۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

بنی‌صدر، اشتباه یا خیانت؟

بنی‌صدر، اشتباه یا خیانت؟

بنی‌صدر، اشتباه یا خیانت؟

جزئیات

درنگی بر دوران ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر و تأثیرات آن بر تاریخ ایران/ به مناسبت ۱۴ اسفند، سالگرد حمله گارد بنی‌صدر و منافقان همدست او به مردم انقلابی در سال ۱۳۵۹

14 اسفند 1401
شرق و غرب خیلی زورشان می‌آمد که کشوری که تا همین چند ماه پیش برای تهیه مرمی گلوله هم محتاج آنها بود و برای کوچک‌ترین امور مملکتی باید با آنها مشاوره می‌شد، حالا دکترین «نه شرقی نه غربی» را به رخ آنها بکشد. هر دو بلوک، تحمل همچین وضعیتی را نداشتند چرا که قدرت جدید نه تنها هیچ‌کدام از آنها را بازی نمی‌داد که حتی در منطقه موی دماغ آنها هم شده بود.
از این رو به فکر چاره افتادند تا به هر قیمتی که شده شاخ‌های این غول جدید را قطع کنند و با خیال راحت‌تر آنچه را می‌خواهند در جهان پیش ببرند. در پروسه فوریه ۱۹۷۹ یعنی زمان پیروزی انقلاب تا ژوئیه ۱۹۸0 (زمان کودتای نوژه) هر دو قدرت همه جور طرح و نقشه را امتحان کردند تا پیشوند «جمهوری اسلامی» را از ایران حذف کنند؛ اما نشد که نشد.
این وسط تنها نقطه‌ای که شرق و غرب بر روی آن اتفاق داشتند و حاضر بودند آنجا عین بچه آدم بنشینند و با هم تفاهم! برقرار کنند عراق بود. ژئوپلتیک خاص عراق شرایطی را به‌وجود آورده بود که هم روس‌ها از سال‌ها پیش از این مقطع در آن نفوذ کرده بودند و هم غربی‌ها. آنها رفتند ته ماجرا را درآوردند که اختلافات ارضی و مرزی بین ساکنان این ور و آن ور اروندرود ریشه در اعماق تاریخ دارد، یعنی احتمالاً از عصر حجر تا همین نبرد ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ (فوریه ۱۹۷۴) که دو طرف جنگ سختی را بر سر اروند آغاز کردند و متحمل تلفات و خسارات مالی زیاد شدند که با وساطت سازمان ملل قضیه فیصله پیدا کرد. آخرش هم شاه و صدام رفتند در حضور بودمین رئیس‌جمهور الجزایر، شیرینی آشتی‌کنان ۱۹۷۵ را خوردند. این معاهده حسن همجواری با شماره‌های ۱۴۹0۳ تا ۱۴۹0۷ در دبیرخانه سازمان ملل تحت عنوان معاهدات ایران و عراق ثبت شد. قطعنامه ۱۹۷۵ الجزایر ۵ سال بعد در سپتامبر ۱۹۸0 به صورت یک جانبه توسط صدام در مقابل دوربین‌های تلویزیونی پاره شد و این یعنی دهان صدام از آن به بعد بوی باروت می‌داد.
البته ناگفته نماند که ۵ ماه پیش از این شاهکار دیپلماتیک دولت عراق که با چراغ سبز همان قدرت‌های بزرگ انجام شد، صدام تحریکات و تحرکات نظامی خود را شروع کرده بود. یعنی در روز ۱۹ فروردین ۵۹ و درست در روز قطع ارتباط رسمی ایران و آمریکا. در این روز مهاجمان بعثی عراق با استفاده از هلی کوپتر، توپ و تانک منطقه باویسی در قصر شیرین را تصرف کردند که بچه‌های ارتش و سپاه آرزوی این منطقه را بر دل عراقی‌ها گذاشتند. خسارت جانی ایران در آن روز شد ۱۶ نفر مجروح، فقط.
اما این تجاوز به خاک آن هم در روزی که یکی از بزرگترین اتفاقات قرن بیستم در حوزه سیاست خارجی به وقوع پیوست و رابطه ایران و آمریکا قطع شد در رفتارهای دولت و نیز در رفتار برخی سران نظامی کشور تأثیر چندانی نداشت. حتی گزارش ستوان محمدعلی حکیم‌زاده فرمانده گروهان ژاندامری دهلران مبنی بر نقل و انتقال نظامی مشهود عراقی‌ها و پرواز جنگنده بمب افکن‌های عراقی‌ها بر آسمان منطقه و نیز گزارش سرهنگ اخیانی فرمانده ناحیه ژاندارمری کرمانشاه هم تنها واکنشی که از سوی بنی‌صدر به خود دید، پاره‌ای اظهارات بود که در گفتار خوب بود اما هیچگاه جلوه عملی نداشت. او در کنفرانس مطبوعاتی که در ۲0 فروردین به خاطر بحران در روابط ایران و آمریکا و نیز قضیه گروگان‌ها تشکیل شده بود، گفت: «از همان زمان این دولت [عراق] را ابزار دست آمریکا می‌دانستم. ظاهراً هم با آمریکا رابطه ندارد ولی در عالم واقع، سیاست آمریکا را بازی می‌کند. معید آن این است که می‌بینید تا کارتر گفت که تهدید می‌کنم و چنین می‌کنم، این آقایان در مرزها شروع به بازی درآوردن کردند و در داخل هم بمب و غیره منفجر کردند.»
