۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

آن روز که بحرین را جدا کردند...

آن روز که بحرین را جدا کردند...

آن روز که بحرین را جدا کردند...

جزئیات

بررسی مختصر چگونگی جدایی بحرین از ایران توسط انگلیس/ به مناسبت ۲۳ مرداد، سالروز جدایی بحرین از ایران

23 مرداد 1401
بحرینی که هزاران سال ایرانی بود
بحرین از حدود ده هزار سال پیش و از هنگاهی که ایران به شکل ملوک الطوایفی اداره می‌شد، جزئی از خاک ما بود. حتی بعد از تهاجم آریایی‌ها به ایران و استقرار حکومت هخامنشیان، و در تمام سال‌های جنگ ایران و روم هم جزئی از خاک ایران بود. بحرین در طول سال‌های حکومت ساسانیان و ورود اسلام به ایران باز هم ایرانی بود. بعد از ورود اسلام همچنان مالکیت ایران بر بحرین ادامه داشت تا سال‌های آخر حکومت تیموریان که پرتغالی‌ها به سواحل جنوبی ایران حمله کردند. در این مقطع بحرین مانند خیلی از جزایر دیگر ایران و حتی بندر گمبرون به اشغال کشور استعمارگر پرتغال درآمد. با قدرت گرفتن صفویه در ایران بالأخره «شاه عباس صفوی» توانست در جنگ با اشغالگران، جزایر ایران و بندر گمبرون که دیگر شده بود «بندرعباس» را پس بگیرد. این شد که دوباره بحرین به وطن بازگشت. در همان زمان سلطنت شاه عباس صفوی، پدر شیخ بهایی یعنی «شیخ عزّالدین حسین جبل عاملی» به بحرین مهاجرت کرد و با مجاهدتی خستگی ناپذیر به گسترش علم و تقویت شیعیان در این خطّه کوشید و در همین منطقه هم وفات یافت.
بعد از سقوط سلسله صفویه به دست محمود افغان و آشفته شدن وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران، اتفاقاتی در این قسمت از خاک ایران افتاد؛ اتفاقاتی که زمینه اصلی جدایی بحرین را در یک قرن و نیم بعد ایجاد کرد...

آل خلیفه عربستانی در بحرین
هم‌زمان با قدرت گرفتن آقامحمدخان قاجار در ایران، انگلیسی‌ها در جای جای جهان به دنبال گسترش امپراطوری استعماری‌شان بودند. هندوستان، بخشی از کانادا، بخشی زیادی از آفریقا و آسیا به صورت مستقیم و غیر‌مستقیم به سیطره کشور بریتانیا درآمده بود؛ اما انگلیس برای استعمار کشورهایی که امکان استعمار مستقیم آنها به دلیل امکان وقوع قیام مردم وجود نداشت، روش خاصی داشت. به این شکل که ابتدا با حضور در آن کشورها به عنوان دوستی با سران و بزرگان آن کشور و بعد خوبی کردن به مردم آن، به اصطلاح نمک گیرشان می‌کردند و سپس در مرحله بعد با گماشتن یک فرد یا سلسله‌ای از افراد وابسته، عملاً آن کشور را استعمار می‌کردند. کشور عربستان به عنوان مهد اسلام، به همین شیوه توسط گماشتن «آل سعود» و رواج فرقه انحرافی وهابیت، استعمار غیر‌مستقیم شد؛ اما بحرین...
با روی کار آمدن فتحعلی شاه قاجار – همان پادشاه بی‌کفایتی که با بی‌تدبیری‌های او بخش‌های زیادی از سرزمین‌های شمالی ایران به خاک روسیه الحاق شد- پای انگلیسی‌ها برای عقد قراردادهای سیاسی، نظامی و تجاری به ایران باز شد. درحالی‌که آن‌ها برای رساندن کالاها و منابع غارت شده هندوستان به راه‌های زمینی و دریایی ایران به غرب، احتیاج داشتند. برای همین قسمت جنوبی ایران بیشتر از قسمت‌های دیگر محل رفت و آمد مأموران انگلیسی شد. کم‌کم انگلستان در شهرهای مهم نوار جنوبی ایران دفاتر کنسولی و تلگراف‌خانه افتتاح کرد و در آن دفاتر و مراکز هم به مردم فقیر خدمات ارائه می‌کرد. آن‌هم به مردم فقیری که نه تنها از دولت مرکزی خدماتی دریافت نمی‌کردند که برعکس به دلیل دادن مالیات‌های زیاد به فرمانداران و نماینده حکومت مرکزی در مشقت فراوان زندگی می‌کردند. یکی از این مناطق محل رفت و آمد و ارائه خدمات انگلیسی‌ها، جزیره بحرین بود.
اما در سال ۱۱۶۱ ش. برابر با ۱۷۸۲ م. اتفاقی در منطقه بحرین افتاد که دلیل آن در تاریخ چندان مشخص نیست. آن اتفاق کوچ خاندان «آل خلیفه» به رهبری شیخ احمد بن محمد از اعراب قبیله عتوب عربستان، در منطقه نجد به بحرین بود. این در حالی‌که منطقه نجد محل اصلی سکونت آل سعود و وهابیون هم پیمان با انگلیسی‌ها بوده و در آن زمان آل خلیفه‌ای که از اهل سنت و هم پیمان با وهابیون و انگلیسی‌ها بوده‌اند، چرا باید به بحرین که بخشی از خاک ایران بوده و اتفاقاً با اکثریتی شیعه است، مهاجرت کنند؟ در واقع شواهد از توطئه‌ای مکّارانه برای استعمار غیرمستقیم این قسمت از خاک ایران توسط انگلیس، حکایت دارد...

