اشاره: شکست در عملیات بدر موجب شد فرماندهان برای گرفتن امتیاز از دشمن به جایی غیر از هور بیندیشند. دشمن دیگر دست ایرانیان را در هور خوانده بود و عملیات زمینی هم از زمستان ۶۱ به اینسو به نتایج قابل توجهی نمیرسید. پس باید منطقهای تصرف میشد که صدام هرگز تصورش را هم نمیکرد؛ چه جایی بهتر از شبه جزیره فاو!
برای رسیدن به فاو، عبور از اروند لازم بود. رودخانهای خروشان با عرض حدود هزار متر، عمق ۱۹ متر و جزر و مد متناوب که دشمن در ساحلش سختترین موانع را مستقر کرده بود. خبرهترین نیروهای شناسایی رفتند تا زمان جزر و مد، سرعت آب و نوع موانع دشمن را بسنجند. برای فتح فاو قایق و لباس غواصی زیادی لازم بود. در چند ماه، صدها لباس غواصی از داخل و خارج تهیه شد. قایقهای تندرو نیز از سواحل شمالی و جنوبی به منطقه آورده شدند. غواصهای خطشکن ایرانی شامگاه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ در اصل غافلگیری به اروند زدند و عملیات والفجر۸ اینگونه شروع شد. آنها از موانع ساحلی فاو گذشتند و پیش از طلوع آفتاب، فاو را زیر کنترل خود درآوردند.
شامگاه ۲۱ بهمن که گزارش عملیات را برای صدام بردند اعلام کرد «خبر سقوط فاو یک فریب است و ایرانیان به بصره میاندیشند.» این باور حاصل نشده بود مگر با زحمت نیروهایی که فضای منطقه عمومی خرمشهر و جنوب آن را در پاییز ۱۳۶۴ طوری ترسیم کردند که دشمن تهدید اصلی نیروهای ایران را متوجه بصره بداند.
آنچه میخوانید بازخوانی آن روزها از زبان یکی از نیروهای حاضر در میدان نبرد است.
عملیات والفجر۸ در چند محور انجام میشد و شما در کدام محور حضور داشتید؟ عملیات والفجر۸ سه محور عملیاتی داشت. محور اول پاسگاه زید بود و منطقه عملیاتی بچههای ارتش. محور دوم خرمشهر بود که ما همراه دو یگان دیگر از سپاه در آنجا حضور داشتیم و محور سوم منطقه اروند، روستای خسروآباد بود که یگانهای اصلی عملیاتی آنجا مستقر بودند. ما جزو سه یگانی بودیم که باید در خرمشهر عملیات فریب را قبل از شروع عملیات والفجر۸ انجام میداد. در این عملیات فرعی، سه تیپ با نامهای تیپ الغدیر، تیپ امامرضا
(ع) و تیپ سیدالشهدا
(ع) حضور داشتند.
شما اطلاع داشتید که محوری که در آن عمل خواهید کرد، محور اصلی نیست؟ آن زمان ما نمیدانستیم حضورمان در محور خرمشهر، عملیات فریب است و اطلاع نداشتیم که عملیات اصلی قرار است در فاو انجام شود. تیپ سیدالشهدا
(ع) از اواسط مهر، افرادی را برای شناسایی به منطقه خرمشهر اعزام کرد و بچههای اطلاعات عملیات در خرمشهر مستقر شدند.
شما چه زمانی اعزام شدید؟ آبان بود که ما به همراه فرمانده تیپ به خرمشهر رفتیم. شب دوازدهم، برادر میررضی
۱ که مسئول عملیات بود به من گفت «فردا با کسی قرار نگذار که میخواهیم جایی برویم.» وقتی نام محل را پرسیدم گفت «بعدا مشخص میشود.» درست روز ۱۲ آبان راهی محل مورد نظر شدیم و به خرمشهر و مقر نیروهای اطلاعات عملیات رسیدیم. آنجا متوجه شدم آنان حدود دو سه هفته قبل به این منطقه اعزام شدهاند.
دو هفته بعد از استقرار ما، سه نفر از بچههای ادوات با نامهای برادر علیپور، جواد کیان و محمد مزینانی
۲ را به عنوان دیدهبان پیش بچههای اطلاعات فرستادیم. قبل از این اعزام، بنده به عنوان فرمانده گردان ادوات بُریر که مسئولیت پشتیبانی آتش تیپ برای نیروهای خودی و اجرای آتش علیه نیروهای دشمن را برعهده داشت، شناسایی اولیه را ظرف دو شبانهروز انجام داده بودم. در این مدت توجیه شدم که منطقه مورد نظر و نوع ماموریت ما چه هست.