سه روز بعد، این نبرد و درگیری به سه منطقه مرزی کشیده شد. باویسی، دارخور و تنگ هاوان، مناطقی بودند که عراقی‌ها در آن مناطق درگیری‌های شدیدی را با نیروهای ایرانی آغاز کردند. وضعیت در داخل هم بغرنج بود. چرا که در درگیری‌های دانشگاه‌های تربیت معلم و دانشگاه شیراز یک کشته و بیش از ۵۰۰ نفر مجروح شدند.
به این درگیری‌ها اوضاع اسفبار مناطق کردنشین را هم اضافه کنید. جنگ گروه‌های موسوم به كوموله و دموكرات در كردستان در واقع جنگ با پیشوند «جمهوری اسلامی» و جنگ با مردم مسلمان بود. وضعیتی که در آن شاخک هر شخصی حمایت‌های غیر مستقیم بنی‌صدر را حس می‌کرد. چنان که خود او هم اذعان کرده: «در سال ۵۹ این من بودم كه به نیروهای كرد، به كوموله‌ها و دموكرات پیغام دادم كه اسلحه را بر زمین نگذارند.»
این تقابل او با انقلاب تا آنجا رسیده بود که در یكی از ملاقات‌هایی كه شورای عالی سپاه با بنی‌صدر در زمان فرماندهی او بر كل قوا یكی از اعضای شورای عالی سپاه از بنی‌صدر می‌پرسد: چرا هر وقت ما می‌خواهیم با شما ملاقات كنیم باید روزها منتظر بمانیم ولی آقای مسعود رجوی هر وقت اراده كند می‌تواند با شما ملاقات كند؟
بنی‌صدر هم جواب می‌دهد: من باید این گروه‌ها را داشته باشم. زیرا وقتی كه ما از دولت آلمان علت شركتشان در تحریم اقتصادی نسبت به ایران را پرسیدیم به ما گفتند که ما با مطالعه بولتن‌های پزشكی امام(ره) به این نتیجه رسیده‌ایم كه امام(ره) بیش از سه ماه دیگر زنده نیست. بنابراین امام(ره) سه ماه دیگر فوت می‌كند و روحانیت دسته‌دسته می‌شوند. تنها این گروه‌ها هستند كه به علت داشتن تشكیلات در ایران باقی می‌مانند و قدرت را در دست می‌گیرند پس من باید این گروه‌ها را داشته باشم.

سال‌ها بعد رحیم یحیی صفوی فرمانده سپاه پاسداران در برنامه محرمانه‌ای كه از شبكه ۳ سیما پخش شد، درباره مدیریت بحران بنی‌صدر گفت: «من نمی‌توانم كلمه خیانت را به كار ببرم. بلكه نفهمی او را نسبت به موضع خودش كه رئیس‌جمهور و فرمانده كل قوا بود، اما شکوه انقلاب اسلامی، عظمت امام(ره) و اینكه بالاخره باید تابع امام(ره) باشد را درک نکرده بود، را به راحتی می‌شد دید. البته نسبت به مسئله جنگ هم چیزی نمی‌فهمید.»
دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا در خرداد ۸۹ هم به خبرگزاری مهر گفته بود: «بنی‌صدر تنها مرتکب اشتباه شده، قصد خیانت به ملت و کشور را نداشته است. بنی‌صدر در دوران جنگ ایران و عراق همچنین با در اختیار قرار دادن کارت حمل سلاح به منافقان از جمله مسعود رجوی از آنان حمایت می‌کرد. این فرد چند ماه قبل از جنگ فرمانده کل قوا بود و این در حالی است که با هشدارهای متعددی که به او مبنی بر احتمال وقوع جنگ از سوی عراق می‌شد از در اختیار قرار دادن سلاح و مهمات به نیروهای سپاهی و ارتشی و نیز آماده کردن آنان خود داری می‌کرد. بنی‌صدر از هوش و ذکاوت بالایی برای راضی نگه داشتن تمامی گروه‌ها و احزاب برخوردار بود. وی در جلسات شورای جنگ طرح سازش با آمریکا را مطرح می‌کرد و دستور داده بود که سلاح و مهمات به نیروها داده نشود. در خائن بودن این فرد هرگز نباید شک کرد.»

