به بهانۀ سالروز ورود امام خمینی(ره) به قم پس از پانزده سال تبعید، ما نیز بر آن شدیم تا طرحی نو درانداخته و به تبیین اندیشههای امام خمينی(ره) بپردازیم. اين مهم با بازخوانی سخنان امام با هدف يادآوری به ميانسالان و آموزش به جوانان به انجام میرسد. يادآوری و آموزش انديشههای امام، امروز يكی از ضروریترين رسالتهای رسانهای است. اميد است با اينگونه اقدامها، انديشههای خالق بزرگترين رخداد قرن بيستم، هم از آفت فراموشی و هم از آفت تحريف مصون بماند. همچنين راه امام به عنوان تنها راه باقيمانده در فراروی بحرانهای بشری، از غبار فراموشی زدوده شود.
با بضاعت اندک خویش، هر نوبت به واکاوی یکی از موضوعات مورد توجه بنیانگزار جمهوری اسلامی خواهیم پرداخت. مبنای اين کار، دوره ۲۲ جلدی صحیفۀ امام است. عصر پهلوی در عصر پهلوی به عنوان ترقی، تعالی و تمدن بزرگ، فسادهای بسیاری در کشور ایجاد شد که سیر زمانی طولانی باید تا ترمیم شوند. بیشترین زیان را از طریق نیروی انسانی به ما وارد کردند. پرواضح است که خرابیهای معنوی، جبرانش صعبتر از کوتاهیهای مادی است. آنها با ایجاد مراکز فساد در شهرها- مخصوصا تهران- جوانان را در منجلاب فساد غرق کردند. در آن دوران به شکل، بیش از محتوا پرداخته شد. بدینگونه اعتماد به نفس و استقلال فکری از ما سلب شد. کشور همهگونه به بیگانگان وابسته شد؛ از کشاورزی و امور عمرانی گرفته تا حوزۀ پزشکی و سلامت.
این وابستگی به واسطۀ تبلیغات در مدارس و دانشگاهها به فرزندان این سرزمین تزریق میشد. برای اصلاح این «فرهنگ استعماری» باید «فرهنگی متحول» ایجاد شود و زمانی بسیار برای این مهم باید صرف شود. الان دشمن ما قلمهای مسمومی است که خود نیز معنای راستین آزادی را درک نکردهاند. «این یک آزادی وارداتی است که از غرب آمده است. آزادی استعماری است.»
۱ این عدم اعتماد به نفس در مثال ذیل تبیین شده است:
«در زمانهای جوانی که من مبتلا به درد چشم و ضعف چشم شدم، رفتم تهران. آن وقت طبیب معروفش امینالملک بود. به وسیلۀ یک نفری که با ما آشنا بود و دوست بود با او به ایشان مراجعه کرديم. آن آقا گفت که فلان [شخص] برای چشمش به اروپا رفته بود. آنجا از او پرسیده بودند که اهل کجایی؟ گفته بود ایران. گفته بودند امینالملک مگر آنجا نیست؟ گفته بود چرا. پرسيده بودند پس چرا آمدی اینجا؟ و بعض دیگری هم بودند و حالا هم هستند اطبایی که این [دردهایی] که مثلا مردم به آن ابتلا پیدا میکنند میتوانند معالجه کنند، معذلک اگر پیش خود آنها هم بروند، خودشان هم غربی شدهاند، خودشان هم میگویند باید بروی خارج! خودشان را باختهاند. همهمان باختیم و این توطئههای بسیار جنایتکارانۀ خارجیها با عوامل داخلی بود.»
