در زمانی که جهان درگیر نزاع قدرتهای شرق و غرب و برخورد تفکرات کمونیستی و سرمایهداری بود، امام خمینی
(ره) با نفی هر دوی این ایدئولوژیها، انقلابی اسلامی را در ایران رهبری و به سرانجام رساند و زمانی که کمونیسم با متمایل شدن به سرمایهداری، شروع به بازسازی و اصلاح خویش نمود، امام خمینی
(ره) از آغاز نابودی آن و لزوم روی آوردن به تفکرات الهی و اسلامی سخن گفت. آن روز سخنان پیامبرگونه امام
(ره) به درستی فهم نمیشد، اما امروز که نه تنها مارکسیسم بلکه حتی صدای خرد شدن استخوانهای سرمایهداری نیز گوش عالم را پر کرده، عمق نگاه الهی امام خمینی
(ره) بیش از پیش روشن گردیده است.
آنچه در دوران معاصر شاهد آن هستیم «جاهلیت مدرن» است. بشر متجدد برای مبارزه با ظلمهایی که کلیسا، متعصبانه و به اسم دین در قرون وسطی بر انسان غربی روا داشت، با پشت کردن به دین، در پی ساختن دنیایی بهتر بود. کنار گذاشتن دین به کنار گذاشتن همه معنویات انجامید و به این ترتیب انسان غربی از چاله بیرون آمد، اما به چاه افتاد.
مارکسیسم یکی از تجربههای تلخ غرب در دوران سکولاریسم (دوران به حاشیه راندن دین) بود. این مکتب، ایدئولوژی جذابی بود که بر اساس آرمانهایی چون، مبارزه علمی و عملی با امپریالیسم و سرمایهداری، آیندۀ بدون فاصلة طبقاتی و سرشار از عدالت را نوید میداد. مارکسیسم ایدئولوژیای بود که ظرف کمتر از پنجاه سال شوروی را تبدیل به ابرقدرت کرد و بخش قابل توجهی از جهان را در دست گرفت؛ با این حال تفکرات مادیگرایانه مارکسیسم که مدعی بود همه چیز در جهان مادی است و معنویات توهم و خرافات است، مشکلات آشکار و پنهانی را در شوروی و اقمارش ایجاد کرده بود. به علاوه، اقتصاد سوسیالیستی که از دل ایدئولوژی مارکسیسم برخاسته بود هم باعث گرفتاریهای اقتصادی زیادی شده بود. میخائیل گورباچف در این اوضاع روی کار آمد و اصلاحاتی را در شوروی به اجرا گذاشت. او حداقلی از فعالیتهای مذهبی را آزاد و با نگاه به لیبرالیسم و سرمایهداری، در پی اصلاح مارکسیسم برآمد. دوران گورباچف دوران تجدیدنظر در مارکسیم بود و چشمهای بسیاری در سراسر جهان به روند اصلاحات او معطوف شد.
در چنین شرایطی بود که حضرت امام خمینی
(ره) فضا را برای انجام رسالت الهی خویش مهیا دید و به عنوان «ولی فقیه» که مسئول اقامه دین الهی است، اردوگاه کفر را به اسلام فراخواند.

ارسال نامه به رئیس اتحاد جماهیر شوروی، به درون کاخ کرملین منحصر نماند و انتشار آن به سرعت نظر انسانهای حقیقتجو در افواه عالم را به خود جلب کرد.
از آنجا که این دعوت فراتر از رابطه دو مسئول مملکتی بود و نمیبایست در پیچ و تاب رسوم دیپلماتیک سطح آن پایین آورده میشد، امام
(ره) هیئتی غیر دیپلماتیک را برای ابلاغ این نامه برگزید. آیتالله جوادی آملی، مفسر قرآن، فیلسوف و عارفی که به بهترین وجه با مبانی حکمت الهی امام خمینی
(ره) آشنا بود، در صدر این گروه قرار داشت. کسی که این سفر را جز به یاد حق و نشر آثار آن و دعوت به خدا و احیای فطرت ملحدان ماركسیست سپری نکرد. ایشان مصصم بود که «لسان پیام امام
(ره) را با زبان تعلیم و ارشاد ادا كند نه با لسان دیپلماسی، و هرگز قول فضل الهی را با هزل مجاز در عرف دیپلمات نیالاید و صلابت دعوت به توحید را در پای تعارف رایج سیاستبازان، به دهن و وهن ذبح نكند، بلكه به عنوان رسول امین، مضمون پیام والا را با آهنگ تدریس القا نماید»۱ «و بدین منظور قبل از خروج از اقامتگاه، نمازی خواند و از ذات اقدس خداوند با نیاز تقاضا کرد: «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی». با احساس آرامشِ روح و عدم اعتنا به كاخ كرملین و با ابلاغ پیام در چهرۀ تعلیم و تبیین مضامین بلند آن در كسوت تدریس، سروش هاتف غیبی این چنین شنیده شد: قال قد اوتیت سولك یا موسی».۲
«كیفیت ابلاغ پیام به این سبك بود كه تمام كلمات همراه با توضیح ضروری برخی از موارد، به خوبی قرائت میشد، سپس مترجمان ویژه كرملین آن را برای جناب گورباچف و دو نفر دیگر كه حضور داشتند، ترجمه میكرد و اگر مطلبی برای خود ترجمهكننده قابل درك نبود، سؤال میكرد و با تبیین و تفسیر لازم بعد از درك كامل، آن را با ترجمه روسی به رهبر شوروی منتقل میكرد.»۳
