۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

راز ماندگار حجاب...

راز ماندگار حجاب...

راز ماندگار حجاب...

جزئیات

نگاهی به حجاب از دوران پهلوی تا تصویب اولین قانون حجاب در مجلس شورای اسلامی (قسمت اول)

30 تیر 1401
اشاره: قانون بحث‌انگیز حجاب در جمهوری اسلامی ایران، از چند جهت مهم و نیازمند تبیین است، اما نکته‌ای که تاکنون مغفول مانده و کم‌تر به آن پرداخته شده این است که تا پیش از تصویب قانون حجاب در سال ۱۳۶۲، نوع دیدگاه مردم نسبت به حجاب و مواجهه با آن چگونه بوده است و اینکه چرا و چگونه با وجود هجمه‌های عدیده و برنامه‌ریزی شده‌ فرهنگی و فشارهای حکومتی علیه حجاب، زورگویان و استعمارگران قادر به حذف آن، حداقل در بین مردم ایران نشدند. از این رو بررسی اینکه آیا حجاب اسلامی صرفا یک قانون با الزامات حقوقی آن است و یا خواست قلبی ایرانیان که به گواه تاریخ، اسلام را با تمام شئونات آن پذیرفته‌اند، مسئله‌ پژوهش حاضر است که تقدیم شما می‌شود. در این مقاله با مرور مختصر تاریخ پوشش و حجاب در ایران، به ویژه در دوره‌ پهلوی و تلاش‌های استعماری و نواستعماری جهت استحاله‌ آن، با اشاره به چهار مولفه «اسلامخواهی مردم»، «جایگاه ویژه مراجع و علما نزد مردم»، «وصیت و توصیه شهدا به حفظ حجاب» و «مخالفان قانون حجاب و نبود پایگاه مردمی» به بررسی جایگاه حجاب، پیش از تصویب قانونِ آن خواهیم پرداخت.
***
حجاب و پوشش اسلامی به ویژه حجاب بانوان نه به عنوان حکمی سطحی از احکام شریعت، بلکه به عنوان یک اصل اساسی برای ایجاد و دستیابی به تمدن اسلامی باید بررسی شود. حجاب، راهبردی اصولی جهت نگاه انسانی به زن و به تبع آن انسان‌سازی و جامعه‌سازی است و استعمارگران عمق راهبردی حجاب اسلامی را به خوبی شناخته و از همین رو درصدد از میان برداشتن آن هستند. با حذف حجاب نه تنها نیمی از جمعیت جامعه که تمام جامعه و نهایتا جامعه جهانی، غرق در فساد، غفلت و سقوط به مراتب پایین حیوانی خواهد شد و همین، زمینه را جهت سلطه اربابان زر و زور فراهم خواهد کرد. تنها درصورت غفلت و تخدیر جوامع و ملت‌هاست که نظام سرمایه‌داری قادر به رشد خواهد بود.
از زمانی که موقعیت راهبردی کشور پهناور ایران، چه از نظر جغرافیایی و ژئوپلیتیک و چه از نظر اقتصادی مورد توجه استعمار قرار گرفت، قوانین، احکام و نیز علمای اسلام را مانع جدی خود یافتند. از همین رو راهکار تخدیر ملت‌ها و نیز ملت ایران جهت استثمار را در تقلیل شخصیت و مقام زن، به ابزاری جهت سرگرمی یافتند و برای اجرایی کردن این نوع نگرش، بیشترین تلاش، نیرو، سرمایه و زمان خود را صرف حذف حجاب، در کنار تلاش برای کاهش نفوذ علما بین مردم کردند.
با بررسی دقیق جوامع انسانی، می‌توان به وضوح دید که اجرای قوانین توسط حکومت‌ها، درصورتی که از پشتوانه مردمی و مقبولیت عمومی برخوردار نباشند، شاید با وجود ضمانت‌های حقوقی سختگیرانه آغاز شوند، اما بدون شک دوامی نخواهند داشت؛ چه قوانینی که توسط بشر وضع شده‌اند و چه قوانینی که منشا دینی و ریشه در فطرت الهی انسان دارند. قانون حجاب و پوشش اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و نیست.
پایبندی ایرانیان به دین و آیین، ریشه در تاریخ کهن این ملت دارد که با ورود اسلام به ایران، رنگ و بویی تازه و قدرتی دوچندان گرفت. در واقع اسلام‌خواهی ایرانیان، محدود به سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی و پس از آن نبوده است. به همین منظور مناسب است جهت بررسی تقیّد مردم به حفظ حجاب در بازه زمانی مورد نظر این پژوهش، مروری کوتاه داشته باشیم بر فراز و نشیب‌های دینداری در ایران و مبارزات گوناگون مردم جهت حفظ اسلام؛ به خصوص در دوران مشروطه و پهلوی که هجمه‌های شدید فرهنگی و حکومتی علیه دین و مشخصا حجاب بانوان در جریان بود.

