۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com
آینده‌نگرِ فرهنگی
آینده‌نگرِ فرهنگی

آینده‌نگرِ فرهنگی

جزئیات

مصاحبه با حسین خوشبین، همکار شهید سیدمرتضی آوینی

20 فروردین 1404
اشاره: حسین خوشبین از سال‌۱۳۶۸ تا بیستم فروردین سال‌۱۳۷۲ در کسوت امور مالی و اداری با سیدمرتضی آوینی همکاری می‌‏کرد. روایت خوشبین از مرتضی آوینی، روایتی ساده و شنیدنی و دور از تکلف‌های رایجِ محیط‏های فرهنگی است. صمیمیت، مهربانی و خلوص آوینی در کار‌هایش، محور اصلی صحبت‏های خوشبین از سید شهیدان اهل قلم است که در ادامه می‌خوانید.


داشته‌های سیدمرتضی
ساعت ۹ یا ۱۰ صبحِ هر روز سر و کله‌اش پیدا می‌شد و تا دیروقت سر کار می‌ماند. بعد فهمیدم خانه هم که می‌رود تا نماز صبح بیدار است و بعد از نماز چند ساعتی استراحت می‌کند. آن زمان توی گروه جهاد تلویزیون، کارگردان‌های دیگری هم کار می‌کردند، اما بیشتر برنامه‌های جنگی را خودش پی می‌گرفت. عشقش این بود. باور داشت که باید در مورد جنگ، ساخت و قلم زد. این باور را حمایت‌ آقایان خامنه‌ای و هاشمی تقویت می‌کرد. مسئولان معتقد بودند مستند‌های روایت فتح روی مردم تأثیر گذاشته و باعث شده مردم نسبت به مسائل جنگ کنجکاو و پیگیر باشند. برای همین سیدمرتضی را تشویق می‌کردند.
با وجود همه این تشویق‌ها، آقا مرتضی در ساخت مستندهای روایت فتح حمایت نمی‌شد. امکانات کافی نبود، اما سیدمرتضی معتقد بود تکلیفی که گردن ماست ربطی به داشته‌های‌مان ندارد. مثل جنگ که مهماتی نداشتیم، اما جنگ را پیش بردیم، این‌جا هم باید جلو برویم حتی با دست خالی. آن زمان، برنامه‏های دیگری هم از جنگ می‏ساختند، اما روایت فتح چیز دیگری بود.
چیزی که باعث می‌شد روایت فتح با دیگر برنامه‌ها تفاوت داشته باشد، حضور مرتضی و گروهش در بستر جنگ بود. این‌طور نبود که یک نفر تصویر بگیرد، نفر دوم مونتاژ کند و نفر سوم بنویسد. مرتضی همه لحظه‌هایی را که می‌نوشت لمس کرده بود. او بهتر از هرکس می‌دانست که سوختن به تماشا نیست، باید بسوزی که ببینی سوختن چیست.

مرتضی بعد از جنگ
تمام شدن جنگ، عرصه را برای مرتضی در جهاد تنگ کرده بود. جهاد، وزارت‌خانه شده بود و مسئولیت‌های زیادی گردنش افتاده بود. از تأمین گوشت و مرغ مردم تا چیزهای دیگر و جنگ دیگر دغدغه‏ جهاد نبود. البته آن زمان، آقای فروزش وزیر جهاد خیلی کمک می‌کرد، اما مسئولیت‌های وزارت‌خانه اجازه حمایت بیشتر را نمی‌داد. آقای فروزش بچه‌های روایت فتح را سپرده بود به معاونش و معاونش هم به کس دیگری و او هم همه حرفش این بود که جنگ تمام شده و بروید درباره زمین کشاورزی و گوشت و مرغ فیلم بسازید. هم‌زمان با این مشکلات، سیدمرتضی و بچه‌های دیگر روایت فتح همفکری کردند و طرحی را برای آیت‌الله خامنه‌ای فرستادند. رهبری، آن طرح را با دقت خواندند، روی موارد نظر دادند و در ‌‌نهایت خواستند که روایت فتح ساخته شود با‌‌ همان صدای معصومانه. ایشان جایی هم گفته بودند که جنگ امام حسین(ع) یک روز بود ولی ۱۴۰۰ سال است در موردش حرف می‌زنیم. جنگ ما هشت سال بوده و باید ۸۰‌سال برایش کار کنیم. تأییدیه رهبری روی این طرح، بچه‌های روایت فتح را مصصم‌تر کرد تا جنگ را‌‌ رها نکنند.