۲ دورۀ انقلاب اسلامی باید دید «آزادی» را چگونه باید تبیین و تفسیر کرد که از یکسو مفهومی درست از آن ارايه شود و از دیگرسو بتوان آن را کاربردی و عملیاتی کرد. به دیگر سخن باید آزادی را در صلاح ملت و کشور صرف کرد، نه این که هر کس، هرچه خواست، انجام دهد. «آزادی یک نعمت بزرگ الهی است. آیا در این موقع که آزاد هستیم، ببینیم که از این آزادی آیا سوءاستفاده میکنیم یا استفاده مشروع؟ آزادی یک امانت الهی است که خداوند نصیب ما
کرد. آیا این امانتی که خدای تبارک و تعالی به ما داد و ما را آزاد کرد، با این آزادی چه میکنیم؟ آیا آزادی را صرف صلاح ملت و اسلام میکنیم؟ یا آزادی را صرف جهاتی که برخلاف مسیر نهضت و برخلاف رضای خداست؟ الان ما همه در بوتۀ امتحان گذاشته شدهایم. قشرهای ملت؛ همه».
۳ «خداوند ما را با این نعمت امتحان خواهد کرد. اگر ما آزادی را در مسیر خودش... در خدمت کشور، از این آزادی استفاده کردیم، از امتحان درست بیرون آمدهایم و اگر... حالا که آزاد شدهایم خودمان را به هرج و مرج بکشیم... به زیردستان خودمان ظلم کنیم... برخلاف نظامات اسلامی و برخلاف نظامات ملی عمل کنیم، هرج و مرج بپا کنیم، چون آزاد هستیم تحت هیچ قاعده نباشیم... اگر اینطور باشد، آزادی را صرف کردیم برخلاف مسیر ملت و برخلاف مسیر اسلام. توجه داشته باشید که از این امتحان آبرومند بیرون بیاییم... امانت خدا را حفظ کنید. به امانت خدا خیانت نکنید».
۴ آموزش فرزندان این مرز و بوم کهن برای دست یافتن به استقلال فکری باید دست به تصفیه زد که امری زمانبَر است. باید به فرزندانمان بیاموزیم که ما نیز هستیم. باید به آنها آموزش دهیم که ما از تاریخ و فرهنگی درخور، برخورداریم. باید به آنها این افتخار را تزریق کنیم که تمدن ایرانیِ بایسته و شایستۀ ما با پذیرش دین مبین اسلام از طرف نیاکانمان به «فراز» دست یازید و نه به «فرود». باید اندیشۀ خردورزی و تعقل را به آنها آموزش دهیم كه در این راه، سنگلاخ بسیار و عزمی استوار و محكم لازم است. در این طریق باید ایوبوار قدم برداشت تا به «سرمنزل عنقا» راه یافت. پس در این میان «تکلیف ما چیست؟ تکلیف هر یک از ما و هر یک از افراد ملت این است که آن کاری را که میکند خوب انجام بدهد... خودت اول عمل خوب را بکن. اول خودمان. از خودمان شروع بشود تا برسد به جامعهمان. اصلاح اول باید از خود آدم شروع بشود تا برساند به این که دیگری را اصلاحش کند. خوب کار بکنید، جدی کار بکنید».
۵ «تکلیف ما این است که اولا هرکاری که محوَّل به ماست خوب انجام بدهیم... اگر یک ملتی یک همچه هوشیاری برایش پیدا شد که هر شخصی کار خودش را خوب انجام بدهد، یک ملت اصلاح میشود. زود هم اصلاح میشود. اما اگر من بنشینم برای این که یکی دیگر کار بکند، شما بنشینید که من کار بکنم، من بنشینم شما کار بکنید، نه من کار انجام میدهم، نه شما انجام میدهید. منتظر نباشید دیگران برای شما کار بکنند.»
۶ «تعلم یک مسئله است، باختنِ خود یک مسئلۀ دیگر. ما همه چیز را باید یاد بگیریم، اما نباید خودمان را ببازیم. برای خودمان یاد بگیریم، نه این که یاد بگیریم برای آنها! ما یاد میگیریم برای آنها. کارهایمان برای آنهاست».
۷ و مسئلۀ بغرنج ماجرا این است که باید اصلاح شود.