ماموریت شما در این محور چه بود؟ ماموریت کلی تیپ عبور از اروند، تصرف جزایر امالرصاص و دو جزیره امالبابی بود. سمت چپ و راست ما هم تیپ الغدیر و تیپ امامرضا
(ع) قرار داشتند. محل ما کاملا سری بود، حتی معاون ما نیز نباید درباره این ماموریت چیزی میدانست. تنها افرادی که از ماموریت اطلاع داشتند فرمانده تیپ، فرمانده اطلاعات عملیات و من بودم. زمان انجام عملیات مشخص نبود و ما باید خطوط خودی، خطوط دشمن، وضعیت خودی، وضعیت دشمن و فاصله خودمان تا خط دشمن را شناسایی میکردیم. دیدهبانهایی که به منطقه اعزام شده بودند، وضعیت قوای دشمن و تعداد نیرو و سنگرهای اضافه شدۀ آنها را گزارش میکردند.
عقبه یگان ما در منطقه شلمچه بود ولی دیدگاههایمان متفاوت بودند. یکی از دیدگاهها کنار رودخانه بود. دیدگاه بعدی در اسکله خرمشهر کنار نهرعرایض بود. یک دیدگاه هم که در خط پدافندی قرار داشت، هتل محل استقرارمان بود. یک دیدگاه نیز در آبادان زدیم. یک دکل برق را بریدیم و روی یک دکل دیگر جوش دادیم که حدود ۶۰ کیلومتر با خط فاصله داشت. البته این دکل ۲۴ ساعت بیشتر نماند و دشمن آن را زد.
زندگیتان در دوران شناسایی به چه شکل بود؟ آیا با خانواده هم ارتباط داشتید؟ خیر. گفته شده بود تا زمانی که عملیات شروع نشده، شما حق برگشت به خانه را ندارید. نه نامهای میتوانید بنویسید و نه تماسی بگیرید. با توجه به این که در سالهای قبل هم اکثر عملیاتها در بهمن و اسفند انجام میشد، احتمال میدادیم که این وضعیت حدود دو ماه طول بکشد.
تحرکات شما برای دشمن مشهود نبود؟ زمانی که ما آنجا مستقر شدیم، دشمن تجهیزات و نیروی زیادی در منطقه نداشت، اما بعد از مدتی گویا متوجه رفتوآمدهای ما شدند و احتمال دادند که میخواهیم در آنجا عملیات انجام دهیم. بنابراین نیرو و تجهیزات خود را در منطقه افزایش دادند. ما بعدا متوجه شدیم که آن زمان، عربستان به آنها رادارهای حرارتسنج داده بوده که ماشینها و افرادی را که به منطقه میآمدند به استخبارات عراق گزارش میکردند. نیروهای بعثی تصور میکردند قرار است ما عملیات اصلی را در منطقه خرمشهر انجام دهیم و فرماندهانش از جمله ماهر عبدالرشید و لشکرش را در آنجا مستقر کرده بودند. در حقیقت قرارگاه فرماندهی، ارتش صدام را به این منطقه متوجه کرد.
یعنی آنها از تحرکات نیروهای خودی در منطقه اصلی عملیات بیخبر بودند؟ فقط در این حد که تصور میکردند قرار است آنجا تظاهر به حمله کنیم، یعنی محور اصلی عملیات را خرمشهر میدانستند. به هر حال ما موفق شده بودیم دشمن را متوجه این منطقه کنیم. ما محلهایی را شناسایی کردیم که بتوانیم قبضههایمان را کار بگذاریم. برای این کار، زیرسازی و سنگرسازی داشتیم. ما حدود هشت قبضه خمپارهانداز۱۲۰، هشت قبضه خمپاره انداز۸۱، چهار قبضه موشکانداز مینیکاتیوشا، حدود ۹ قبضه تفنگ۱۰۶، موشک ضدتانک مالیوتکا و تفنگ اسپیجی یا ۸۲ داشتیم.
این تجهیزات در آن شرایط چگونه حمل میشدند؟ مهمات ما سنگین بود و بالغ بر ۱۵ تا ۲۰ کامیون مهمات را قبل از عملیات به محل عملیات ایذایی انتقال دادیم. مقر ما در جاده سوسنگرد بود که محل تجمع، آموزش و سازماندهی نیروها بود و تجهیزاتی که باید برای عملیات به منطقه انتقال داده میشد از آنجا میآمد. انتقال همه این تجهیزات، شبانه و با تدابیر حفاظتی و تحت پوشش انجام میگرفت. ما برای انتقال این تجهیزات مجبور بودیم مخفیانه عمل کنیم. مثلا میگفتیم این محموله غذا است. غیر از اینها سنگرسازی، انتقال نیروها و تامین غذای رزمندگان هم اقدامات سنگینی بود که تحت پوشش حفاظت اطلاعات صورت میگرفت. حفاظت اطلاعات در منطقه مستقر شده بود و راههای ورودی به خرمشهر هم بسته بود. برگههایی نیز برای تردد به فرمانده گردانها داده میشد. افرادی هم که وارد منطقه میشدند به هیچوجه نمیتوانستند به عقب برگردند.