شخص دیگری که برای ابلاغ این پیام تاریخی از طرف امام
(ره) انتخاب شده بود، خانم مرضیه حدیدهچی(دباغ)، از بانوان مبارز و از چهرههای شناختهشده انقلابی بود. حضور یک خانم محجبه و باوقار که دارای سوابق انقلابی و مبارزاتی بود نظرها را بیش از پیش به هیئت اعزامی ایران معطوف میداشت. برای دنیایی که با اسم آزادی و حقوق زن، او را از مقام رفیع «مادری» به کارگری پرکار و جانوری که غرایز جنسی را برطرف میکند، پایین میآورند؛ «مادری مؤمن و انقلابی» الگوی منحصر به فرد بود. ایشان در رابطه با این سفر میگوید: «وقتی پرواز کردیم تازه از متن نامه مطلع شدیم. پس از قرائت نامه احساس کردم افتخار بزرگی نصیب بنده شده است. و همه دلنگرانی که در وجودم بود، رفع شد. قبل از قرائت نامه با خودم فکر میکردم که چه درخواستی حضرت امام
(ره) از شوروی دارند. وقتی نامه عرفانی و هدایتی حضرت امام
(ره)را و نامهای که انسان را به یاد نامه حضرت رسول
(ص) برای نجاشی و پادشاه ایران و... میاندازد خواندم، ذهن ما از همه بافتههای قبلی پاک شد و در واقع احساس عزّتی به ما دست داد که حامل نامه چنین مرد بزرگی هستیم. وقتی به شوروی رسیدیم تعدادی به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلی هم آورده بود. طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتی هیئتی واردکشوری میشودگلی که برای استقبال آورده میشود به رئیس هیئت میدهند. این عرف دیپلماتیک است. وقتی بنده را با چادر و حجاب دیدند، دستپاچه شدند وگل را به جای اینکه به آقای جوادی آملی بدهند به بنده تحویل دادند. در واقع وقتی با لباس روحانیت آقای جوادی آملی و چادر بنده رو به رو شدند دچار این حالت شدند.»۴
تنها عضو این گروه که سابقه دیپلماتیک داشت، محمدجواد لاریجانی بود. او که به واسطه حرفهاش با قواعد روابط بینالمللی آشنا بود، شب پیش از ابلاغ نامه، دیدار سه ساعتهای با شواردنادزه وزیر امورخارجه شوروی داشت تا ذهن او و دیگر مقامات روس را برای فهم بهتر نامۀ حِکمی امام
(ره) آماده کند. ایشان در ارتباط با این سفر میگوید: «پیشنویس نامه را از مرحوم حاج احمدآقا گرفتم و خدمت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، بردم تا در جریان باشند، البته ایشان اطلاع داشتند. من درباره نامه شش پیشنهاد ارائه دادم که امام با پنج مورد آن موافقت کردند، اما مهمترین پیشنهادم را قبول نکردند و آن این بود که امام معتقد بود مارکسیسم در شوروی تمام شده است. البته این بحث در آن زمان داغ بود و برخی معتقد بودند مارکسیسم در شوروی به آخر خط رسیده و برخی دیگر معتقد بودند گورباچف میخواهد مارکسیسم را روغنکاری کند و با شکل و انرژی جدید بکار اندازد که خانم مارگارت تاچر، نخستوزیر انگلیس طرفدار تز دوم بود، اما امام
(ره) به صراحت فرمودند صدای شکستن استخوانهای مارکسیسم را میشنوند. خدمت حضرت امام
(ره) نوشتم بهتر است در این باره محتاطانهتر به موضوع نزدیک شوید، اما امام
(ره) قبول نکردند. پس از برگشت از مسکو، صبح اول وقت خدمت امام
(ره) رسیدیم و دست مبارک ایشان را بوسیدیم و ایشان فرمودند: مارکسیسم تمام شده بود یا نه؟ گفتم: صددرصد تمام شده بود.»۵
فرازهایی از نامه توحیدی حضرت امام
(ره) خمینی بدین شرح است: «از آنجا که پس از روی کار آمدن شما، چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفتهاید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم؛ اولین مسألهای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دینزدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید؛ البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

...آقای گورباچف! وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانگ «اللهاکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی
(ص) را از شوق به گریه انداخت، لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد، و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم میباشد گرچه محسوس نباشد، لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد. و همانطور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است...
... قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده میشد. «لن نومنلک حتی نریالله جهره»۶ میفرماید: «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیفالخبیر.»۷
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفه اسلامی، بیندازم. فقط به یکی، دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند، بسنده میکنم. این از بدیهیئت است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان میبینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. میداند کجاست؛ در محیطش چه میگذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد. و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهایم، گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههای فارابی۸ و بوعلیسینا۹ ـ رحمتالله علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی۱۰ ـ رحمتالله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین۱۱ ـ رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده؛ و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
... جناب آقای گورباچف! اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما میخواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهانشمول اسلام است که میتواند وسیلة راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟۱۲ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب آمریکایی» مینامند.
والسلام علیمناتبع الهدی.
۶۷/۱۰/۱۱
روحالله الموسویالخمینی» ۱۳
رهبرشوروی بعد از شنیدن دقیق و درک منظور امام
(ره)، و با تأمل شروع به صحبت کرد. در انتهای صحبتهایش گفت: امام خمینی
(ره) ما را به دین اسلام دعوت نموده است. آیا ما هم ایشان را به مکتب خودمان دعوت کنیم؟ (دراینجا لبخند زد و گفت: این یک شوخی است.) این دعوت به نحوی دخالت در شؤون کشور دیگر محسوب میشود، زیرا هر کشوری در انتخاب مکتب آزاد و مستقل میباشد.
آیتالله جوادی آملی در پاسخ این سخن گورباچف گفت: «از این که در کمال حوصله قرائت نامه را استماع کردید، تشکر میکنیم، اما دخالت در شئون داخلی کشور دیگر را باید توضیح داد. شما از عمق خاک وسیع روسیه تا اوج فضای آسمان آن آزادانه فعالیت دارید و هیچکس حق دخالت در امور داخلی کشور اجنبی را ندارد. لیکن محتوای این پیام، همانند پیامهای رهبران الهی دیگر، نه کاری به زیر زمین و نه بر خوردی با روی زمین و نه ارتباطی با آسمان روسیه دارد، بلکه فقط با جان شما مرتبط میباشد.
جناب آقای گورباچف آیا شما همانند درخت هستید که مرگ شما عبارت از پژمرده شدن و فرسوده گشتنتان باشد و بعد از مرگ هیچ خبری از زندگی و آثار نخواهد بود!؟ یا جان شما همانند مرغی است که در قفس طبیعت تن محبوس است و مرگ شما به منزله گشوده شدن در این قفس و پرواز طائر روح به جهان جاوید میباشد؟ البته دومی است، نه اولی و مضمون نامه امام
(ره) دعوت به توحید و پرهیز از الحاد است که راجع به جان شماست، نه درباره کشور شما. البته وقتی روح آدمی موحد شد، راه صحیح کشورداری را میشناسد و آن را به خوبی اداره مینماید.» ۱۴
پی نوشتها:
- بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسرا، شرح ماجرای تسلیم نامه حضرت امام(ره) به گورباچف
- همان
- همان
- مصاحبه خـبرگـزاری ایـرنا با خانم مرضیه دباغ، ویژه نامه امام(ره) به گورباچف در خصوص فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی
- پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، ویژه نامه امام(ره) به گورباچف در خصوص فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
- بخشی از آیه ۵۵ سوره بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم.»
- سوره انعام آیه ۱۰۳: «او [خدا] را هیچ چشمی درک نمیکند و او بینندگان را درک میکند، و او نامرئی و آگاه است.»
- ابونصر فارابی (فوت ۳۳۹ هـ ق) از بزرگترین فیلسوفان ایرانی است. او زبان عربی و فلسفه را در بغداد فرار گرفت و کتابهای ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به تألیف پرداخت. فارابی به سبب شرحی که برآثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانی» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار دادهاند. فارابی در همه علوم عهد خود، استاد و صاحب تألیف است.
- شیخالرئیس ابوعلی سینا (فوت ۴۲۸ هـ ق) پزشک و فیلسوف و نویسنده ایرانی که مقام وزارت داشت. از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار میآید. سینا آثار متعددی دارد و در حدود ۲۴۰ کتاب و رساله از او نام میبرند که بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامه علایی است. ابوعلیسینا در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضی استادی داشت.
- شیخ شهابالدین سهروردی (مقتول به سال ۵۸۷ هـ ق) از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر«سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین جبلی استاد فخر رازی حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضی موارد نظر سهروردی با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار میبرد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علمای حلب، صلاحالدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهابالدین سهروردی فیلسوفی عارف و صاحب 49 کتاب و رساله است.
- صدرالدین محمدبنابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا (فوت ۱۰۵۰ هـ ق) از فیلسوفان و حکیمان قرن یازدهم. در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایی به تحصیل پرداخت. پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفی دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربی است. ملاصدرا را میتوان از افتخارات عصر صفویه به شمار آورد.
- مارکسیتها به تأسی از مارکس، دین را افیون جامعه میدانستند.
- صحیفه امام(ره)، جلد ۲۱، پيام به گورباچف رهبرشوروى.
- بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسرا، شرح ماجرای تسلیم نامه حضرت امام(ره) به گورباچف
نویسنده: مهدی طاهری