۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

مرگ و تولد قدرت‌ها

مرگ و تولد قدرت‌ها

مرگ و تولد قدرت‌ها

جزئیات

تفحصی در شاخصه‌های نامه امام خمینی(ره) به گورباچف/ به مناسبت ۱۳ دی، سالروز ارسال نامه امام به گورباچف

13 دی 1399
اشاره: در دوره حیات امام خمینی(ره) ارتباطات رسانه‌ای، بسیار محدود بود و به طور عمده خلاصه می‌شد در مطبوعات، تلویزیون و رادیو. علاوه بر مطالعه روزانه مطبوعات و کسب اخبار، رادیو برای امام یک منبع مدام در دسترس بود. یک رادیوی ۱۲ موج که در برخی از عکس‌های به جا مانده از امام هم دیده می‌شود. بنابراین مردی با سن و سال امام که بیش از همه و پیش از همه می‌دانست، متکی به تکنولوژی‌های نوین ارتباطی که لحظه به لحظه اطلاع‌رسانی می‌کنند نبود. نبوغ امام یک نعمت خدادادی بود که در مقاطع گوناگون، قلب‌های مردم را مطمئن و تحلیل‌گران را سردرگم می‌کرد. زمانی که امام خمینی(ره) در زمستان سال ۶۷ به گورباچف نامه نوشت،‌ جهان هنوز به درستی در جریان اراده برای تجدیدنظر و اصلاحات در شوروی آن هم توسط صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی نبود. برای همین برخی از افراد، نامه امام را گرایش یک انقلاب با شعار نه غربی نه شرقی به شرق قلمداد کردند. وقتی شوروی به عنوان ابرقدرت بلوک شرق سقوط کرد، تمام این تحلیل‌ها غلط از آب درآمد.
این مقاله به کالبدشکافی نامه امام به گورباچف پرداخته است.
 
