۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

ندیده خرید

ندیده خرید

ندیده خرید

جزئیات

قلب تاریخ- شهید طیب حاج‌رضایی/ به مناسبت ۱۱ آبان، سالروز شهادت شهید حاج‌رضایی

11 آبان 1402
«شهید قلب تاریخ است» این جمله‌ای است زرین از دکتر علی شریعتی. جمله‌ای که خلاصه و عصاره فلسفه شهادت است و بهترین راوی خون شهدایی که گران‌ترین سرمایه‌شان؛ جان را با خدا معامله کردند تا آیین پیغمبر آخرالزمان روی زمین بماند.
«شهید قلب تاریخ است» یعنی هر شهید مسیر تاریخ را تغییر می‌دهد و آن را قلب می‌کند. از ابتدای تاریخ اسلام، مشرکان و کفار و منافقان کمر به سرنگونی پرچم اسلام بستند و این شهدا بودند که با نثار خون خود بیرق اسلام را برافراشته نگه‌داشتند.
«شهید قلب تاریخ است» چون در این حساس‌ترین مقطع تاریخ اسلام، این شهدا هستند که نقشه همه شیاطین را نقش بر آب می‌کنند و بشریت را به سوی سعادت سوق می‌دهند.
آن‌چه در پی می‌آید سرگذشت شهدایی است که زیبا زیستند، پیش از شهادت شهید شدند و با نثار خون خود مسیر تاریخ را تغییر دادند تا اذان محمدی بر ماذنه‌ها بماند و بشر طعم آزادگی را بچشد.