حجاب و پوشش در زمان پهلویدیکتاتوری پهلوی اول و پیش زمینه‌های قانون کشف حجاب
بی‌حجابی زنان، نخستین بار از طریق مسافران اروپایی و ایرانیان سفر کرده به اروپا به گوش و چشم ایرانیان رسید. بعدها به واسطه برخی مطبوعات فارسی چاپ خارج از کشور، مانند حبل المتین، مسئله بی‌حجابی در ایران طرح شد و زمانی که انقلاب مشروطه به وقوع پیوست و پیام تجدد را در ایران پخش کرد، بی‌حجابی به صورت مسئله‌ای جدی درآمد. می‌توان گفت اولین واکنش به آغاز بی‌حجابی و نیز بررسی فواید حجاب، توسط میرزا محمدصادق فخرالاسلام در رساله‌ «وجوب النقاب و حرمة الشراب» مطرح شد.
پس از به قدرت رسیدن رضاخان و آغاز سلطنت پهلوی، با حکم دولت وقت در تاریخ ۲ تیرماه ۱۳۰۶، استفاده از کلاه لبه‌دار پهلوی برای مردان اجباری شد. هدف از این دستور تغییر ظاهر مردان ایرانی جهت مدرن کردن ادعایی رضاشاه، کاهش قدرت روحانیون و استحاله باورهای دینی، جایگزینی فرهنگ غربی و گام اول در تغییر سبک زندگی ایرانیان به منظور نفی سنت‌ها و باورهای اصیل خود بود. گام بعدی پهلوی تصویب قانون متحدالشکل شدن لباس و ابلاغ آن در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۰۷، توسط مجلس دهم شورای ملی بود. هدف اصلی از تصویب و اجرای این قوانین را می‌توان در گزارش آگوستین فرین، کنسول آمریکا در تبریز یافت:
«بدین طریق اسلام پاک‌سازی شده و احتمالاً با حذف جماعت روحانی زالوصفتی که شکایت مردم از آن‌ها مدام و جدی بوده است قوت نیز می‌گیرد. شایع شده است که اصلاح لباس به زودی شامل حال جنس لطیف نیز خواهد شد و مجلس با تصویب قانونی، زنان مسلمان را ملزم می‌سازد چادر سیاه رنگشان را که خارج از خانه با آن صورت و اندام‌شان را می‌پوشانند، کنار بگذارند.»
مخبرالسلطنه، نخست وزیر وقت نیز این گونه بیان می‌کند:
«ظاهرا قصد از تغییر لباس از بین بردن لباس اهل علم بود و پیامدهای آن عبارت بود از اینکه بر سر عمامه زدوخوردها شد، مقرر گشت امتحان در کار بیاید و وزرا کمرچین را مبدل به کت کرده بودند.»
هفت سال بعد و پس از بازگشت رضا شاه از ترکیه و ظاهرا تحت تاثیر تحولات اساسی صورت گرفته توسط آتاتورک، وی دستور اجرای قانون کشف حجاب و تسریع در زمینه‌سازی را به علی اصغر حکمت، وزیر معارف وقت داد. البته علت کشف حجاب را نمی‌توان فقط سفر ترکیه دانست، چه اینکه تظاهر زنان شاه در نوروز ۱۳۰۷، در حرم حضرت معصومه‌(س) و بخشنامه‌های محرمانه دولت در حمایت از زنان بی‌حجاب، نشانه‌ مقاصد قبلی رضاشاه است. مخبرالدوله در این باره می‌نویسد:
«در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷، ملکه، ترویج دکلته (پیراهن رکابی) می‌کرد و منع چادر نماز. عیال من که به اندرون می‌رفت و چادر نماز داشت مورد ایراد می‌شد. آخر ترک رفتن کرد.»
نهایتا در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۱۴، با حضور رضاشاه و خانواده‌اش در جشن کشف حجاب، این امر رسما در چهار مرحله اجرایی شد:
حمایت پلیس از بی‌حجاب‌ها؛
برقراری جلسات کشف حجاب در مدارس؛
تشویق و ترغیب مسئولان دولتی به کشف حجاب بانوان خود؛
زور و اجبار در مقابل کسانی که می‌خواستند باحجاب باشند.
با این شرایط، استقامت زنان مسلمان، موجب ضرب و شتم و توهین به بسیاری از زنان عفیف و پاکدامن شد. به عنوان نمونه، در شکایتی که عده‌ای از بانوان یزد بعد از سقوط رضاشاه به مجلس ارسال داشته اند چنین آمده:
«به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محله‌ها، حتی از خانه به خانه همسایه، طوری در فشار پاسبان و مامورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی‌کنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود، از آمار معلوم می‌شد که تا به حال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه لطمات و صدمات که از طرف پاسبان‌ها به آن‌ها رسیده، جان سپردند و چقدر از ترس و حرص فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پول‌هایی از ما به هر اسمی و رسمی گرفته شده. خدا می‌داند اگر یک نفر از ما با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان می‌افتاد، مثل اسرای شام با ما رفتار می‌کردند. بهترین رفتار آن‌ها با ما، با همان چکمه‌ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول گرفتن قانع نمی‌شدند، یا پولی نداشتیم به آن‌ها بدهیم، ما را به شهربانی و کمیسری می‌بردند.»