دو سال پر از مشکل
همان زمان، رییس حوزه هنری حجت‌الاسلام زم هم پیش رهبری رفته بودند و دیده بودند که ایشان از برنامه‌های تلویزیون گله‏ دارند و باید کاری کرد. در این شرایط چه کسی بهتر از آوینی می‌توانست گله‌ها را برطرف کند؟
جدا شدن بچه‌های روایت فتح از جهادسازندگی و آشنایی قبلی آوینی با حوزه هنری از طریق مجله سوره باعث شد حجت‌الاسلام زم پیشنهاد راه‌اندازی یک واحد تلویزیونی را به سید مرتضی بدهد. واحد تلویزیونی حوزه هنری با مسئولیت سیدمرتضی آوینی و معاونت مهدی همایونفر از بچه‌های روایت فتح راه‌اندازی شد و شروع به کار کرد. مرتضی دو سال در این واحد تلویزیونی در مورد دغدغه‌هایش فیلمنامه ‌نوشت و فیلم ‌ساخت. دو سالی که بدون مشکل طی نشد.
مشکل بزرگ سازندگان روایت فتح این‌بار، عدم پخش برنامه‌ها از صدا و سیما بود. صدا و سیما که ظاهرا واحد تلویزیونی حوزه هنری را رقیب جدی برای خود می‌دید، به هر بهانه‌ای مانع پخش مستندهای جنگ می‌شد. همین موقع بود که ریاست نیروی مقاومت بسیج سپاه، با پیشنهاد آیت‌الله خامنه‌ای زمینة پیوستن روایت فتح به عنوان یک مؤسسه مستقل به این سازمان را فراهم کرد. اوایل سال‌۷۱ بود که تجهیزات و امکانات از جهاد به ساختمانی حوالی میدان فردوسی منتقل شد و مؤسسه فرهنگی و هنری روایت فتح جان گرفت.
من هم همراه گروه روایت فتح از جهاد تلویزیون به امور مالی حوزه منتقل شدم. بعد از پا گرفتن روایت فتح، مهدی همایونفر از من خواست که کارهای مالی‌شان را انجام دهم و من هم قبول کردم.

شهری که مرتضی در آسمان‌ها ساخت
کم‌کم ساخت مستندهای شهری در آسمان شروع شده بود. آقا مرتضی آن زمان چند مسئولیت داشت. ماهنامه سوره را منتشر می‌کرد. واحد تلویزیونی حوزه هنری را اداره می‌کرد و روایت فتح هم اضافه شده بود. تقریبا وقت برای سرخاراندن نداشت. همیشه در حال کار کردن بود. عید سال‌۷۲ رسید. چند روز بعد از تعطیلات، مهدی همایون‏فر با من تماس گرفت و گفت: مرتضی رفته روی مین. بین بچه‌ها یک مرتضی شعبانی داشتیم که فکر کردم منظور از مرتضی اوست. خودم را با این فکر که آقا مرتضی سالم است و مرتضی شعبانی زخمی شده رساندم تلویزیون. آن‌جا از آقای همایونفر حال مرتضی شعبانی را پرسیدم که گفت: آقا مرتضی آوینی رفته روی مین. خبرهای خوبی نداشت. یک ساعت بعد هم خبر شهادت سیدمرتضی را به‌مان دادند. آوینی توی منطقه فکه، جایی که قرار بود قسمت‌هایی از مستند شهری در آسمان را بسازد شهید شد.
آیت الله‌ خامنه‌ای در تشیع جنازه سیدمرتضی شرکت کرد. این اتفاق باعث توجه بیشتر آدم‌ها و سازمان‌های منتقد و مخالف آوینی به خانواده و همکارانش در روایت فتح شد. مواضع انتقادی آن‌ها جایش را به تلاش برای کمک و حمایت داد. مواضعی که با وجود تمام ادعا‌ها دوام زیادی نیاورد.

مرتضای مهربان ما
چون امور مالی دست من بود، شاید بیشتر از هرکس دیگری شاهد کمک‌های سیدمرتضی به کم‌درآمدهای مجموعه بودم. سیدمرتضی نامه می‌فرستاد که به آقای فلانی این‌قدر بدهید. تعداد این نامه‌ها خیلی زیاد بود. آن‌قدر که چند بار حرف‌مان شدم. به آقامرتضی می‌گفتم: دل مهربانی داری. می‌نشینی با این نیازمند‌ها حرف می‌زنی. با‌هاشان گریه می‌کنی و بعد نامه برای خوشبین می‌نویسی که فلان قدر بده. نداریم! نیست! آقامرتضی هم می‌گفت: باید جور کنی. این‌طور برای دیگران دل می‌سوزاند. حتی یک بار که همراه همسرش بردمش بیمارستان تا پزشک ریه‌هایش را معاینه کند، توی صف انتظار رفت سراغ یک جانباز ویلچری و شروع کرد با او همدردی و صحبت کردن و درد خودش را فراموش کرد.

آینده‌نگری فرهنگی
سیدمرتضی آوینی آیندة فرهنگ را می‌دید و منتقد بسیاری از سیاست‌های فرهنگی کشور بود. آن سال‌ها که در مورد نوارهای ویدیو، بگیر و ببند وجود داشت می‌گفت: فردا باریک‌تر و کوچک‌تر از این نوار‌ها دست مردم خواهد آمد، با آن می‌خواهند چه کار کنند.
دیدگاه‌های فرهنگی‌اش بسته نبود. معتقد بود اگر کسی دانش انجام کاری را دارد باید از او استفاده کرد. با همین دیدگاه بود که از فیلم عروس بهروز افخمی تمجید کرد و مصطفی عقاد کارگردان فیلم محمدرسول‌الله(ص) را دعوت به همکاری کرد و در هر دو مورد، افراد زیادی سیدمرتضی را تقبیح کردند.
نویسنده: مهران علی‌یاری

مقاله ها مرتبط