بنی‌صدر که بود اصلاً؟
سیدابوالحسن بنی‌صدر فرزند سیدنصرالله ـ که از روحانیون با نفوذ همدان بود ـ در دوم فروردین ۱۳۱۲ در باغچه از توابع همدان به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه‌اش که تمام شد با وجود اصرار پدر برای شروع تحصیلات حوزوی علاقه‌ای به طلبه شدن نشان نداد. خودش در کتاب خاطراتش می‌گوید: «بین من و برادران دیگر علاقه‌ای به معمم شدن وجود نداشت. اصلاً محیط خانه، محیط ضد آخوند تمام عیاری بود.» از سال ۱۳۳۸ رفت در جلسات تفسیر قرآن آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت و در همین سال از دانشكده معقول و منقول هم فارغ‌التحصیل شد. خودش می‌گوید: «به لحاظ این كه نمره انگلیسی‌ام صفر شده بود، قبول نشدم و رفتم به دانشكده معقول و منقول و در آنجا لیسانس گرفتم.»
لیسانسش را که گرفت رفت در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران که مدیریتش دست احسان نراقی بود و ۴ سال مشغول به کار شد. بنی‌صدر در قیام خرداد ۴۲ رهبری گروه کوچکی از دانشجویان مخالف رژیم شاه را برعهده داشت و دو بار به خاطر همین فعالیت‌ها دستگیر شد. پس از قیام خرداد ۴۲ او کشور را به مدت ۱۵ سال ترک کرد و عازم فرانسه شد و در ۱۲ بهمن ۵۷ با پرواز انقلاب به ایران بازگشت.
بنی‌صدر وقتی متوجه تصمیم امام(ره) به هجرت به فرانسه شد به دلایلی با این تصمیم مخالفت کرد. می‌گفت ایشان یك مرجع تقلید هستند و اگر بیایند در یك كشور غربی، در بین مذهبیون ایرانی و منطقه، جنبه خوبی پیدا نخواهند كرد و اینکه اصرار داشت كه امام(ره) بهتر است برای هجرت سوریه را انتخاب کنند.
وقتی هم که بنی‌صدر به ایران برگشت برای مردم تقریباً چهره‌ای ناشناخته بود. اما سه روز پس از ورودش به ایران، با سلسله سخنرانی‌‌هایی که در دانشگاه صنعتی (آریامهر) شریف داشت خود را به عنوان یك روشنفكر دینی در افکار عمومی جای داد.
بنی‌صدر در مناظره‌ای با بابك زهرایی (از رهبران گروه مائوئیستی موسوم به كارگران انقلابی) و به زانو درآوردن او، توانست زمینه عضویتش در شورای انقلاب را پیاده کند و با قطعی شدن این قضیه در میان قشر مذهبی و مکتبی هم جایی برای خود باز کند. البته در این امر مهم روزنامه انقلاب اسلامی را که خود در ۳0 خرداد ۵۸ راه انداخته بود، کمک شایانی کرد.
تیر ۵۸ او به معاونت وزارت اقتصاد و دارایی رسید و چهار ماه بعد شد وزیر امور خارجه. بالاخره وقتی حمایت جامعه روحانیت مبارز را هم با خود همراه کرد، شد کاندیدای نخستین انتخابات ریاست جمهوری و رقیب حسن حبیبی، احمد مدنی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر، صادق قطب‌زاده، کاظم سامی، محمد مکری، حسن غفوری‌فرد و حسن آیت. و آخرش هم با کسب ۱۱ میلیون رأی و به دست آوردن ۷۶ درصد آرا در هفت بهمن ۵۸ توسط حضرت امام(ره) حکم ریاست جمهوری‌اش تنفیذ شد.

مادر بحران‌ها
اختلافات سیاسی داخلی تا مدتی بحرانی نبود و آن وحدتی که بنی‌صدر قولش را بارها داده بود در ظاهر محقق بود. اما با برگزار شدن انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی و پیروزی حزب جمهوری اسلامی و تصاحب اکثر کرسی‌های تهران و شهرستان‌ها، بنی‌صدر ابتدا سعی کرد نظر امام(ره) را برای در نظر گرفتن حاج احمد آقا برای احراز پست نخست‌وزیری جلب کند که امام(ره) رد کرد و بعد مصطفی میرسلیم از اعضای حزب جمهوری اسلامی که آن هم نشد.
اما وقتی كمیته منتخب نمایندگان و شورای انقلاب محمد علی رجایی را برای احراز پست نخست وزیری پیشنهاد داد بنی‌صدر پس از اینکه لقب «خشك سر» را به رجایی داد، باب مخالفت را باز کرد. با اینکه رجایی از حزب جمهوری اسلامی با رأی نسبتاً بالایی در مجلس موفق شد رأی اعتماد را کسب کند؛ اما بنی‌صدر از چنین وضعیتی ناراضی بود و می‌گفت: «به مملكت و ملت ایران اهانت می‌شود، اگر رجایی نخست‌وزیرش شود و این ننگی برای ملت ما است كه چنین شخصی نخست‌وزیرش باشد. این نخست‌وزیر تحمیلی است و او را به من تحمیل كرده‌اند.»