تهران
طیب میرطاهری معروف به طیب حاج‌رضایی در ۱۲۹۱.ش در خانه حسینعلی‌بیک میرطاهری و صغری‌خاتون به دنیا آمد. این که چرا به طیب، حاج‌رضایی می‌گفتند به دلیل شهرت پدربزرگش محمدرضا بود که مردم، طیب را به وی منسوب می‌دانستند.
صابون‌پزخانه
پدر طیب از زادگاهش روستای سگمس‌آباد از توابع خرقان در جنوب غربی قزوین به محله صابون‌پزخانه تهران(در گویش مردم جنوب تهران صام‌پزخانه در شمال دروازه غار) مهاجرت کرد و به شغل تهیه زغال برای نانوایی‌ها روی آورد. طیب در همان محله، دوره ابتدایی را گذراند.
دبستان صام‌پزخانه
طیب حاج‌رضایی سر کلاس درس نشسته بود که رضاشاه به صورت تصادفی از کلاس آن‌ها بازدید کرد و یک‌راست از طیب چند سوال جغرافی پرسید و طیب هم به همه آن‌ها پاسخ داد. رضاشاه دستور داد از وی تقدیر کنند. از همان روز، تصویر مثبتی از پهلوی در ذهن طیب نقش بست تا جایی که نماد شیر و خورشید را روی شکمش خالکوبی کرد.
مدرسه نظام
بعد از دوره ابتدایی، برای ادامه تحصیل به مدرسه نظام رفت. دلیلش این بود که فارغ‌التحصیلان آن‌جا پس از پایان تحصیل به مناصب دولتی دست می‌یافتند، اما این مدرسه مقررات بسیار سختگیرانه‌ای داشت. طیب مدرسه نظام را رها کرد و هرگز موفق به اخذ دیپلم نشد.
زورخانه
بعد از دوره سربازی، پایش به زورخانه‌های مختلف از جمله زورخانه اصغرشاطر در انبار گندم شوش و زورخانه‌های محله‌های پاچنار و نظام‌آباد باز شد. رشدونمو در زورخانه‌ها، طیب را به چهره‌ای عصیانگر تبدیل کرد که در اکثر نزاع‌ها حضور داشت. طیب از معروف‌ترین باج‌گیران محله انبار گندم شده بود.
کرمانشاه
سال ۱۳۱۰ راهی کربلا بود که با قداره‌بندهای کرمانشاه که می‌خواستند از یک نوجوان زورگیری کنند، دعوای حسابی کرد. این دعوا منجر به بازداشت و بازگرداندنش به تهران شد و با این که ۱۹ سال بیش‌تر نداشت، اسمش بر سر زبان‌ها افتاد.
زندان
طیب حاج‌رضایی که بین اوباش به «طیب‌خان» معروف بود، جزو بزن‌بهادرهای معروف تهران شد و سال ۱۳۱۶ در درگیری با ماموران شهربانی به دو سال حبس محکوم شد. دو سال بعد، هنوز جوهر مهر آزادی‌اش خشک نشده بود که به‌خاطر یک درگیری، دوباره زندانی شد که با قید کفالت آزادش کردند.
دادگاه
۹ فروردین ۱۳۲۲ به جرم قتل محمدپررو(محمد مشهدی‌عبدالرحمن) تعقیب و دستگیر شد. طیب تنها با او مشاجره داشت و محمدپررو به واسطه مصرف بیش از حد الکل، با دشنه خودش خودزنی کرده بود و به علت شدت جراحات مرده بود. طیب در دادگاه بدوی به اعدام و در دادگاه تجدیدنظر به پنج سال حبس محکوم شد. با اعتراف خانواده محمد به خودزنی وی، طیب تبرئه شد.
زندان بندرعباس
سوءپیشینه طیب باعث شد که طبق مصوبه هفتم آبان ۱۳۲۲ هیات وزیران، وی را به همراه اوباشی چون رمضان‌یخی(حسین اسماعیل‌پور)، ناصر فرهاد، کاظم مو زرد و... به بندرعباس تبعید کند. تبعید هم او را آرام نساخت. طیب در زندان بندرعباس با ماموران درگیر می‌شد و اغتشاش به راه می‌انداخت. ماموران او را بیرون از زندان روی زمین داغ به غل و زنجیر بستند.
بندرعباس
ابتلای طیب به بیماری پوستی رشکا در حالی که بدنش کرم و انگل گرفته بود، باعث شد عشایر منطقه او را مداوا کنند، سپس ماموران او را در ۱۹ آبان ۱۳۲۴ به تهران منتقل کنند و دادگاه تجدیدنظر هم وی را آزاد کند.
تهران
طیب بالاخره برای خودش آستین بالا زد و عفت عباسپور آزادتهرانی دختر میرزاغلامحسین قصاب را گرفت و از وی صاحب دو فرزند به نام‌های علی‌اصغر و فاطمه شد.