آغاز دوران پهلوی دوم و اتخاذ رویکردی متفاوت جهت دین‌زدایی و کشف حجاب
محمدرضا پهلوی که عدم تاثیرگذاری اِعمال زور و خشونت در حذف حجاب را دیده بود، پس از به سلطنت رسیدن، روشی به ظاهر مغایر با روش پدر خود در پیش گرفت. وی با کاهش سختگیری در زمینه اجرای مناسک مذهبی و اعلام مخالفت با دیکتاتوری و قوانین ضد مذهب پهلوی اول، سعی در تثبیت پایه‌های حکومت خود و ایجاد پایگاه و اعتبار در بین مردم کرد:
«مسئله کشف حجاب نمونه‌ای از اقدامات اصلاحی پدرم بود و همین که پدرم از ایران خارج شد در اثر پاشیدگی اوضاع در دوران جنگ، بعضی از زنان مجددا به وضع اول خود برگشتند و از مقررات مربوط به کشف حجاب عدول کردند... ولی من و دولت من از این تخطی چشم‌پوشی کردیم و ترجیح دادیم که این مسئله را به سیر طبیعی خود واگذاریم و برای اجرای آن به اعمال زور متوسل نشویم. امروز در شهرها و قصبات ایران زنان با حجاب دیده می‌شوند ولی روز به روز از عده این زنان می‌کاهد و به تدریج از میان می‌رود.»
پس از شهریور ۱۳۲۰ و با کاهش فشارها جهت کشف حجاب، عامه مردم به پشتوانه علما و مراجع، سعی در ملغی کردن این قانون نمودند و نشان دادند این گونه قوانین خلاف شرع مقدس اسلام و تلاش‌ها جهت نهادینه کردن آن، هیچ تاثیری در روحیه دینداری و دینمداری مردم ایران ندارد.
در این زمینه و در پی مبارزه با بدعت‌های مذهبی ایجاد شده در دوره رضاخان، آیت‌الله کاشانی از همان سال ۱۳۲۰، فعالیت خویش را آغاز کرد و ضمن نامه‌ای به فروغی (نخست‌وزیر وقت) خواستار جلوگیری از تعرض به بانوان محجبه شد.
همچنین حاج‌آقا حسین قمی پس از بازگشت از تبعید در سال ۱۳۲۲، که با استقبال گسترده و پرشکوه مردم و روحانیون در تمام شهرهای مسیر روبه‌رو شد، طی نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت (سهیلی) لغو قانون کشف حجاب را خواستار شد و آیت‌الله بروجردی نیز با توجه به نفوذ و قدرتی که داشتند طی ارسال تلگراف‌هایی به مرکز، از این خواسته حمایت کردند. در نهایت سهیلی طی نامه‌ای به آیت‌الله قمی، تصویب لغو قانون منع حجاب در هیئت دولت را به اطلاع ایشان رساند.
با لغو قانون کشف حجاب، تجددخواهان بار دیگر به میدان آمدند و نگرانی خود را از بازگشت حجاب و به تبع آن، آنچه عقب ماندگی ایران می‌نامیدند، ابراز کردند.