اختلاف بنی‌صدر و شهید رجایی به قدری جدی بود كه تا مدت‌ها بعضی از وزارتخانه‌ها بدون وزیر اداره می‌شد و از اینجا یک بحران سیاسی بزرگ به سایر بحران‌های مملکتی اضافه شد: اختلاف ریشه‌ای حزب جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق و ملی گراها.
نقطة اوج این اختلاف‌ها مقطع جنگ بود. در این مقطع بنی‌صدر تلاش می‌كرد تا حرف نخست‌وزیر را همه جا بی‌اثر کند و در افکار عمومی ناکارآمدی‌ها را متوجه محمدعلی رجایی كند و حتی او چون فرماندهی کل قوا را هم بر عهده داشت از نیروهای سپاهی هم سلب اختیار كرد که این اتفاق را می‌توان یکی از دلایل تیره شدن روابط بین ارتش و سپاه در اوایل جنگ دانست. چرا که بنی‌صدر با روزنامه انقلاب اسلامی‌اش طوری به افکار عمومی القا می‌کرد که بسیج و سپاه متوجه رجایی‌اند و مانند او بی‌کفایت و لگام جنگ نباید در دست این قشر باشد. بنی‌صدر از موقعیت ریاست بر کل قوای مسلح سوء استفاده می‌كرد و زمینه بروز مخالفت‌ها با نهادهای انقلابی مثل سپاه ـ که توان نظامی برای شركت در جنگ را داشت و می‌توانست بازوی ارتش باشد ـ را پدید می‌آورد. او کلاً با حضور سپاه در میدان جنگ مخالفت می‌كرد و امكانات نظامی در اختیارشان نمی‌گذاشت و این به دلیل هم راستا بودن دیدگاه‌های سپاه و رجایی بود.
او نه‌تنها با این اقدامات سعی در فرصت سوزاندن داشت که با تبدیل این اختلاف به جنگ داخلی موجبات خشنودی رژیم بعث و حامیانش را هم فراهم می‌کرد که می‌توان به غائله ۱۴ اسفند ۵۹ اشاره کرد. این در حالی بود که در همان روز درگیری سخت و خونینی در منطقه کانی سخت، پیرانشهر و جبهه آبادان ـ ماهشهر بین رزمندگان و بعثی‌های عراقی آغاز شده بود که در همان روز شهدای زیادی تقدیم انقلاب شدند. خونین‌شهر (خرمشهر) هم در همان روز صحنه نبرد بین ایرانی‌ها و عراقی‌ها بود. گویی عراقی‌ها خرمشهر (محمره) را به طور کامل می‌خواستند (بخشی از خرمشهر که در سمت شرقی کارون قرار داشت در اختیار نیروهای ایرانی مانده بود).
در روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۵۹ بنی‌صدر در سخنرانی‌اش در دانشگاه تهران همزمان با سالگرد تولد دكتر مصدق شدیدترین حملات را به مجلس و شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی كرد و جمعیت را طوری تحریک کرد که غالب آنها شعار مرگ بر ... را سر دادند؛ البته ناگفته نماند از ابداعات ابوالحسن بنی‌صدر تاسیس «دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور» بود که در بدو تأسیسش آرمانی دیگر را با خود یدک می‌کشید و پس از دراختیار گرفته شدن برخی ارکان قدرت توسط حزب جمهوری اسلامی ماهیتی دیگر پیدا کرد. یعنی کارش شده بود تحریک مردم علیه همه آنهایی که در ارکان قدرت عضو حزب جمهوری اسلامی هستند و جالب اینکه بنی‌صدر این مهم را به واسطه اعضای سازمان مجاهدین خلق انجام می‌داد. اعضایی که امام(ره) بارها با نصایح پدرانه‌اش از او خواسته بود که از برخی آدم‌های اطرافش و نیز از گروهک‌ها فاصله بگیرد.
بنی‌صدر در دی ماه ۵۸ وقتی عزم خود را برای نامزدی برای احراز پست ریاست جمهوری جزم کرده بود حرف‌هایی از جنس وحدت می‌زد. اما کارنامه ۱۵ ماهه‌اش فاصله بین حرف تا عملش را نشان داد. او جامعه ایران را که در حال گذر از یک سیستم به سیستمی دیگر بود و مدیریتی صحیح را می‌طلبید با موجی از بحران و تنش مواجه كرد.

