدیگر منتقل کنند. متأسفانه استفاده از این ابزارهای دیجیتالی میان جوانان متعهد و انقلابی ما چندان جدی گرفته نمیشود. حال آنکه بهواسطه جریان فتنه سال ۸۸، بهتر از هر کس دیگری جایگاه و کارکرد این رسانهها را درک کردهایم.
۲ ـ مسئله دیگری که درخور توجه است، مهندسی ارسال پیام و تجربیات انقلاب اسلامی به مصر و سایر مناطق انقلابی است. «سیدحسن نصرالله» رهبر حزبالله لبنان در خاطراتش عنوان کرده بود که پس از مطالعه آثار شهید مطهری و شهید صدر بود که ذهنش آماده پذیرش و فهم آرمانهای امام موسی صدر و امام خمینی
(ره) شد. اگر چه مصر کشوری است که فرهیختگان و اندیشمندان زیادی در مقایسه با سایر کشورهای عربی دارد، اما همچنان خلاء تئوریک در میان انقلابیون کم و بیش وجود دارد، حتی در میان برخی افراد و انشعابات اخوانالمسلمین، گرایشات سکولاریستی وجود دارد. در میان برخی دیگر از ایشان، اسلامخواهی سقف بسیار محدودی در مطالبات سیاسیشان دارد (که این مسئله ریشه در فقدان نظریهپردازی در مورد ایدئولوژی و نظام اندیشI اسلامی در میان اهل سنت دارد). با درک این مسئله لازم است برای برطرف کردن این نقیصه اقداماتی صورت گیرد. در اینجا هم منطقی نیست همه وظایف را برعهده وزارت امور خارجه یا سازمان تبلیغات اسلامی نهاد. همین انقلاب کنونی مصر را در ابتدا عدهای از جوانانی که در شبکههای اجتماعی اینترنتی (فیسبوک) فعال بودند، سازماندهی و عملیاتی کردند. جنبش جوانان شش آوریل
۲ را هفت دانشجو ـ که عمدتاً از طرفداران جمهوری اسلامی هستند ـ در مصر بهوجود آوردند و تظاهرات میدانالتحریر را این گروه ابتدا در محیط وب اطلاعرسانی و تبلیغ کردند. آنها پس از نماز جمعه مقام معظم رهبری بلافاصله خطبه عربی ایشان از طریق بلوتوث در میدان التحریر پخش کردند. به نظر میرسد در اینجا هم برای ادای وظیفه میتوان از وبلاگها و سایر راههای انتقال پیام به انقلابیون مصر و سایر ملتهای مسلمان بهرههای بسیار برد.
تأثیر مصر و تحولات آن بر سایر ملتهای عربی بر هیچکس پوشیده نیست و پیروزی مصر یقیناً روحیه انقلابی در دیگر کشورهای اسلامی منطقه را تعمیق میبخشد. حضرت امام خمینی
(ره) با درک این واقعیت بود که مصر را به پیروزی در انقلاب علیه طاغوت، بشارت داده بودند که: «ملت مصر باید این مطلب را بداند که اگر قیام کند برخلاف این توطئهها، همانطور که ایران قیام کرد، آنجا هم پیروز خواهد شد.»
پینوشتها:
۱ . جمال عبدالناصر
جمال عبدالناصر دومین رئیس جمهور مصر در خلال سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰ (میلادی) بود. او مروج اندیشههای «پان عربیسم» (نوعی تفکر نژادپرستانه بر محور نژاد عربی) بود. او پس از اقداماتی نظیر ملی کردن کانال سوئذ و تلاش برای ایجاد وحدت میان کشورهای عربی، به چهرهای محبوب و پرنفوذ میان مردم و حکام کشورهای عربی تبدیل گشت. ناصر در عین حال طرفدار سرسخت سوسیالیسم و از همپیمانان منطقهای شوروی بود. او البته فردی سکولار بود که با حضور دین در عرصه حکومت به شدت مخالفت میکرد. در دوران حکومت او «اخوان المسلمین» سرکوب و سیدقطب اعدام شد. وی حتی «محمد نجیب» اولین رئیسجمهوری مصر را هم زندانی کرد و بدینترتیب چهرهای خودکامه و مستبد از خود به نمایش گذاشت. علاوه بر اینها، عامل دیگری که به مخدوش شدن چهره کاریزماتیک جمال عبدالناصر در میان اعراب منجر شد، شکست مردم کشورهای عربی از اسرائیل بود که علیرغم سخنرانیهای پرشور و تهدیدات او بر ضد اسرائیل تنها در شش روز جبهه کشورهای عربی از ارتش صهیونیستی شکست خورد و سراسر فلسطین و بخشهایی از مصر (صحرای سیلا) و سوریه (بلندیهای جولان) به اشغال اسرائیل درآمد. او پس از این شکست با چشمی اشکبار در تلویزیون حاضر شد و مسئولیت شکست را برعهده گرفت. او سرانجام در ۵۲ سالگی بر اثر سکته قلبی مرد و معاونش «انورسادات» جانشین او شد.
۲ . جنبش جوانان شش آوریل (حرکه شباب ۶ ابریل)
این گروه در سال ۲۰۰۸ برای حمایت از کارگران متعرض یک شهرک صنعتی، توسط «احمد ماهر» تشکیل شد. ارتباط اعضای آن از طریق شبکههای اجتماعی اینترنتی مثل فیسبوک صورت میگیرد و یک سال بعد از تشکیل این جنبش بیش از هفتاد هزار نفر از جوانان مصری را به خود جذب کرده بود. آنها در سال ۲۰۰۹ راهپیمایی را برای آزادی خبرنگاران زندانی ترتیب دادند و نیز بعد از جنگ ۲۲ روزه نوار غزه، چند تظاهرات علیه اسرائیل و رژیم مبارک را ساماندهی کردند.
پس از اعتراضات مردم تونس که به سرنگونی حکومت علی عبدالله صالح منجر شد، این گروه در دعوت مردم برای اعتراضات مصر پیشقدم شدند و تظاهرات ۲۵ ژانویه (روز هفتم) را برنامهریزی و اطلاع رسانی کردند که با استقبال مردم به انقلابی تاریخی در تاریخ جهان عرب منجر گشت.
نویسنده: مهدی طاهری