میدان امین‌السلطان
این میدان، مرکز میوه و تره‌بار آن روز تهران بود. طیب تصمیم گرفت پس از آزادی از زندان دنبال کار برود که رفت و در ورودی میدان امین‌السطان «درباغی بگیر» شد. آن زمان‌ها در نقطه ورود به میدان تره‌بار، بزن‌بهادرها را می‌گذاشتند تا از عهده‌ گرفتن باج از کسانی که میوه وارد یا خارج می‌کنند، بربیایند. آن‌جا هم درگیری‌هایی ایجاد شد و موجبات لغو همیشگی درباغی توسط شهربانی را فراهم کرد.
بازار
ارباب زین‌العابدین از لوطی‌ها و بازاری‌های تهران بود که مغازه‌ای به طیب داد که آن‌جا مستقر شود و خرید و فروش کند.
تهران
سال ۱۳۲۷ تجدید فراش کرد و با فخرالسادات مهاجر‌زنجانی فرزند آقاضیا عروسی کرد و صاحب شش فرزند دیگر به نام‌های بیژن، حسین، حسن، علی، محمد و طیبه شد.
باغ فردوس
تابستان ۱۳۳۰ بر سر مخالفت با شیره‌کش‌خانه و قمارخانه باغ فردوس با رمضان‌یخی درگیر شد که به علت شدت جراحات دو طرف دعوا، کارشان به دادگاه کشید. طیب تبرئه و رمضان‌یخی و برادرش زندانی شدند. پس از آزادی هم با وساطت ارباب زین‌العابدین اختلافات فیصله پیدا کرد.
میدان خراسان
طیب سرش به کارهایش گرم شده بود و دیگر در نزاع‌ها ظاهر نمی‌‌شد. او از صام‌پزخانه به میدان خراسان، خیابان لرزاده، کوچه فروتن کوچ کرد. حالا او دیگر نه بزن‌بهادر که فردی لوطی شناخته می‌شد. برای دختران و پسران دم‌بخت وسایل زندگی فراهم می‌کرد و برای نیازمندان گلریزان راه می‌انداخت. از این‌رو به «خان قلعه» معروف شد.
طیب از مردمانی بود که ضمن لوطی‌گری، هرکدام‌شان زندگی پنجاه شصت خانوار را تامین می‌کردند و از آن افرادی بود که به طبقه‌های پایین می‌رسید.۱
پارک
همیشه با خانواده به پارک می‌رفت و اهل تفریح و گشت‌و‌گذار بود، اما هیچ ‌وقت کسی صورت همسران طیب را ندید چون همیشه پوشیه می‌زدند. خود طیب هم هرگز نگاهش به نامحرم نمی‌افتاد و سر به زیر بود. حتی یک‌بار همسرش خرده گرفت که «چرا اکرم‌خانم سلام کرد جواب ندادی؟!» طیب گفت «من وقتی کسی را نمی‌بینم، از کجا بدانم کی بود که سلام کرد.»
دادگاه نظامی
۹ اسفند ۱۳۳۱ در اعتراض به رویه محمد مصدق در وادار کردن شاه به مسافرت به خارج از کشور و نیز میدان دادن به توده‌ای‌ها و برای تهدید کمونیست‌ها در مورد دار زدن آیت‌الله بروجردی، تظاهرات بزرگی را به همراه رمضان‌یخی، شعبان جعفری و دیگران به سمت کاخ مرمر و سپس به سمت خانه مصدق به راه انداخت که موجب دستگیری‌اش در ۱۱ اسفند شد. دادگاه نظامی پس از شش ماه زندان، وی را در ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ تبرئه کرد.
تهران
عصبانیت از مصدق و مقابله با قدرت گرفتن توده‌ای‌ها و نیز [به گفته امام خمینی] عِرق دینی، موجب شد با فراهم شدن زمینه‌های کودتا علیه نخست‌وزیر توسط سازمان سیا و ام‌آی۶ در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دسته‌هایی به رهبری طیب، حسین سلماسی، حاج‌عبدالحسین و برخی معتمدان بازار که سیصد نفر می‌شدند در نقطه سرقبرآقا در انتهای خیابان سیروس جمع شدند.
خانه مصدق
جمعیت به رهبری طیب از سرقبرآقا حرکت کرده و به سمت میدان ارگ به راه افتادند تا بر ساختمان رادیو مسلط شوند. سپس به سمت خانه مصدق در خیابان کاخ(فلسطین فعلی) رهسپار شدند و به دستور طیب به آن حمله‌ور شدند، در را شکستند و خانه مصدق را آتش زدند.