محدودیت ترددها موجب اخلال در کارها نمیشد؟ چند وقت مانده به عملیات، به ناچار حجم ترددها زیاد شد و هیچ کاری نمیتوانستیم برای این موضوع انجام دهیم. از طرف دیگر، فرماندهان بالاتر هم مایل بودند حجم ترددها زیاد شود تا دشمن به لحاظ میزان این حجم، تصور کند عملیات اصلی همینجا است.
با شروع عملیات در بهمن ۱۳۶۴ شرایط محور شما به چه شکل بود؟ وقتی سه عملیات با هم در سه منطقه پاسگاه زید، خرمشهر و منطقه اروند شروع شدند، دشمن تمام تلاش خود را در محور خرمشهر گذاشت. نیروهای ما با موفقیت از اروند عبور کردند و خط اولیه دشمن را شکستند و ما توانستیم گردانهایمان را انتقال دهیم. از همان اول، شواهد نشان میداد دشمن باور کرده که عملیات اصلی در خرمشهر است. یکی از دلایل این تصور این بود که عرض رودخانه در منطقه عملیات ایذایی حدود سیصد چهارصد متر بود ولی عرض رودخانه در منطقه عملیات اصلی، تا ۱۳۰۰ متر هم میرسید. جزر و مد نیز در منطقه عملیاتی ما حدود نیم متر بود ولی در منطقه عملیات اصلی دو سه متر میشد. با توجه به این نکات، دشمن هرگز فکر نمیکرد ایرانیها در آن بخش از اروند با آن شرایط بخواهند عملیات کنند.
عملیات ایذایی چقدر طول کشید؟
تقریبا ۴۸ ساعت. ما ساعت ۱۰ و نیم شب بیستم بهمن ۶۴ عملیات را شروع کردیم و ظهر روز بیست و دوم همه نیروهایمان عقبنشینی کردند. به این دلیل که عملیات اصلی کار خود را با موفقیت شروع کرده بود و توانسته بود از اروند عبور کند و فاو را بگیرد. به محض این که عملیات ایذایی در این منطقه به پایان رسید، ما همه به منطقه عملیاتی اصلی رفتیم و ادوات و نیروها را سریع به غرب اروند و فاو انتقال دادیم.
ماموریت شما در فاو چه بود؟ در فاو در زمان بسیار کوتاهی کاری را که در خرمشهر طی ۷۰ روز کرده بودیم، انجام دادیم و در کمتر از ۴۸ ساعت وارد دریاچه نمک شدیم.
دشمن زمانی متوجه شد عملیات اصلی در فاو است که نیروهای ما تا کارخانه نمک پیشروی کرده بودند و شهر فاو از دست آنها خارج شده بود. با این که بالگردهایشان ما را هدف قرار میدادند و قایقهای ما را داخل اروند میزدند، ما توانسته بودیم ماموریتمان را به نحو احسن انجام بدهیم.
در عملیات، فرماندهان تاثیرگذاری از تیپ۱۰ به شهادت رسیدند. این شهادتها چه تاثیری در روند عملیات ایجاد کرد؟ قبل از عملیات اصلی، نیروهای دشمن با یک موشک که به محل جلسه فرماندهان زدند، حاجعلی فضلی فرمانده تیپ را مجروح کردند و باعث به شهادت رسیدن جانشین ایشان شهید جعفر جنگروی و رئیس ستادشان شهید احسانینژاد شدند. یدالله کلهر
۳ نیز در روز بعد، بهشدت مجروح شد. جانشین من هم شهید شد. رضا شاهمحمدی فقط یک جانشین نبود. ما با هم زندگی میکردیم. حتی خانوادههای ما با هم در یک محل ساکن بودند. وقتی او شهید شد، غم زیادی من را فراگرفت و تمام ذهن عملیاتیام درگیر غم و اندوه شد، اما الحمدلله در مجموع به روند عملیات خللی وارد نشد و دشمن در غافلگیری کامل، شبه جزیره فاو را از دست داد.
پس از این که دشمن باور کرد فاو را از دست داده، چگونه وارد عمل شد؟ عکسالعمل اصلی دشمن بمباران شیمیایی بود. حجم بمباران هوایی در این عملیات بسیار بالا بود. به دلیل به کار بردن سلاحهای شیمیایی، بسیاری از نیروها را از دست دادیم. در کنار این، ارتش صدام پاتکهای سنگینی را علیه نیروهای ایرانی انجام داد که تا ۷۵ روز طول کشید.
اما موضوعی که در هیچ کجا به آن اشاره نشده، ایستادگی گردان زهیر به فرماندهی اکبر عاطفی از فرماندهان عملیات والفجر۸ در برابر سپاه دشمن است. آنها در محوری که قوای زرهی دشمن به سمت فاو میآمدند، با کمترین نیرو مقاومت کردند و پاتکهای سنگین صدام را خنثی کردند و فاو در دست ایرانیها ماند.
پینوشت
۱- شهید
۲- شهید
۳- شهید
نویسنده: محمد گرشاسبی