۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
به نام علی
به نام علی

به نام علی

جزئیات

روایتی کوتاه از زندگی شهید علی‌ چیت‌سازیان / به‌مناسبت چهارم آذر سالروز شهادت شهید علی چیت‌سازیان، سال۱۳۶۶

4 آذر 1404
شب شهادت امیرالمؤمنین بود، منصوره خانم اشک‌هایی را که تندتند روی گونه‌اش می‌غلتید با پشت دست پاک کرد و مابین آخرین ذکرهای مداح، قرارش را با آقا گذاشت:آقاجان، اگه این توراهی‌ پسر باشه، اسمش رو می‌ذارم علی تا هم‌نام شما باشه.
همین‌ هم شد. روز سیزدهم رجب سال۱۳۴۳، سومین پسر خانواده حاج‌ناصر چیت‌سازیان به دنیا آمد. نامش را با خود آورده بود، مخصوصا این ‌که مادرش او را نذر امیرالمؤمنین کرده بود، بدون هیچ تعللی نامش را گذاشتند علی.
**
شجاعت و جسارت مثال‌زدنی علی چیت‌سازیان او را از همان سال‌های نوجوانی‌ آورد توی خط مبارزه با رژیم طاغوت، درست توی سال‌هایی که شاید ده، دوازده‌ سال بیشتر نداشت. سنش کم بود و ریزنقش ولی فکرهای بزرگی توی سر داشت و کارهایی انجام می‌داد که هیچ‌کس فکر نمی‌کرد از یک نوجوان بربیاید. یک بار از پنجره تنگ و کوچک ساختمان ساواک رفته بود توی اتاق شکنجه و کلت‌کمری یکی از مأموران ساواک را با خود آورده بود، یا این‌ که یک‌ نیمه‌شب با پسر عمویش سعید رفته بود سراغ مجسمه برنزی رضاشاه تا آن را بیاورد پایین. شور نوجوانی علی چیت‌سازیان صرف به بار نشستن انقلاب اسلامی شد. بهمن سال۵۷ که از راه رسید، سال اول هنرستان بود و بلافاصله با دستور امام مبنی بر تشکیل بسیج از طریق هنرستان وارد بسیج شد و در پادگان قدس همدان مشغول فراگیری فنون نظامی. شاید بتوان گفت ورود علی چیت‌سازیان به بسیج باعث درخشش هوش و ذکاوت فوق‌العاده او در بحث آموزش‌های نظامی بود. هوش و ذکاوتی که خیلی زود توسط علی شادمان کشف شد تا او را در سن شانزده سالگی در جایگاه مسئول آموزش نظامی پادگان قدس بنشاند.
جایگاهی که در ظاهر برای نوجوان کم‌ سن و سال و بی‌تجربه‌ای مثل علی چیت‌سازیان مناسب نبود. آن اوایل خیلی‌ها انکارش کردند ولی توانایی‌های بالقوة علی چیت‌سازیان خیلی زود همه را به او و توانایی‌هایش مؤمن کرد تا چندین هزار نفر تحت فرماندهی‌اش با اصول و فنون نظامی و رزم آشنا شوند. رزمندگانی که خیلی‌های‌شان از لحاظ سن و سال از او بزرگ‌تر بودند، اما اخلاص و تواضع و جدیت علی باعث شده بود همه گوش به فرمانش باشند.
سردار حسین همدانی در این‌باره می‌گوید: یک‌بار رفتم پادگان قدس برای سرکشی. آن اوایل که شده بود مربی آموزش تقریبا همه از دستش شاکی بودند،‌ از بس که به همه سخت می‌گرفت. می‌گفتند بچه‌ها را برده روی یک ساختمان بلند و به‌شان گفته بپرید پایین. اول هم خودش پریده ولی آن دو، سه نفری که بعد از علی پریده بودند حسابی پای‌شان ناقص شده بود. کشیدمش کنار و گفتم: علی‌آقا! این نیروها رو ندادیم دستت که بکشی‌شون. دادیم آموزش‌ بدهی.‌