«اگر ما این وابستگیهای معنوی را، این وابستگیهایی که جوانهای ما را و دانشگاه ما را و همه چیز ما را به صورت غربی در آورده بود، اینها را اگر برگرداندیم به حال خودش و پیدا کردیم خودمان را، میتوانیم یک ملت مستقل باشیم و یک ملت آزاد باشیم، پیوند به غیر نداشته باشیم و خودمان سر پای خودمان بایستیم و کارهای خودمان را خودمان انجام بدهیم و اما اگر چنانچه از این معنا غفلت بشود و باز همان خیالات و همان بساط غرب در اینجا باشد، امیدِ این که بتوانیم ما مستقل باشیم و بتوانیم آزاد باشیم، آزاد فکر بکنیم، آزاد عمل بکنیم، این امید دیگر نیست.»
۸ غربزدگان اینک به بیان نظرات امام دربارۀ آزادی از منظر «غربزدگان» میپردازیم: «شما حدود آزادی را، برای آن چیزی قايل نیستید. شما بیبندوباری را آزادی میدانید. شما فساد اخلاق را آزادی میدانید. شما فحشا را آزادی میدانید. ما شما را آزاد گذاشتیم و خودتان را به فحشا کشیدید. به بدتر از فحشا کشیدید. آبروی خودتان را بردید پیش ملت. ما شما را آزاد گذاشتیم و قلمهای مسموم شما توطئهگران، مملکت ما را میخواست به باد بدهد».
۹ اما «آنها که مملکت ما را نجات دادند همین تودۀ جمعیت است».
۱۰ «باید حدود آزادی آن چیزی باشد که ملت میخواهد. نه این که برخلاف ملت، آدم آزاد است... آزادی موازین دارد».
۱۱ بایست در ارکان حکومت «سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینههای داخلی و روابط خارجی حفظ کنید و کسی را که خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش دارد هدایت کنید و اگر نپذیرفت، او را منزوی نمایید.»
۱۲ «آن چیزی که الان برای همۀ ما لازم است این است که ما خودمان را از این غربزدگی نجات بدهیم. بفهمانیم به خودمان که ما شرقی هستیم... و مآثر شرق را احیا کنیم.»
۱۳ به عنوان نمونه «قانون ابوعلی
۱۴ الان هم در غرب شاید مورد استفاده باشد. ما از او غافلیم. کتابهای طبی و فلسفی و اینها که در شرق هست، غربیها از آنها استفاده کردند و متاع خود ما را به خودمان میخواهند برگردانند و ما غفلت داریم.»
۱۵ این آفتی است که در تمام ارکان جامعه رسوخ کرده است و باید برای ترمیم آن دقیق، سریع و شکیبا گام برداشت.
و اما امروز... «ما نباید بترسیم. باید متحول بشویم از این غربیت به شرقیت یعنی خودمان را بشناسیم، بدانیم ما خودمان چه کارهایم، زندگی ما چه جور باید باشد، وضع ما چه جور باید باشد. نمیگویم علوم غرب را و علوم شرق را قبول نکنیم. نخیر، باید اینها را قبول بکنیم، اما نباید خودمان را ببازیم. خودمان را هیچ حساب بکنیم. نباید دو نفر آدم که فرض کنید در معلومات مساوی، [آن] شرقی [و این] غربی، ما همچو خودمان را ببازیم که تا او یک اصطلاح غربی گفت، یا فرض کنید در غرب یک دیپلمی تهیه کرده است، ما همه متوجه به او بشویم.»
۱۶ و سخن آخر این که: «بر همۀ ماست که از این غربزدگی بیرون بیاییم. افکارمان را عوض بکنیم، اعمالمان را عوض بکنیم... ما باید خودمان را تغییر بدهیم تا این که بتوانیم سر پای خودمان بایستیم و بفهمیم که ما شرقی هستیم... و برنامۀ ما اسلام است.»
۱۷ پینوشتها