کاخ شاه
به پاس فعالیت‌ها و خدمات مهم در روز ۲۸ مرداد، در روز قدردانی از «تاج‌بخشان» در دوم دی ۱۳۳۲ به وی نشان درجه۲ رستاخیز اهدا و علاوه بر آن، امتیاز واردات موز به طیب واگذار شد. امتیازی که به او داده شد تا موز را با کامیون و بدون عوارض وارد کند. طیب با این امتیاز، روزانه ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان کسب سود می‌کرد.
قبرستان بهاییان
اردیبهشت ۱۳۳۴ طیب به همراه عده‌ای دیگر از مذهبی‌ها براساس حکم شرعی که از علما گرفته بود، «گلستان جاوید» گورستان بهاییان در منطقه مسگرآباد و نیز ساختمان حظیره‌القدس را در خیابان حافظ تخریب کردند.
تکیه انبارگندم
از سال ۱۳۳۵ در ایام عزاداری امام حسین(ع) در بنگاه حاج‌علی نوری در خیابان انبار گندم تکیه می‌بست. دسته سینه‌زنی «هیات عزاداران حسینی جوانان جنوب شهر» او از معروف‌ترین دسته‌ها شد که در تاسوعا و عاشورا در خیابان شوش حرکت می‌کرد. خودش هم پیشاپیش دسته با پای برهنه و سر و صورت گِلی عزاداری می‌کرد. او در روز عاشورا هرگز آب نمی‌نوشید. در دسته وی چهره‌هایی چون اسدالله علم، علی امینی، سیدجعفر بهبهانی و... شرکت می‌کردند.
مشهد
به گوشش رساندند که می‌خواهند در کنار حرم علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) کافه تاسیس کنند. از تهران تهدید کرد که اگر آن کافه تاسیس شود، صاحب کافه جانش پای خودش است. دیگر کسی جرات کافه زدن در کنار حرم را به خود راه نداد.
بیمارستان مادران
آبان ۱۳۳۹ فرح برای تولد نخستین پسر شاه به بیمارستان مادران برده شد. از طیب خواستند امنیت بیمارستان را که در جنوب شهر قرار داشت برقرار کند. طیب هم شرط گذاشت که هیچ مامور حکومتی نباید در محل باشد. پس از حضور طیب و دارودسته‌اش، نصیری رئیس شهربانی کل کشور هم مامورانش را برخلاف توافق به محل بیمارستان آورد. همین موضوع باعث درگیری شدید طیب و نصیری شد که با وساطت شخص شاه، نصیری نیروهایش را از محل خارج کرد.
میدان شوش
نصیری کینه‌اش از طیب را بر سر کامیون‌های موز وی خالی کرد. او قانونی در تهران وضع کرد تا تردد کامیون در حوالی میدان شوش ممنوع باشد. همین کار موجب درگیر شدن طیب با رئیس راهنمایی و رانندگی شد و در نهایت با وساطت شهربانی قضیه فیصله پیدا کرد.
گمرک
کارشکنی در کار طیب شروع شد. موزهای سیاه و خراب را برای بارگیری به طیب می‌دادند و همین، باعث مقروض شدن طیب شد تا جایی که کارش به‌خاطر صدور چک بی‌محل به زندان کشید که با درخواست آیت‌الله سیدرضا زنجانی و کمک احمد صدرحاج‌سیدجوادی دادستان تهران آزاد شد.
تره‌بار
دو مامور شهرداری در بهار ۱۳۴۱ وارد محوطه میدان تره‌بار شدند و به طیب پرخاشگری کردند که گوسفندهایی را که برای محرم در گوشه محوطه نگه‌داشته، جمع‌ کند. همین کافی بود تا طیب به همراه دیگران، علاوه بر تره‌بار، بازار را هم تعطیل کرده و تظاهرات بزرگی به سمت کاخ شاه انجام دهند. تظاهرات با توبیخ شهردار تهران به پایان رسید، اما آن‌چه پس از آن شکل گرفت، ترس از قدرت طیب بود که می‌توانست به‌تنهایی بازار را تعطیل کند.
صنف میدانداران
رژیم در اولین قدم برای چیدن بال و پر طیب، امتیاز واردات موز را از وی گرفته و به حسن‌کوره‌پز(حسن حجازی) یکی از اراذل تهران داد. شهرداری هم موظف شد ماهیانه هشتصد تومان به حسن‌کوره‌پز بدهد.
دربار