نامه امام خمینی به گورباچفامام خمینی(ره) نامه‌ خود را به نام خدا و در قالب یک نامه‌ دیپلماتیک و با خطاب قراردادن گورباچف با لقب دولتی «صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی» شروع کرده و برای گورباچف و مردم شوروی امید خوشبختی و سعادت می‌کند. سپس می‌نویسد که از زمان روی کار آمدن گورباچف احساس کرده که این شخص در تحلیل حوادث جهان دارای جرئت و گستاخی است و همین خصوصیات چه بسا منشأ تحولاتی شود و معادلات جهان را به هم بزند. امام خمینی(ره) این تحولات را حتی اگر در محدوده حل مشکلات حزبی هم که باشد ستایش می‌کند ولی اولین ضربه را به حزب کمونیسم با این توصیف وارد می‌کند: «مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده است» و سپس پیامبرگونه گورباچف را از بزرگ‌ترین و بالاترین ضربه واردشده بر پیکر مردم شوروی یعنی خدازدایی و دین‌زدایی نهی می‌کند و در عصری که همه چیز در اقتصاد خلاصه می‌شود، برخورد صحیح با قضایای جهان را با برداشتن این فشار میسر می‌داند.
حدس درست امام این بود که گورباچف درصدد ترمیم اقتصاد سوسیالیستی و بیمار شوروی است بنابراین سعی می‌کند تا دریچه تنگ نگاه به مشکلات را از اقتصاد به مسائل مهم‌تری باز کند و گورباچف را از این که روزی عده‌ای بخواهند اشتباه او را جبران کنند پرهیز می‌دهد و این چنین درصدد ایجاد شک و دودلی در اوست. امام با صراحت به گورباچف می‌گوید: «امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر، گرفتار حادثه است». به نظر می‌رسد حوادث اقتصادی و اجتماعی امروز غرب، از سال‌ها پیش مطمح نظر امام بوده.
امام خمینی(ره) در میانه نامه و جابه‌جای آن گورباچف را با القاب «آقا»، «جناب آقا» و «حضرت آقا» مورد خطاب قرار داده و نصیحتش می‌کند که به حل مسائل حقیقی رو آورد. امام مشکل اصلی شوروی را «عدم اعتقاد واقعی به خدا» می‌داند نه مالکیت، اقتصاد و آزادی و این مشکلات را مشکلات غرب هم می‌داند که آن‌ها را یا به ابتدال و بن‌بست کشیده یا خواهد کشید: «مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است».
امام خمینی(ره)پیامبرگونه، «پیشگویی» می‌کند و با قاطعیت سخن می‌گوید، نه حتی «پیش‌بینی» که با حدس و گمان همراه باشد. امام با تدبیری  آگاهانه، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی در آغاز سال ۱۹۸۸ میلادی هنوز قدرتمند و سرپا، بلوک شرق را رهبری می‌کرد از جست‌وجوی کمونیسم در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان سخن ‌گفت. فرمول امام خمینی(ره) در تحلیل مسائل روز، فرمول‌ سیاستمداران و اقتصاددانان دانشگاه و تربیت کلاسیک‌دیده‌ها نبود. امام فرمول خودش را داشت: «با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران … به درآورد». حتی امام خمینی(ره) از اسرار قلبی گورباچف سخن به میان می‌آورد مبنی بر این‌که آقای گورباچف از این پس حتی اگر نسبت به مارکسیسم ابراز اعتقاد کامل هم بکند، خودش می‌داند که این چنین نیست. امام ضربه گورباچف را ضربه دوم برکمونیسم پس از ضربه چین می‌داند ولی پیشگویی می‌کند که این ضربه، ‌ضربه‌ آخر بر پیکر کمونیسم است و دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان وجود نخواهد داشت و این که صدای شکستن استخوان‌های کمونیسم به گوش فرزندانش هم رسیده است. نامه در جای‌جای خود سعی دارد گورباچف را از غلتیدن در برنامه‌های پیشنهادی غرب در زمینه‌هایی که شوروی در آن‌ها با مشکل مواجه است برحذر دارد و گورباچف را تشویق می‌کند به کسب افتخار برای زدودن آخرین لایه‌های پوسیده ۷۰ سال کژی در جهان کمونیسم.
نامه امام خمینی به گورباچفدر برخی موارد مشاهده می‌شود که وعاظ و خطبا در منبرها، مردم را به راه راستی و درستی دعوت می‌کنند، اما از ارائه راهکار عملی برای راست و درست بودن ناتوانند یا کوتاهی می‌کنند، اما امام خمینی(ره) در نامه خود که کاملاً در قالب یک نامه‌ دیپلماتیک صورت‌بندی شده، از این مسئله غفلت نمی‌کند و شروع می‌کند به مقایسه‌ دو جهان مادی و الهی؛ انگار معلمی در کلاس درس، تا ذره‌ذره به شاگرد خود روش تغییر را به شکل عملی بیاموزد. پس می‌آموزد برای ایجاد بینش در راستای تغییر. از حس و عقل سخن به میان می‌آورد و افسانه دانستن غیب را با عقلی و نامحسوس دانستن علم رد می‌کنند و هستی را اعم از غیب و شهادت می‌داند. همان‌گونه که شناخت حسی به شناخت عقلی (غیرمادی) متکی است پس موجود مادی به مجرد استناد دارد.