خائن یا خادم ؟
برخی از سران نظامی مانند دریابان علی شمخانی وزیر سابق دفاع صفت بی‌تدبیری را بیشتر از خیانت برازنده بنی‌صدر می‌دادند. رئیس مرکز تحقیقات راهبردی گفته بود: «بنی‌صدر می‌ خواست در سال اول جنگ برنده باشد اما اندیشه وی غلط بود. بنی‌صدر در عملیات ۱۵ دی ماه ۵۹ یعنی نصر، قصد داشت پیروز شود كه شكست خورد و وقتی بنی ‏صدر دستور عملیات می‌‌داد، همزمان با تهران نیز صحبت می‌كرد كه بنده شاهد زنده این كار هستم و این را مطرح می‌كرد كه ما پیروز شده‌ایم. بنی‌صدر مخالف سپاه بود و حس می‌‌كرد اگر سپاه باشد نمی‌‌تواند پیروزی را به نام خودش ثبت كند و می‌‌خواست پیروز مطلق این جنگ باشد. چرا كه با این پیروزی می‌‌توانست قهرمان ملی شود. بنی‌صدر به دنبال پیروزی در عملیات بود تا بتواند رقبای سیاسی خود را در تهران حذف و امام(ره) را مات كند اما دنبال شكست در جنگ نبود و این نیت پاكی نیست و روش غلطی است. اگر بخواهم همه تجربه جنگ را كپسولی بیان كنم، باید بگویم ما چه در جبهه حق و چه در جبهه باطل باشیم اگر در زمین و زمان با روشی بجنگیم كه دشمن در آن زمین، زمان، ابزار و روش در وضعیت نسبی باشد، شكست می‌‌خوریم كه بنی‌صدر در این معادله عمل می‌‌‌كرد و معادله جنگ زماني تغيير پيدا كرد كه اين زمين و زمان و روش و ابزار تغيير پيدا كردند.
بنی‌صدر به دنبال اين بود كه در پيروزي خود در رزم، پيروزي‌های سياسي را در تهران رقم بزند و اين حرف امروز من نيست بلكه من اين حرف را بعد از عمليات هويزه در مجلس شوراي اسلامي آن زمان طي يك سخنراني مطرح كردم و هنوز هم بر اين باور هستم. بنی‌صدر بعدها با منافقين يكي مي‌‌شود و چون از آن طريق به نيت خود نمي‌رسد و از طريق غلط ديگري وارد مي‌شود از اين رو خائن است ولي با صدام تباني نداشت. [یک روز] بنی‌صدر جنگ را متوقف كرده بود و می‌‌گفت زمان بدهیم و زمین بگیریم و وی با این روش‌ها می‌خواست صدام را ساقط كند كه امام(ره) از ما می‌خواستند حصر آبادان شكسته شود كه با این روش‌‌ها نمی‌‌توانستیم این كار را انجام دهیم ولی این به معنای خیانت نیست، این روش نگاه بوده و تبانی نیست. بنی‌صدر اگر می‌توانست در عملیات هویزه توفیق پیدا كند موفق می‌شد با پیشروی در تانك‌های رزمی‌‌اش به سمت خرمشهر، تانك‌های سیاسی خود را به سمت جماران حركت دهد و این یك واقعیت است.(۱) بنی‌صدر تا زمانی كه در خاك ایران بود و فرمانده كل قوا بود، هیچ عملیات موفقی انجام نداد. او در عملیات سال ۵۹ می‌خواست خرمشهر را آزاد كند؛ اما شكست خورد و فاجعه هویزه رخ داد و او تا آن زمان قصد خیانت نداشت! بنی‌صدر دنبال پیروزی بود و اگر پیروز می‌شد همان زمان كه تانك‌هایی به سمت بصره می‌رفتند، در تهران نیز تانك‌هایی به سمت كرسی‌های قدرت می‌رفتند و می‌گفت من عامل پیروزی‌ام(۲)»
برخی دیگر هم مانند مصطفی محمد نجار او را خائن می‌دانند: «بنی‌صدر فردی خیانت‌ كار و صد در صد مجرم است.»
حال چه خیانت بنی‌صدر ثابت شود چه نشود، اما به واسطة بی‌تدبیری او در بحران‌ها و فرصت‌هایی که از دست رفت کشور متوجه ضررها و زیان‌های بسیاری شد. این اختلاف نظر عمیق هم ریشه در نوع نگاه بنی‌صدر به مسئله قدرت داشت. بنی‌صدر قدرت بیشتری می‌خواست و خواهان این بود كه مجلس و روحانیت در امور مملكت دخالت نكنند و می‌خواست نخست وزیر و وزرا را خودش تعیین كند و تمام قدرت در اختیار خودش باشد. بنی‌صدر نه تنها نتوانست با نیروهای خط امام(ره) به یك وحدت و وفاق برسد، بلكه با نیروهای مخالف امام(ره) و خط امام(ره) مانند گروهک‌ها همراه شد.