خیلی جدی جواب داد: جنگ آدم جسور می‌خواد، اگه نیرو توی آموزش جا بمونه توی عملیات جا می‌زنه،‌ شما بسپارشون به من.
راست می‌گفت، جوابی نداشتم که بدهم. دفعه بعد که رفتم سرکشی، تمام آن‌هایی که دفعه قبل آمده بودند پیش من برای شکایت، شده بودند رفیق علی. حالا قضیه برعکس شده بود. با آن سن کمش با بچه‌ها ارتباط قلبی برقرار کرده بود. تا چیزی می‌گفت، بچه‌ها برای اجرای فرمانش از هم سبقت می‌گرفتند.
جنگ که شروع شد علی هم خیلی توی شهر نماند. هنوز جنگ یک ‌ساله نشده بود که خودش را رساند مهران. عملیات مسلم‌بن‌عقیل و ابتکار فوق‌العاده او در آتش‌زدن نخلستان‌های حاشیه شهر مندلی برای جلوگیری از پیشروی‌ نیروهای دشمن باعث شد خیلی‌ها روی او دست بگذارند. یکی‌شان حاج‌همت بود، فرمانده لشکر۲۷ حضرت رسول(ص). پی‌اش را گرفت تا ببردش پیش خودش، غافل از این‌ که حسین همدانی قبل از او دست به کار شده و علی چیت‌سازیان نوزده ساله را به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر تازه تأسیس انصارالحسین انتخاب کرده است. انتخابی که جدای از جسارت و شجاعت بی‌بدیل علی چیت‌سازیان از خلوص، دقت ‌نظر، هوشیاری و قدرت تصمیم‌گیری فوق‌العاده او در مواقع بحرانی نشئت می‌گرفت.
عملیات‌های غرورآفرین خیبر، بدر، والفجر۸، کربلای۴ و ۵ همگی صحنه‌هایی بی‌نظیر از رشادت‌های علی چیت‌سازیان است. عملیات‌هایی که هر جا قفل می‌شد و راهکاری نداشت، علی را می‌فرستادند جلو‌. او رجز می‌خواند و برای بچه‌ها می‌شد منبع روحیه. هر چند توی همین عملیات‌ها شاهد شهادت خیلی از بچه‌های واحد اطلاعات بود. مصیب مجیدی معاونش که شهید شد دیگر دلش بند دنیا نبود. ذکر روز و شبش شده بود مصیب. خیلی از بچه‌هایی که با هم، واحد اطلاعات لشکر را راه انداختند شهید شده بودند، اما علی چیت‌سازیان هنوز مانده بود،‌ مخصوصاً این‌ که برادرش محمدامیر هم به شهادت رسیده بود و همین دلتنگ‌ترش می‌کرد.
**
جنگ تازه وارد سال هفتمش شده بود، آذر‌ماه سال۶۶. هنوز خیلی از بچه‌های لشکر انصارالحسین توی محور کانال ماهی شلمچه مستقر بودند که علی چیت‌سازیان راهی جبهه ماووت شد، باید آن‌جا را شناسایی می‌کردند. هنوز کار شناسایی منطقه کامل نشده بود که بچه‌های اصلی واحد اطلاعات و معاونانش را جمع کرد و همه را به اصرار، راهی همدان کرد تا به قول خودش چهار روز دیگر به آن‌ها ملحق شود. همان هم شد. شامگاه پنجم آذر سال۶۶، روزی بود که خدای شهیدان، سردار علی چیت‌سازیان را مفتخر به پوشیدن ردای سرخ شهادت کرد تا این سعادت، مزدی ارزشمند باشد برای سال‌ها مجاهدت و تلاش خستگی‌ناپذیر او. چهل روز بعد از شهادت علی‌آقا، تنها فرزندش به دنیا آمد. پسری که به نام پدر، محمدعلی نامیده شد.

نویسنده: سیده‌زینب سیداحمدی

مقاله ها مرتبط