توللی در مقدمه کتاب خود می‌نویسد:
«با کشیده شدن جنگ دوم جهانی به ایران، بار دیگر روحانی نمایانِ سرکوفته، جان گرفتند و با پیش کشیدن مسئله حجاب بسیاری از زنان گشاده‌روی را به چادر و روبنده فرستادند.»
محمد مسعود، سردبیر روزنامه مرد امروز نیز در تیرماه ۱۳۲۴ این گونه نوشت:
«اگرممکن باشد به این نکبت العلما حالی کنی که آقای بحرالعلوم! اگر این آخوندبازی، این خرافات، این نوحه‌خوانی، این سینه‌زنی، این چادرچاقچور و این تسبیح ریا و چماق تکفیر شش ماه، فقط شش ماه در نیویورک، آبادترین شهر دنیا، عرض اندام نموده و قبول آن اجباری شود، بعد از شش ماه، نه تنها نیویورک بلکه تمام آمریکای شمالی مخروبه شده و ماتمکده دنیا خواهد گشت.»
باید توجه داشت این گونه اظهارنظرات و ابراز علنی نفرت نسبت به علما و شریعت، ناشی از عدم شناخت روحیات و اعتقادات مردم ایران زمین است. مردمی که اسلام را با پوست و گوشت خود آمیخته و حتی حاضرند در راه حفظ عفت و حجاب زنان جان دهند و قیامی همچون قیام گوهرشاد را به وجود آورند، نه با قانون و اعمال خشونت، نه با توهین و افترا به مراجع عظام و نه با هجمه‌های فرهنگی، حاضر به دست کشیدن از این مهم نبوده و نخواهند بود.
پس از لغو رسمی قانون منع حجاب، سیاست رژیم پهلوی جهت کمرنگ و حذف نمودن اسلام و به تبع آن حجاب، به صورت نامحسوس و از طریق گسترش فرهنگ منحط غرب پیگیری شد. این روند با ورود فرح پهلوی به دربار و تاسیس بنیاد فرهنگی فرح در سال ۱۳۳۸، رنگی تازه به خود گرفت. نزدیک به چهل سازمان فرهنگی، اجتماعی و هنری تحت سرپرستی ملکه بود. فرح نقش مهمی در سیاست‌های فرهنگی بر عهده ‌گرفت و تلاش کرد بازنمایی متفاوتی از ترکیب فرهنگ، سنت و مدرنیسم ارائه دهد.
در این دوره پوشش زن در برنامه‌ای نسبتاً صامت پیگیری شد. ارائه تصویر زن مدرن در مجلات، رسانه‌های صوتی و به ویژه تصویری، جشن‌ها و مراسم فرهنگی شکل جدیدی به خود گرفت که در این بین می‌توان به افزایش کاباره‌ها و مراکز فساد به اسم آزادی، برگزاری مسابقات انتخاب دختر شایسته، ابتذال افسارگسیخته در سینما، تئاتر و تلویزیون و درنهایت طرح حذف چادر اشاره کرد که همگی در جهت تغییر سبک زندگی و سرگرم کردن مردم و جوانان به امور بی‌ارزش بود.
محمدرضا پهلوی که حجاب را سمبل عقب‌ماندگی و بی‌حجابی را لازمه‌ پیشرفت جامعه می‌دانست چنان از آینده و چادر نگران بود که می‌گفت «چگونه می‌توانیم در آینده‌ جامعه‌ای خشنود و خوشوقت بسازیم که در آن بچه‌ها دارای مادرانی در کفن سیاه باشند.»
این بینش شاه نسبت به چادر بود و به همین جهت رژیم از سال ۱۳۵۰، سعی کرد تا نسبت به حجاب در مدارس و دانشگاه‌ها سخت‌گیری بیشتری کند. این موضع با مخالفت جدی روحانیت روبه‌رو شد و رژیم موقتا عقب‌نشینی کرد. پس از مدتی و در سال ۱۳۵۲، وزیر آموزش و پرورش طی بخشنامه‌ای اعلام کرد پوشیدن چادر برای دختران دبیرستان ممنوع است.
آیت‌الله خوانساری از این تصمیم رژیم سخت عصبانی شد. عَلَم مراتب عصبانیت آیت‌الله را به محمدرضا گزارش داد و وی در پاسخ گفت «ما این دستور را لغو نمی‌کنیم، حتی اگر منجر به تعطیل شدن مدارس شود. این اولین بار نیست که آخوندها از اصلاحات اجتماعی ما انتقاد کرده‌اند.»
شاه مجددا به نخست‌وزیر دستور داد «دانش‌آموزان دبیرستان‌های به اصطلاح اسلامی اجازه ندارند در مدارس چادر به سر بکنند.»
اما موج اسلام‌گرایی موجب شد تا خرداد ۱۳۵۵، شاه به هیئت دولت ابلاغ کند «مخالفتی با روسری سر کردن دختران در مدارس یا دانشگاه‌ها ندارد، اما چادر اصلا امکان ندارد.»
همزمان با اِجرای سیاست‌های فرهنگی، زنان و دختران به شیوه‌های مستقیم یا غیر‌مستقیم از استفاده ‌چادر در مکان‌های آموزشی منع می‌شدند، اما به نظر می‌رسد حذف چادر با سیاست‌ فرهنگی مورد نظر پیش نرفت و در نهایت شورای هماهنگی امور اجتماعی نخست‌وزیری مورخ ۱۳۵۵/۹/۱۰، طرحی ‌برای حذف چادر –که از آن با عنوان پوشش حقیرکننده نام برده شده- از پوشش زنان ارائه داد. اما از آن جایی که حکومت پیش‌بینی می‌کرد اجرای سریع این دستورالعمل ممکن است تحریک‌کننده باشد و همچنین احتمال عکس‌العمل مراجع تقلید نیز وجود داشت، بنا را بر این گذاشتند که طرح مرحله به مرحله و تدریجی اجرا شود.