این تمایل او تا آنجا به ضرر کشور و امنیت ملی بود که با وجود همه اخطارهایی که پیش از آغاز رسمی حمله عراق به او داده شد و مرتب از ژاندارمری و ارتش گزارش شیطنت‌های عراقی‌ها برایش می‌آمد، اما او هیچ یك از این اخطارها و گزارش‌ها را جدی نگرفت و به نگرانی‌ها هم اهمیت نمی‌داد. حتی شهید محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر شش ماه قبل از شروع جنگ هشدار داده بود و گفته بود عراقی‌ها در مرز شلمچه تحرک نظامی دارند، تجهیزات نظامی آورده‌اند و خود را برای حمله به ایران آماده می‌کنند؛ ولی بنی‌صدر جواب داده بود که: «این حرف‌ها ذهنیت شماست و از حمله عراق به ایران خبری نیست.» بنی‌صدر و اعوانش در ارتش در پاسخ پیام با واسطه شهید همت که آورده بود: «عراق نیروهایش را در مرز جا به جا می‌کند.» گفته بود: «چنین چیزی امكان ندارد. عراق غلط می‌كند به ایران حمله كند.»
حتی وقتی سران ارتش هم مانند شهید صیادشیرازی به بنی‌صدر متذكر می‌شدند که: «آتش فتنه‌ای در منطقه در حال وقوع است و عراق آماده نبردی نابرابر با ایران است» بنی‌صدر باز هم ترتیب اثری نمی‌داد.
جهان‌آرا به همراه همرزمانش شبانه روز به مرز می‌رفت و تحرکات عراق را زیر نظر می‌گرفت و گزارش‌های مستند به تهران می‌فرستاد. اما بنی‌صدر مستندات را قبول نمی‌کرد. محمد با شهید رجایی ارتباط برقرار کرد، اما تلاش‌های رجایی هم تأثیری در بنی‌صدر نداشت.
تا اینکه آن اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد و یک ارتش تا دندان مسلح با اطلاع کامل از وجب به وجب خاک مملکت و آگاهی از اختلاف در بین سران کشوری و لشکری، به خود جرأت دادند رسماً وارد خاک ما شوند. شما فکر می‌کنید وقتی خبر ورود ارتش عراق به ایران به گوش بنی‌صدر رسید او چکار کرد؟
بنی‌صدر آن روز از شیوة «جنگ به شیوه اشكانیان» با شعار «فدا كردن زمین در قبال گرفتن زمان جهت تجدید قوا» گفت. آیت‌الله خامنه‌ای نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع در آن روز بعداً گفت: «به او القا شده بود كه ما زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم. به این معنا كه طولانی شدن مدت به سود ما و به زیان دشمن است. پس برای این كه مقداری خودمان را پیش ببریم و آماده بشویم اگر زمین هم دادیم دادیم! غافل از این كه در آن روزها هم زمین و هم زمان هر دو را داشتیم از دست می‌دادیم. چون زمان هم واقعاً به نفع ما نبود و هر چه می‌گذشت دشمن مستقرتر و در زمین فرو رفته تر می‌شد و دفاع خود را قوی‌تر می‌كرد. بنابراین اینطور نبود كه او می‌گفت. ولی به هر حال این فكر در آبادان در ذهن بنی‌صدر بود و خدا رحم كرد كه آن فرمان امام(ره) در امر شكستن حصر آبادان صادر شد و الا اگر امام(ره) نبود اینها كوتاهی می‌كردند و حصر آبادان تا مدت‌ها بعد هم شاید می‌ماند.»
بنی‌صدر روز ۳۱ شهریور ۵۹ دستور داد پادگان‌ها تخلیه شوند و انبارهای مهمات منهدم؛ اما این میان بسیاری از نیروهای ارتش و ژاندارمری بودند که اسلحه به دست از پادگان‌ها می‌گریختند و به خیل محافظان شهرها می‌پیوستند. حتی به خلبان‌ها هم اجازه پرواز نداده بود. اما پاسخ خلبان‌ها این بود: «ما می‌مانیم و با همین هلی‌کوپترهایی که در اختیار داریم مهمات دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرد را می‌پذیریم.» اما پاسخ برخی از آنها بازداشت بود. مانند بازداشت خلبان علی‌اکبر شیرودی به خاطر باز پس‌گیری ارتفاعات بازی دراز که وقتی خبر به اعضای شورای عالی دفاع از جمله آیت‌الله خامنه‌ای و حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی رسید حکم بازداشت منتفی شد.
یک هفته از جنگ می‌گذشت. جهان‌آرا و همرزمانش می‌گفتند ما با دست خالی در حال جنگیم و با تهران تماس می‌گرفتند و تقاضای مهمات می‌کردند؛ اما بنی‌صدر به تماس‌های آنان توجهی نمی‌کرد و فقط می‌گفت: «ما با یک حرکت گازانبری خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.»
