۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

برای نگاه بارانی تو

برای نگاه بارانی تو

برای نگاه بارانی تو

جزئیات

به مناسبت ۹مهر، روز همبستگی و همدردی با کودکان و نوجوانان فلسطینی

9 مهر 1403
ديروز نگاه بارانی ات آشوبی سخت در دلم برپا كرد. به چشمان ابری ات كه نگاه می كردم، حس كردم چيزی در دلم شكست. نمی دانم چه بود اما هر چه كه بود يك حس آشنا بود. درست چند سال پيش همين حس دلم را به بازی گرفته بود. آن روزها همه مضطرب بودند و منتظر. چشمان خسته همه، گرد اندوه و ماتم گرفته بود. با هر كدام كه همكلام مي شدی، لرزش صدايش خبر از يك بغض نشكفته مي داد. آن روزها سينه وسيع آسمان آبی شهرمان از هر جای ديگر آشفته تر بود، گاه محزون و غريب ماتم می گرفت، گاه آرام و بی صدا اشك می ريخت و گاه فرياد برمی آورد،می غريد و سينه چاك می كرد. چه كسی می دانست ما چه می كشيم؟ چه كسی می دانست در دل ما چه می گذرد؟ برادران گلم يكی پس از ديگری پرپر می شدند؛ همين كه يكي از آنها پر پرواز پيدا می كرد و اوج می گرفت ، ديگری با خون شقايق رنگش، غسل شهادت می كرد و مردانه پاي در جای پای او می نهاد.
آه! آن موقع چه كسی می فهميد ما چه می كشيم؟
و اكنون سالهای سال از آن روزگاران می گذرد اما ما هنوز نتوانسته ايم جای خالی گلهايمان را پر كنيم، ما هنوز داغدار شكوفه های به ثمر نرسيده مان هستيم. اما امروز تو مي فهمی كه من چه می گويم و من هم خوب می فهمم كه تو چه می كشي!
كوچه های خون آلود و مه گرفته شهر تو، مرا به ياد كوچه های خرمشهر محبوبم می اندازد. ديوارهای سوراخ سوراخ مناره های مسجد الاقصي مرا به ياد مناره های سر به فلك كشيده مسجد جامع خرمشهر مي اندازد.
آه! خداي مهربان من! جنايات وحشيانه ای كه امروزه در اردوگاه جنين اتفاق می افتد، به طرز وحشتناكی مرا به ياد هتك حرمتهای دختركان مظلوم و صبور هويزه مي اندازد و نگاه برادر كوچك تو، نگاه محمد(۱) جوری عجيب شبيه نگاه عاشقانه حسين فهميده من به روی دنيای پر از رمز و راز شهادت است.
عزيزكم! من امروز خيلي خوب معنای خستگي لبانت را می فهمم! من امروز بهتر از هر كس ديگر قدرت معجزه آسای «الله اكبر» تو را كه از حنجره خشكيده ات بيرون می آيد، حس می كنم. شايد تو نفهمی اما هر حركت اين مشت گره كرده تو كه از فرط خشم و كينه به سوی آسمان بلند شده، لرزه ای شديد به اندام صهيونيسم می اندازد.
كاش تو آن روز بودی و مظلوميت نوجوانان آبادان عزيز را مي ديدی كه چگونه با چنگ و دندان و بدون هيچ سلاحي از وجب به وجب خاك شهرشان دفاع می كردند، شايد اگر آنها را می ديدي كه چگونه توانستند با همين مشت های گره كرده و دامنهای پر از سنگ، رژيم بعثی را، درست مثل يك سنگ تيپا خورده،از شهر برانند؛ نيرويی دوباره می يافتی و اميدوارتر از گذشته به صورت ديو سيرت اين وحشی صفتان چنگ می انداختی.
احساس تنهايی نكن. فكر می كنی ما دشمن غاصب تو را نمي شناسيم؟ داغهايی كه امروزه رژيم صهيونيسم و همدستانش به دل شما و خانواده هايتان گذاشته اند كمتر از آن زخمهايی نيست كه بر دلهای ما وارد ساخته اند. تو فكر می كنی چه كسی برادر احمد(۲) را از من و ملت من گرفته است؟ موسوی چه شد؟
اخوان كجاست؟ چه بلايی بر سر رستگار آمده؟ آن وحشی صفتان بر سر اين برادران نازنينم چه آورده اند؟ چه كسی می داند اكنون خانواده های اين عزيزان چه می كشند؟
چه كسي حاضر است بعد از بيست سال پاسخگوی من و مردم كشور من باشد؟كدام شخصيت سياسی مدافع حقوق بشر روح متلاطم و پرسشگر مرا آرام خواهد كرد؟ چرا همه بر لبان آزادی خواه خويش مهر سكوت زده اند؟!
آه! چه می گويم، هماناني كه مسئوليت فجايع كنونی را در سرزمين تو، فلسطين مظلوم، برعهده گرفته اند، حتماً پاسخگوی من نيز خواهند بود!!!
معبود من! مگر نه اينكه همگی ما فرزند يك پدر و زاده يك مادريم؟ پس چرا به جای نغمه برادری و برابری، ساز ناهنجار و گوشخراش كشت و كشتار هستی را پر نموده؟ چه چيز باعث شده كه امروزه بعضي از اين آدميان دون و وحشی صفت، تو را بنده نبوده و تشنه به خون برادر و خواهر خويش باشند؟ چرا در عصر علم و تكنولوژی كه انسان پا از كره خويش فراتر گذاشته و به ستارگان و سيارات راه پيدا كرده؛ انسانيت و جوانمردی از پيشرفت بازمانده به گونه اي كه بعضی از حيوانات امروزه برای ما مظهر مهربانی شده اند.
الهی! تو خود صاحب عصر و منجی زمان را بفرست تا پرچم عدالت در سراسر جهان سايه گستر شود.
پی‌نوشت:
۱. محمد الدوره
۲. احمد متوسليان

نویسنده: فاطمه دوست كامی

مقاله ها مرتبط