وقتی آل خلیفه همه کاره بحرین شد
با روی کار آمدن ناصرالدین شاه و وابسته شدن بیشتر دولتمردان ایرانی به بیگانگان، قدرت انگلیسی‌ها در جنوب کشور بیشتر شد. آن‌ها بر مبنای همین نفوذ و گسترش قدرت، ابتدا افغانستان را از ایران جدا کردند و بعد هم به بهانه تأمین امنیت راه‌های جنوبی ایران برای کالاهای غارت شده هندوستان، عملاً خاک ایران را اشغال کردند. کمی بعد در سال ۱۲۵۹ ش. یعنی در اواخر دوره ناصرالدین شاه، شیخ عیسی بن علی که نبیره شیخ احمد بن محمد بود و دیگر با پول و حمایت انگلیس، همه کاره منطقه بحرین شده بود؛ پیمانی با انگلستان امضا کرد. براساس این پیمان دولت انگلستان تضمین داد که از «شیخ بحرین» در مقابل هرگونه هجومی دفاع کند؛ البته در همان زمان شاه و وزیرخارجه ایران این اقدام شیخ عیسی را محکوم کردند ولی در آن زمان ایران آن‌قدر ضعیف بود که تنها به همان اعلام اعتراض بسنده کرد. چند سال بعد همـــان شیـــخ عیسی که حالا دیگر کاملاً پیر شده بود در سال ۱۲۹۳ ش. یعنی در سال‌های پایانی عمر سلسله قاجار، پیمان دیگری با انگلستان منعقد کرد؛ پیمانی که رسماً بحرین را تحت الحمایه انگلستان کرد. از این مقطع به بعد، زمان برداشت سرمایه‌گذاری انگلستان در منطقه بحرین بود، زیرا بلافاصله بعداز عقد پیمان تحت الحمایگی، شرکت نفت استاندارد اویل با تابعیت انگلیسی اولین چاه نفت را در بحرین به بهره‌برداری رساند و دیگر بشکه‌های نفت بود که به نفع دولت انگلستان و البته مزدبگیری آل خلیفه استخراج می‌شد. البته در همان زمان عقد قرارداد مجلس مشروطه به عقد قرارداد تحت الحمایگی بحرین توسط انگلستان اعتراض کرد و به هیچ‌وجه آن را به رسمیت نشناخت، ولی دولت از هم پاشیده و ارتشیان ضعیف ایران - آن‌هم ایران اشغال شده توسط کشورهای دخیل در جنگ جهانی اول - اصلاً قدرت دفاع از خاکش را نداشت.
مردم بحرین در همان زمان دو واکنش نسبت به این اقدام آل خلیفه داشتند. اول، گروه اقلیت به این عقد آن پیمان اعتراض کردند و به سختی هم سرکوب شدند و دوم اکثریتی که به دلیل ظلم و ستم والیان زورگو و غارتگر دولت مرکزی ایران و فقر، شیوع بیماری و وقوع خشک‌سالی، دل خوشی از حکومت مرکزی و دستگاه ناصری نداشتند. برای همین این گروه اکثریت با سکوت در برابر اقدام تحت الحمایه کردن بحرین توسط آل خلیفه سکوت کردند.