انگار می‌خواست بچه‌های خرمشهر را دست به سر کند. جهان‌آرا آمد تهران پیش امام(ره). امام(ره) وقتی بنی‌صدر را به خاطر این موضوع بازخواست کرد بنی‌صدر در حضور امام(ره) قول داد تدارکات را انجام دهد. اما شما بگو حتی یک گلوله.
شهید همت می‌گفت: «ما پیش بنی‌صدر رفتیم و عنوان كردیم كه از طریق نوسود می‌توانیم خیلی خوب روی مواضع عراق كار كنیم. عراق شهرهای نزدیكی به نوسود دارد فقط مشكل ما كمبود نیرو است. اما او می‌گفت: من حتی یك نفر نیرو به منطقه شما نمی‌دهم! هر چه به او اصرار كردیم كمترین كمكی به ما نكرد!»
این وضعیت در حالی بود که بچه‌های سپاه در جبهه با هماهنگی ارتش مقداری سلاح و مهمات تحویل گرفتند تا در مقابل عراقی‌ها بایستند و بعثی‌ها فکر نکنند به یک سرزمین خالی از سکنه حمله کرده‌اند! حالا این وسط بنی‌صدر متوجه قضیه شد. او كه چشم نداشت وحدت سپاه و ارتش را ببیند دستور داد كه حتی یك فشنگ هم به سپاه تحویل داده نشود.
مقام معظم رهبری بعدها فرمودند: «یكی از دردهای بزرگ سپاه در آن ایام نداشتن تجهیزات بود و بنی‌صدر دست كم می‌توانست این را تأمین كند، ولی هر بار كه اینها برای چیز كوچكی مراجعه می‌كردند با ترش‌رویی مواجه می‌شدند. این را فراموش نمی‌كنم كه گاه برای تهیه ۵۰ قبضه آرپی‌جی غصه‌ای درست می‌شد. تلفن می‌كردیم به تهران می‌گفتند نیست و اصلاً امكانات به سختی به اینها داده می‌شد.
بین آدم‌هایی که سلاح و مهمات را برای نیروهای مردمی و سپاهی پیگیری می‌کردند بنی‌صدر بیشترین ضدیت را با صیادشیرازی داشت. چرا که او نه تنها خواهان ورود جدی ارتش به جنگ بود که وحدت ارتش و سپاه را هم در فکرش داشت. بغض بنی‌صدر تا آنجا پیش رفت که او، صیادشیرازی را از فرماندهی عزل كرد و درجه‌اش را هم گرفت.
بنی‌صدر نه تنها کاری که به راحتی از دستش بر می‌آمد را انجام نمی‌داد بلکه در کاری هم که داشت با موفقیت پیش می‌رفت هم سنگ‌اندازی می‌کرد. به عنوان مثال با محاصره آبادان توسط عراقی‌ها امام(ره) روز ۱۴ آبان فرمان آزادسازی آبادان از محاصره را صادر كردند. حالا این وسط همه چیز ردیف بود و کارها داشت به خوبی پیش می‌رفت که بنی‌صدر آمد و بسیاری از نیروها را حذف کرد. اینجا می‌توان گفت به راحتی خروج آبادان از وضعیتی که داشت یک سال به تأخیر افتاد تا عملیات ثامن‌الائمه(ع). آیت‌الله خامنه‌ای نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع گفتند: «كلاً تا قبل از عملیات ثامن‌الائمه(ع) عملیات‌ها غالباً موفق نبوده است و شاید یك یا دو عملیات را بتوان نشان داد كه تا حدودی موفق بوده، علتش هم این است كه تا قبل از عملیات ثامن‌الائمه(ع) نیروهای مردمی به كار گرفته نمی‌شد. یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت كامل خبری نبود و سپاه امكانات نداشت و گذشته از این مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه كار نظامی راه بدهند و لذا یكی از درگیری‌های ما با بنی‌صدر همین مسأله بود. وقتی كه طرح عملیات شکست حصر آبادان از سوی برادران سپاهی مطرح شد بنی‌صدر به عنوان فرمانده وقت كل قوا حتی حاضر به شنیدن حرف ایشان نبود.»
ایشان درباره راحت بودن حفظ خرمشهر هم گفتند: «من قبل از سقوط خرمشهر پیشنهاد كردم كه ما یك واحد منظم به خرمشهر بفرستیم كه راه ما بین خرمشهر ـ شلمچه را ببندند و نگذارند دشمن را كه مرتباً به وسیله نیروهای ما رانده می‌شد و تا شلمچه پس می‌نشست بازگردد. بنی‌صدر نه تنها این حرف را نشنیده می‌گرفت بلكه تحت تأثیر اظهار نظرهای چند نفری كه دوروبرش بودند مسخره هم می‌كرد.»