از رمضان‌یخی و حسن‌کوره‌پز و اوباش دیگر تهران خواسته شد تا برای ادامه پروژه چیدن بال و پر طیب، تا می‌توانند با او درگیری ایجاد کنند. دستوری که بارها اجرا شد و طیب هم بارها مضروب شد و از لحاظ مالی هم در فشار بیش‌تری قرار گرفت.
سگمس‌آباد
در زلزله دهشتناک سال ۱۳۴۱ بویین‌زهرا، روستای سگمس‌آباد به‌کلی ویران شد. طیب تا می‌توانست به زلزله‌زدگان این خطه کمک مالی کرد.
مدرسه فیضیه
با بلند شدن صدای اعتراض امام خمینی به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و متفاوت شدن شرایط مذهبی کشور، رژیم از طیب خواست که با اعوان و انصارش به طلاب و مردم در مدرسه فیضیه حمله ببرند. درخواستی که طیب با آن مخالفت کرد.
تهران
محرم ۱۳۴۲ با همه محرم‌های قبلش متفاوت بود. مهدی عراقی۲ در ملاقاتی با او از امام خمینی گفته بود و این که این نهضت اسلامی باید به ثمر بنشیند. حرف‌های مهدی عراقی حسابی در طیب اثر کرد.
میدان شوش
ساواک از طیب خواست که برای سرکوب قیام مردم در ۱۵ خرداد اقدام کند. طیب اهمیتی نداد و روی پرچم‌ها و علامت‌های هیات، عکس امام خمینی را نصب کرد و در خیابان‌ها به راه افتاد. حتی وقتی به میدان تره‌بار رسید، سر همه‌ داد زد که «چرا این‌جایید؟! بروید در خیابان‌ها!»
دادگاه نظامی
در دادگاه عاملان ۱۵ خرداد، برای این که طیب را تبرئه کنند، از وی خواستند امام خمینی را متهم کند که از خارج پول گرفته. طیب هم جواب داد «من تا به حال هزاربار خودم را به‌خاطر سلطنت به خطر انداختم، یک‌بار هم به‌خاطر دین این کار را کردم. اگر مرا بکشید هم، چنین چیزی نمی‌گویم.»
شهربانی
طیب را برای شکنجه بردند تا زیر بار شکنجه، امام را متهم کند. او مدام می‌گفت «من با امام حسین(ع) درنمی‌افتم. مامور شکنجه فریاد می‌زد «این خمینی است، امام حسین نیست!» اما طیب باز جمله‌اش را تکرار می‌کرد.
سلول انفرادی
چند نفر رفتند در سلول و گفتند «به شاه نامه بنویس که به‌خاطر روز ۲۸ مرداد تو را ببخشد.» طیب گفت این کار را نمی‌کند. او را حسابی زدند. بعد گفتند «مگر تو نبودی که روز ۲۸ مرداد به‌خاطر شاه کودتا کردی؟» طیب گفت «خیر! من به امر رهبران مذهبی، برای این که مملکت دست توده‌ای‌ها نیفتد آن کارها را کردم.» آن‌ها بیش‌تر طیب را زدند.
زندان قصر
او را برای اعدام می‌بردند. وقتی از سلول بیرون آوردندش، زد به درِ سلول بغلی و گفت «محمدآقا، اگر یک روز آقا(امام خمینی) را دیدی سلام مرا برسان و بگو خیلی‌ها شما را دیدند و خریدند ولی ما شما را ندیدیم و خریدیم.» ۱۶ سال بعد در 15 خرداد ۱۳۵۸ محمد موحدیان پیام طیب را پیش امام برد. امام فرمود «طیب حرّ دیگری بود.»
میدان تیر
سپیده‌دم شنبه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ حکم دادگاه نظامی برای طیب حاج‌رضایی به اجرا درآمد و وی در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران شد.
حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
پیش از مرگش وصیت کرده بود که پیکرش در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) دفن شود تا زیر پای زوار حضرت باشد. پیکرش پس از اعدام، راهی شهرری و حرم شد تا برای ابد، خاکسار زایران یادگار امام حسن مجتبی(ع) باشد.

پی‌نوشت
۱- نقل قول از پرویز خسروانی رئیس باشگاه تاج(استقلال فعلی).
۲- سال ۱۳۵۸ به دست گروهک فرقان به شهادت رسید.

نویسنده: حسین علوی

مقاله ها مرتبط