عقیم ماندن رویکرد پهلوی دوم در دین‌زدایی و نمایان‌تر شدن اسلام‌خواهی مردم
با وجود فسادهای گسترده در دربار و به تبع آن در سطوح مختلف مدیریتی که به بخشی از آن‌ها اشاره شد، واکنش علما و مردم روز به روز افزایش و نمود بیشتری پیدا کرد.
به گفته‌ی ژان لوروریه روزنامه‌نگار فرانسوی «اگر در کوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید که چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌دهند و جواب‌ آن‌ها را جمع کنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آن‌ها خواهد بود.»
تاریخ آن دوره به خوبی نشان می‌دهد اگرچه گسترش فساد، هجمه‌های سنگین فرهنگی و برنامه‌ریزی‌های نواستعماری جهت دین‌زدایی، توانست بخشی از نیروهای کارآمد و جوان کشور را نابود و آن‌ها را غرق در شهوات و لذات پست کرده و از مسائل اساسی کشور غافل کند، اما مطالبات مردم، تلاش‌ها و شعارهای آنان در تظاهرات علیه رژیم، نشان داد هیچکدام از این موارد نتوانسته است از علاقه و ارادات مردم به دین، مناسک دینی و نمادهای آن از جمله حجاب بکاهد.
به گزارش نیکی کدی «در دهه‌ی ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) در بین تعدادی از خانم‌های دانشجو تمایلی در جهت بازگشت به چادر یا پوشیدن لباس به سبک جدید که عبارت بود که از یک روسری عریض که موها و پیشانی را می‌پوشاند و یک مانتوی بلند تا پایین زانوها با شلواری گشاد به رنگ‌های ساده به وجود آمد.»
به اعتقاد وی «این پدیده‌ کنایه‌آمیز به این جهت به وجود آمد که دانشجویان دختر پیوند فرهنگی خود را با اسلام مورد تاکید قرار دهند و بگویند سنت‌های اسلامی از نظر سیاسی و اخلاقی بهتر از تبلیغات رژیم است. رویکرد دختران دانشجو به چادر علاوه بر بازگشت به خویشتن اسلامی، اعتراضی بود علیه غرب‌زدگی.»

نویسنده: فاطمه افضلی

مقاله ها مرتبط