۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

آشنای غریب

آشنای غریب

آشنای غریب

جزئیات

به مناسبت ۱۱مهر، سالگرد شهادت شهید علی غیور اصلی

11 مهر 1403
اهل مشهد بود و رشد یافته در خانواده‌ای مذهبی. بعد از گرفتن دیپلم به تهران می‌رود و در واحد تیپ نیروهای ویژه هوابرد ارتش استخدام می‌شود. آنقدر پیشرفت می‌کند که برای تکمیل آموزش‌ها راهی آلمان، ایتالیا، مصر و اردن می‌شود. به مطالعه کتاب‌های شهید مطهری معروف بود. با شروع جرقه‌های انقلاب، فعالیت‌های ضد رژیم آنقدر گسترده شد که ارتش او را به زندان اهواز انداخت، بعد از آن حکم اعدامش را صادر کرد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان سیاسی آزاد شد. با توصیه و وساطت شهید کلاهدوز با سردار شمخانی آشنا شد و مسئولیت تربیت و آموزش سپاه اهواز را به عهده گرفت. شهید غیوراصلی با رصد آمادگی رزمی نیروهای عراق به آغاز قریب الوقوع جنگ معتقد بود.

با اینکه او در هفته آغازین جنگ طعم شهادت را چشید و جنگ، هشت سال بدون او تجربیات و ایده‌هایش به ما تحمیل شد اما، فرماندهان تاپایان جنگ با الگوگیری از عملیاتی که بعد‌ها به نام او نام گرفت توانستند تاکتیک رزمی سپاه را بنیان بگذارند؛ تاکتیکی که تا پایان جنگ هشت ساله، اصلی‌ترین عامل عملیاتی ایران محسوب می‌شد؛ لذا می‌توان به راحتی شهید «علی غیوراصلی» را بنیان‌گذار روش رزم سپاه دانست.
آنچه در ادامه می‌آید گزارشی کوتاه و خواندنی است از عملیاتی که در نهم مهر ماه سال ۵۹ به فرماندهی شهید غیوراصلی شکل گرفت و منجر به آزادسازی سوسنگرد و بستان شد.
***
صدای هولناک انفجار وگلوله‌های توپ و موشک‌های کاتیوشا، سقوط شهر را جلوی چشمان حتمی کرده بود. رعب و وحشت سایه انداخت بر وجودمان. هنوز دو هفته از شروع جنگ نگذشته و ما با چنگ و دندان از خاکمان دفاع می‌کنیم. خرمشهر هم‌چنان در خطر سقوط است و آبادان و اهواز زیر آتش سنگین عراق یک لحظه هم آرام نمی‌گیرد. عراق خیز بزرگی برداشته و خودش را به نزدیکی‌های محور سوسنگرد ـ حمیدیه رسانده. اگر این محور از دستمان برود، کار اهواز تمام است و باید خوزستان را دو دستی تحویل عراق بدهیم. همین فکرها، خواب از چشممان برده است. حتی گاهی زبان به زبان می‌چرخد که شهر در آستانه سقوط است. در بیمارستان شهر چندین زن باردار از شدت صدای انفجارها جنینشان را سقط کرده‌اند. در میان تمام خبرهای بد پیام امام خمینی(ره) به گوشمان می‌رسد که «مگر جوانان اهوازی مرده‌اند؟!». پیام امام(ره) همه را تکان داد. انگار دوباره جان می‌گیریم. با اینکه تعدادمان از ۲۳ نفر بیشتر نیست، صحبت‌های برادر شمخانی که فرمانده سپاه خوزستان است از هر کداممان ده مرد جنگی می‌سازد:
« مرگ رسيده است، از چه می‌ترسيد؟ ما ساليانی بود كه خطاب به امام حسين(ع) می‌گفتيم: «يا ليتنا كنا معك» و «فافوز فوزاً عظيماً» اين جملات كه قرن‌ها از سوي پدران ما و سپس توسط ما به عنوان يك آرزو تكرار شده است، امروز امكان جامه عمل پوشاندن به آن فرا رسيده است. ما به امام حسين(ع) تأسی می كنيم، هر‌كس می‌خواهد بماند و هر‌كس می‌خواهد برود. ما برای مقابله با دشمن جز اسلحه كلاش و چند آر‌پی‌جی، چيز ديگری نداريم. »
صحبت‌هایش که تمام می‌شود به یاد شب عاشورا چراغ را خاموش می‌کنند تا هر کس که می‌خواهد بماند و هر کس که می‌خواهد برود.
***
همگی به فرماندهی شهید علی غیوراصلی به سمت دشمن حرکت می‌کنیم. هنوز نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. تا سه راه حمیدیه را با ماشین می‌رویم و بعد از آن در دل تاریکی شب و میان نخلستان تا غرب جاده مسیر را پیاده طی می‌کنیم. به نزدیکی‌های جاده که می‌رسیم به دستور شهید غیوراصلی دو نفر، دو نفر می‌شویم و از همدیگر صد متر فاصله می‌گیریم. هیچ سنگر و موضع قابل اعتمادی وجود ندارد و ما همان طور با آرپی‌جی۷ منتظر نشسته‌ایم. قرار است تا دستوری نرسیده هیچ‌کاری نکنیم. نزدیک ساعت چهار صبح دستور می‌رسد که به‌ سمت تانک‌های عراق شلیک کنیم. صدای شلیک گلوله سکوت دشت را به یکباره می‌شکند. دلم کمی‌ شور می‌زند، اما این دلشوره خیلی طول نمی‌کشد. فرار عراقی‌ها از میان تانک‌ها شور و حال خاصی به بچه‌ها می‌دهد به طوری که تا گل‌بهار آن‌ها را تعقیب می‌کنیم.
از گل‌بهار به بعد نقش عمده را هوانیروز انجام می‌دهد. حتی تعدادی از ارتشی‌های تیپ ۳ لشکر ۹۲ زرهی هم با هوانیروز همراه می‌شوند و عراقی‌ها را تا داخل سوسنگرد دنبال می‌کنند. در سوسنگرد افراد گروهک خلق عرب دستگیر می‌شوند و بخش‌دار و فرماندار شهر که توسط عراقی‌ها منصوب شده‌اند، دستگیر می‌شوند و به وسیله حکم آیت‌الله خلخالی اعدام می‌شوند. رزمندگان از تعقیب دشمن دست بر نمی‌دارند و او را تا بستان و بیرون از آن دنبال می‌کنند. در مجموع عراق نود کیلومتر عقب‌نشینی می‌کند تا پیروزی را برای رزمندگان اسلام شیرین‌تر کند. در این شبیخون هیچ کدام از بچه‌هاشهید نشدند ولی در ادامه عملیات برادر مراد اسکندری که از بچه‌های فقیرنشین منطقه حصیر‌آباد بود و به دلیل بستن قطارهای فشنگ به سینه و پشت به زاپاتا معروف بود، وقتی رفت تا تانک به گل نشستة ‌عراقی‌ها را بیاورد، با ورود به تانک توسط تله دشمن شهید شد. غروب همان روز، شهید غیوراصلی به همراه سه نفر از همرزمان در حالی‌که برای شناسایی مواضع جدید دشمن در حوالی سوسنگرد گشت‌زنی‌ می‌کردند، مجروح شد و با این‌که بچه‌ها او را به سرعت به اهواز منتقل کردند، در بیمارستانی در اهواز به شهادت رسید.

مقاله ها مرتبط