پایان ابوالحسن
اخبار کارشکنی‌های بنی‌صدر به امام(ره) می‌رسید. هرچه امام(ره) بیشتر مدارا می‌کرد او بیشتر در جنگ فرصت‌سوزی می‌کرد. مخصوصاً وقتی دکترین «زمین و زمانش» شکست خورد و به منصه عمل نرسید. او در کارنامه‌اش در کنار بی‌تدبیری‌های جنگی، حمایت صریح از سازمان مجاهدین خلق و میدان دادن به این سازمان در عرصة اجتماعی و سیاسی كشور را هم داشت. بنی‌صدر به هشدارهای پدرانه امام(ره) هم ترتیب اثر نمی‌داد. سرانجام امام(ره) روز ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ طی حكمی او‌ را ابتدا از سمت فرماندهی كل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بركنار و برای حل اختلاف بین مسئولان نظام، دستور تشكیل كمیته‌ای متشکل از آیت‌الله مهدوی‌كنی از طرف امام(ره)، شیخ شهاب‌الدین اشراقی از طرف بنی‌صدر و شیخ محمد یزدی از طرف حزب جمهوری اسلامی را صادر کردند. در این بحث موارد تخلف رئیس‌ جمهوری از وظایف قانونی‌اش اعلام شد و در نهایت با توجه به قانون‌ شكنی و عدم التزام بنی‌صدر به مصوبات كمیته حل اختلاف، طرح بررسی عدم كفایت سیاسی رئیس ‌جمهور رفت به مجلس شورای اسلامی.
ابوالحسن بنی‌صدر وقتی از ماوقع شورا باخبر شد و فهمید که اشراقی نماینده‌اش هم نتوانسته کاری از پیش ببرد و وضعیتش قرمز است برای فرار از دستگیری ۲۵ خرداد به مخفیگاه رفت و از آنجا نامه‌‏ای برای امام(ره) نوشت و ایشان را به رعایت قانون دعوت كرد!
آیت‌الله خامنه‌ای نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع روز ۲۹ خرداد در نماز جمعه تهران خطاب به بنی‌صدر گفتند: «نزدیك به هفت ماه قبل از جنگ شما فرمانده كل قوا بودید. چرا نیروهای نظامی ما هنگام شروع جنگ نتوانستند مقاومت كنند؟ حضرت امام(ره) شما را اول اسفند ۱۳۵۸ به فرماندهی كل قوا برگمارد. در اول مهر ۱۳۵۹ یعنی هفت ماه تمام بعد از فرماندهی كل قوایی شما جنگ شروع شد. در این هفت ماه شما چه كردید؟ چرا ارتش را مرمت نكردید؟ چرا نظامیان را آموزش ندادید؟ اینها را چه كسی می‌بایست انجام می‌داد؟ چرا شما وقتی جنگ شروع شد و خرابی كار شما در هفت ماه گذشته آشكار شد تقصیرها را به گردن این و آن می‌اندازید؟ وقتی از ایشان می‌پرسند چرا ارتش را سر و سامان نداده‌اید؟ می‌گوید چون كسان دیگری در ارتش دخالت كرده‌اند. منظور ایشان دادگاه‌های انقلاب در ارتش است چون افراد متهم به كودتا را دستگیر كرده بود. آقای بنی‌صدر توقع داشتند در ارتش علیه جمهوری اسلامی كودتا شود و كودتاچیان آزاد گردند و دستگیر نشوند.»
روز بعد هم سازمان مجاهدین خلق اطلاعیه‌ تهدیدآمیزی منتشر کرد که محتوایش مقابله با تصمیم مجلس و امام(ره) و انجام اقدامی متقابل و خشونت‌‌آمیز است. مجاهدان در روز ۳۰ خرداد تظاهراتی هم با حضور هواداران بنی‌صدر برگزار کردند كه از خشونت‌های آن روز به عنوان یکی از تاریک‌ترین مقاطع تاریخ ایران یاد می‌شود.
بالاخره فردای روز تظاهرات، نمایندگان مجلس شورای اسلامی لایحه عدم كفایت سیاسی بنی‌صدر برای ادامه منصب ریاست جمهوری را تصویب کردند. پنج هفته بعد یعنی هفت مرداد ۱۳۶۰ بنی‌صدر و مسعود رجوی رئیس سازمان مجاهدین خلق با یك فروند هواپیمای بوئینگ ۷0۷ به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه و با چهره زنانه به فرانسه فرار کردند.

۱-برنامه دیروز امروز فردا ۳ خرداد ۸۹
۲- برنامه مثلث شیشه‌ای خرداد ۸۷
۳- هفته‌نامه کیهان هوایی ۹ دی ۱۳۷۱ به نقل از نشریه ضد انقلابی كار شماره ۴۵

نویسنده: محمد گرشاسبی

مقاله ها مرتبط