امام خمینی(ره) برای گورباچف از آیات الهی نمونه می‌آورد؛ سوره بقره آیه ۵۵، آن‌جا که قوم بنی‌اسرائیل به موسی(ع) می‌گویند: ما به تو ایمان نمی‌آوریم تا این‌که خدا را آشکارا به چشم خود ببینیم. امام خمینی(ره) با بیان این‌ آیه درصدد نقد قرآن نسبت به تفکر مادی است و سپس نقد این تفکر را با آیه ۱۰۳ از سوره انعام چنین بیان می‌کند: چشم‌ها او را درنمی‌یابد و او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و خبیر است (در ژرفای هر چیزی نفوذ دارد و از ظاهر و باطن آن آگاه است). بدون شک، امام در این سطور در عمل، گورباچف را دعوت به اسلام کرده است.
امام خمینی(ره) با بیان این‌که نمی‌خواهد گورباچف را در پیچ و تاب مسائل فلسفی، به خصوص فلسفه اسلامی بیندازد از شرح وحی و نبوت و قیامت برای او صرف‌نظر می‌کند و به «یکی،‌ دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‌توانند از آن بهره‌ای ببرند» بسنده می‌کند. امام غفلتِ مجسمه‌ سنگی و مادی را از اطراف، در برابر آگاهی انسان و حیوان قرار داده و نتیجه می‌گیرد که اطلاع از محیط و غوغای جهان نشان از فوق ماده بودن چیزی در انسان و حیوان است. در این مثال،‌ امام درصدد اثبات وجود غیرماده در جهان است ولی در مثال دوم درصدد اثبات وجود خدا برآمده و مثالی قابل درک برای گورباچف به عنوان فرد اول یک قدرت برتر می‌آورد و آن تمایل به «قدرت مطلق جهان» بودن است که گورباچف به طور حتم آن را «خوب» می‌فهمید. امام خمینی(ره) این تمایل را فطری دانسته و از آن نتیجه می‌گیرد که: «پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد [و] آن خداوند متعال است». امام اشتیاق به زندگی ابدی را نیز نشانه وجود جهان جاوید می‌داند.
سپس امام دریچه‌ای از عرفان را هم به روی گورباچف باز می‌کند و می‌گوید: «انسان می‌خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود». هرچند این چنین سخن گفتن از کسی که خود، عرفان را به درجه اعلی رسانده بعید نیست، اما کاملاً مشخص است که سخنانی از این دست با ابرقدرت‌ها ، در آن عصر و دوران، چه شجاعت و جسارت و توکلی می‌خواهد.
در ادامه، امام از گورباچف دعوت می‌کند که اگر دوست دارد در این زمینه‌ها تحقیق کند، دستور دهد علمای شوروی، نوشته‌های فارابی و ابوعلی‌‌سینا در حکمت مشاء و کتاب‌های سهروردی را در حکمت اشراق مطالعه کنند و برای گورباچف شرح کنند تا او بداند که قانون علت و معلول که مبنای شناخت است معقول است و نه محسوس و نیز ادراک شهودی انسان از خودش، مبرا از پدیده حسی است. امام به گورباچف می‌گوید که از اساتید بخواهد که به حکمت متعالیه صدرالمتألهین هم مراجعه کنند و بفهمند و برای او شرح دهند که علم، وجودی مجرد از ماده و هرگونه اندیشه نیز، چنین است.
هرچند امام می‌نویسد که «دیگر شما را خسته نمی‌کنم»، اما از جلب‌نظر گورباچف به مباحث عرفانی کوتاهی نمی‌کند و از او می‌خواهد که برای اطلاع از کتب عرفا به خصوص محی‌الدین ابن عربی، خبرگان تیزهوش شوروی را که دست قوی در این‌گونه مسائل دارند به قم بفرستد تا چند سالی با توکل بر خدا از «عمق لطیف باریک‌تر ز موی منازل معرفت» آگاه شوند «که بدون این سفر(سفر به قم)، آگاهی از آن امکان ندارد».
امام در انتهای این نامه می‌فرماید که همه‌ این‌ها مقدمه بود تا از گورباچف بخواهد که حالا که درصدد تغییر است درباره‌ اسلام به طور جدی تحقیق و تفحص کند و برای رد شائبه‌ای که در اشاره همین مقاله آمد و عبارت بود از این که کسانی گمان می‌کردند جمهوری اسلامی دست نیاز به سمت شرق دراز کرده، می‌فرماید: «این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما که به جهت ارزش‌های والا و جهان‌شمول اسلام است که می‌تواند وسیله‌ راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد».
امام خمینی(ره) برای این‌که یادآوری کند از جایگاه یک رهبر سیاسی با گورباچف صحبت کرده نه یک رهبر دینی و صرفاً نصیحت‌کننده، با بیان مسئله افغانستان، گورباچف را در امور خارجی شوروی راهنمایی کرده، حتی تهدید هم می‌کند. امام می‌گوید اگر شوروی نگرشی جدی به اسلام داشته باشد، برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل نجات می‌یابد. تهدید امام خمینی(ره) آن‌جا شکل می‌گیرد که می‌نویسد: «ما، مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم» و این تهدید را با گوشزد کردن استواریِ چون کوهِ ایران در برابر ابرقدرت‌ها، تحکیم می‌کند و ایران را کشوری می‌داند که با در اختیار قراردادن سرمایه‌های مادی و معنوی همه‌ کشورها چه اسلامی و چه غیراسلامی در دست ابرقدرت‌ها مخالف است و دین را از سیاست جدا نمی‌داند.
در پایان، امام خمینی(ره) برای اثبات عزت ایران از جایگاه دست بالا می‌نویسد: «صریحاً اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌تواند خلاء اعتقادی نظام شما را پر نماید» و این چنین، تلویحاً به تولد قدرت تازه‌ای در جهان اشاره می‌کند.

نویسنده: محمدحسین هادوی

مقاله ها مرتبط