۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

سرنوشتِ گره‌خورده دو برادر

سرنوشتِ گره‌خورده دو برادر

سرنوشتِ گره‌خورده دو برادر

جزئیات

سیدمجتبی و سیداسماعیل حسینی چگونه شهید شدند؟

23 فروردین 1399
شهید مدافع حرم حسینی از شهدای لشکر فاطمیونبرادر بزرگ‌تر که باشی، همه حواست به برادر کوچک‌تر است كه نکند کم و کسری داشته باشد، نکند پایش بلغزد و تو نباشی تا تکیه‌گاهش شوی، نکند دلش تنگ شود و دست مردانه‌ات نباشد تا شانه‌اش را بفشارد. نگاهت یک طوری پدرانه می‌شود. هرقدر هم با او صمیمی باشی، باید جوری رفتار کنی که به تو ببالد و نگاهش همیشه به انتخاب تو باشد.
برادر کوچک‌تر که باشی، زندگی در اوج آسانی، سخت می‌شود. آسان است چون یکی هست که جلوتر از تو راه رفته و زمین را هموار کرده. مثل لقمه‌ای آماده، قرار است زندگی را در دهانت مزمزه کنی. سخت است اما، چون جانت به جان برادرت وصل است. چون پدری صمیمی داری و رفیقی که باید احترامش را حفظ کنی.
همین می‌شود که از کودکی، دو برادر به هم گره می‌خورند و تا آخرین روز زندگی‌شان در این دنیای خاکی، سرنوشت‌شان در گرو سرنوشت دیگری‌‌ست. همین می‌شود که هیچ‌کدام‌شان حاضر نیستند از کنار دیگری جُنْب بخورند. مثل همان زمان که سیداسماعیل از ناحيه پا در سوریه مجروح می‌شود، اما حاضر نیست برگردد ایران. سیدمجتبی می‌آید سراغش و در گوشش زمزمه می‌کند: «تو برگرد عقب. قول می‌دهم نگذارم جای خالی‌ات احساس شود. » برادر کوچک‌تر هرقدر هم که دلش نخواهد برگردد، به احترام برادر بزرگ‌ترش بار و بندیلش را جمع می‌کند و راهی ایران می‌شود.
***
بعد از شهادت ابوحامد، سیدمجتبی می‌شود معاون گردان تک‌تیرانداز فاطمیون. چند روز بعد، ماموریتی به گردان تک‌تیرانداز داده می‌شود و سیدمجتبی می‌شود فرمانده آن.
راهی منطقه که می‌شوند، در محاصره داعش می‌افتند. فرمانده گردان تک‌تیرانداز آن‌قدر از نظر رزمی آمادگی دارد که نیروها را از محاصره داعش خارج می‌کند. از طرف دیگر، نیروهایی مستقر در منطقه به او بی‌سیم می‌زنند و درخواست کمک می‌کنند. سیدمجتبی به همراه چند نفر به منطقه برمی‌گردد، اما این‌بار به دلیل حجم بالای آتش دشمن، زمین‌گیر می‌شوند، ‌طوری‌که اکثر نیروهایش شهید می‌شوند و خودش می‌ماند و دو نفر دیگر. همان حوالی، شارژ بی‌سیم تمام می‌شود و ارتباط سیدمجتبی را با عقبه قطع می‌كند. اوضاع که سخت می‌شود و داعشی‌ها به او نزدیک می‌شوند تا به اسارتش بگیرند، ضامن نارنجک را می‌کشد و زیر پایش قرار می‌دهد. وقتی تکفیری‌ها دست می‌اندازند تا او را به سمت خود بكشند، نارنجک‌ منفجر می‌شود تا روح بلند سیدمجتبی در حالی راهی آسمان شود که در کنارش چندین داعشی به درک واصل شده‌اند. پیکر سید‌مجتبی در بیابان‌های سوریه باقی ‌ماند تا دو ماه بعد که با اجسادی از داعش مبادله ‌شد.
همه این اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که سیداسماعیل در منطقه حضور ندارد. برادر کوچک‌تر که خبردار می‌شود، دل داغدارش را در سینة آشفته حفظ می‌کند و با پایی که هنوز جراحتش خوب نشده، راهی منطقه می‌شود.
سیداسماعیل در حالی ‌که هنوز مادر و پدرش نتوانسته‌اند به ایران برگردند با اجازه پدر، برادر بزرگ‌ترش را غریبانه در مشهد به خاک می‌سپارد و با دلی پرخون راهی سوریه می‌شود.
***
چند ماه بعد، در جریان عملیات آزادسازی تدمر، بعد از استقرار نیروهای عمل‌کننده فاطمیون در منطقه، به دلیل این ‌که مهمات تمام می‌شود و نیروهای پشتیبانی‌کننده به‌موقع نمی‌رسند، نیروها از سه طرف در محاصره قرار می‌گیرند. سیداسماعیل با تلاش بسیار موفق می‌شود بیش‌ترِ نیروهایش را به عقب برگرداند، اما خودش در کنار چند نفر دیگر در منطقه می‌ماند.
محاصره هر لحظه تنگ‌تر می‌شود و آتش دشمن آن‌قدر سنگین که سیداسماعیل از ناحیه پا و پهلو دچار جراحت می‌شود. با همان وضع، یکی از نیروهای مجروحش را روی دوش می‌اندازد و تا بالای تپه می‌آورد. در همین لحظه، داعشی‌ها به او نزدیک می‌شوند تا اسیرش کنند. سرنوشت گره‌خورده سیداسماعیل با برادرش، دست ‌به ‌کار می‌شود تا او نیز هم‌چون برادر بزرگ‌تر ضامن نارنجک را بکشد و با انفجار آن، عملیات استشهادی دیگری را رقم زند. آرزوی سیداسماعیل برآورده می‌شود تا دل بی‌تابش بیش از این، از داغ برادرش زندانی نماند.
 

شهید مدافع حرم سید حسینی از شهدای لشکر فاطمیون

مزار شهید مدافع حرم سید مجتبی حسینی از شهدای لشکر فاطمیون

نویسنده: نرگس صفری

مقاله ها مرتبط