بحرین در زمان پهلوی‌ها...
با وقوع کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ ش. و روی کار آمدن رضاشاه، دیگر عملا هیچ اعتراضی به قیمومیت انگلستان بر خاک بحرین نمی‌شد؛ گرچه هم‌چنان براساس آن مصوبه قدیمی مجلس مشروطه، همچنان ایران ادعای مالکیت بحرین را داشت. بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش. و پادشاه شدن پهلوی دوم، اتفاقاتی در سطح جهان در حال وقوع بود که بر مسئله بحرین هم تأثیر می‌گذاشت. این اتفاقات شامل ضعیف‌شدن کشور انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم و شروع انقلابات کمونیستی در کشورهای عرب بود. برای همین مردم بحرین تاحدودی آماده قیام شده بودند و به ویژه شیعیان بحرین خواهان خلاص شدن از یوغ استعمار انگلستان بودند؛ اما با روی کار آمدن «شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه» در سال ۱۳۴۰.ش، او که فردی خون‌ریز و مانند پدر و پدربزرگش سخت وابسته به انگلستان بود، شروع به سرکوب قیام مردم بحرین کرد. به دلیل احتمال وقوع قیامی دوباره کشور انگلستان به فکر چاره افتاد و به این ترتیب شیخ عیسی بن سلمان شروع به ایراد سخنرانی های کاملاً تبلیغاتی کرد و در آن سخنرانی ها دائماً وعده استقلال به مردم می‌داد. وعده‌ای که در آن بر ملی‌گرایی عربی – نه اسلامی- تأکید می‌شد و به مردم بحرین وعده داده می‌شد که با اعلام استقلال، آن‌ها به پیشرفت و آسایش دست پیدا می کنند و... .

از استقلال تا موج بیداری
با شروع تبلیغات آل خلیفه برای استقلال بحرین از ایران، نماینده ایران در سازمان ملل به مجمع عمومی سازمان ملل متحد اطلاع داد که چون دولت ایران ادعای ارضی بحرین را دارد؛ موضوع استقلال آن را به حکمیت و داوری سازمان ملل واگذار می‌کند. به دنبال چنین پیشنهادی در اسفند ۱۳۴۹.ش نماینده دبیرکل سازمان ملل متحد طیّ سفری به این جزیره و تنها؛ مذاکره‌ای با رؤسای تعدادی از قبایل مؤسسات وابسته به دولت آل خلیفه اعلام کرد که مردم بحرین! از میان سه گزینه «ادامه وضع موجود و تحت الحمایگی بریتانیا بودن»، «الحاق به ایران و متحد او بودن» و «استقلال کامل»، گزینه استقلال را انتخاب کرده‌اند.
این‌چنین بدون برگزاری حـــتی یک رفراندوم، سازمان ملل استقلال بحـــرین را در تاریـــخ ۲۴ مرداد ۱۳۵۰ ش. اعلام کرد و یک‌ساعت بعد محمدرضا پهلوی این استقلال را به رسمیت شناخت و یک هفته بعد هم مجلس شورای ملی آن را تصویب کرد؛ کمی بعد برای مقابله با اعتراض روحانیون و مردم مخالف رژیم پهلوی، اعلام شد که ایران از حاکمیت بر بحرین چشم پوشید، تا چهار جزیره «تنب کوچک، تنب بزرگ، ابوموسی و سیری» را که در طول یک قرن گذشته تحت حاکمیت انگلستان بوده پس بگیرد. پس‌گرفتنی که تا مرحله پیروزی انقلاب همچنان تمام برداشت نفت این جزایر در دست شرکت‌های انگلیسی باقی ماند...
به این ترتیب بحرین تا چهل سال بعد یعنی تا امروز، زیر سلطه سران مرتجع آل خلیفه باقی ماند تا موج بیداری اسلامی که متأثر از انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی کبیر(ره) است، مردم بحرین را به قیامی برای انقلابی اسلامی رهنمون کند.
فإنّ حزب الله هم الغالبون...

منابع:
۱-حکومتگران کشورهای اسلامی، نویسنده سیروس غفاریان، چاپ سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش
۲-فصلنامه مطالعات تاریخی، ویژه نامه ایران و استعمار بریتانیا، شماره ۲۲، پاییز ۱۳۷۸ ش.
۳-روزشمار شمسی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما

نویسنده: انوشه میرمرعشی

مقاله ها مرتبط