غلامرضا دوره راهنمایی را در مدرسه شاهچراغی سپری کرد. سال 1355 در هنرستان مشغول به ادامه تحصیل شد. از همان سالها فعالیتهایی علیه طاغوت انجام میداد و اعتراضاتش را در انشاهایی که مینوشت بیان میکرد. همچنین، اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را تکثیر و پخش میکرد. در تظاهرات و راهپیماییهای قبل از انقلاب حضور فعالی داشت. در یکی از سخنرانیهای مهندس بازرگان قبل از انقلاب در درگیری با پلیس زخمی شد. در برپایی راهپیمایی روز عید فطر همکاری داشت. همچنین قبل از ورود امام(ره)، در تحصن دانشگاه تهران با انتظامات همراه بود.
بعد از پیروزی انقلاب، برای سازندگی در شهرستان ایذه، داوطلبانه در جهادسازندگی فعالیت میکرد. سال 59 در جنگهای چریکی به فرماندهی شهید چمران شرکت کرد. این طلبه جوان یک لحظه آرام و قرار نداشت. هرجا حرفی از دفاع و سازندگی برای اسلام به میان میآمد، حضور داشت. در سال 1360 خدمت سربازیاش را در ارتش شروع کرد. احساس میکرد افراد مومن و انقلابی باید در همه ارگانها حضور داشته باشند. پس از پایان خدمت سربازی، در مدرسه علمیه بعثت قم ثبتنام کرد و به مدت دو سال مشغول به تحصیل بود. همزمان با تحصیل در حوزه، به جبهه رفت. او تا سال 65 در بیشتر عملیاتها شرکت کرد. در عملیات کربلای یک از ناحیه پهلو و دست مجروح شد. شهید غلامرضا نجفپور سرانجام در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه با اصابت ترکش به شهادت رسید.
خدايا! چشم دل ما را به نوري كه بتواند به تو نگاه كند منور فرما تا آنجا كه حجابهاي نور را بدرد و به كان عظمت برسد و جانهاي ما آنچنان شود كه به عزت قدس تو تعلق يابد... (فرازي از مناجات شعبانيه)
باغ بهشت و سايه طوبي و قصر حوربا خاك كوي دوست برابر نميكنيم
با سلام و درود بر آقا امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف و بتشكن عصر امام خميني و بر تمامي منتظران آقا امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف، من خاطيِ گنهكار «رضا نجفپور» با كمال اشتياق، لبيك به آقا امام حسين عليهالسلام گفتم؛ البته اگر آقا مرا قبول كند.
به صحرا بنگرم، صحرا تو بينم به دريا بنگرم، دريا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در دشتنشان از قامت رعنا تو بينم
اينجا آقا خود ايستاده و لبيكگويان به «هلمنناصرينصرني» آقا امام حسين عليهالسلام، مانند پروانه به دور شمع ميچرخند، هلهله ميكنند بر سر و سينه ميزنند و ميگويند: ديوانتيم حسينجان.
ثانيهها دير ميگذرند براي وقت وصال. آه كه چه زيباست سر به دامان آقا جان دادن! چه شيرين است مرگ! چه لذيذ است بلا! پس بدان که اينجا كربلا است. اي ستارالعيوب! تو عيبهاي مرا پوشاندي، آبروي من را در آن دنيا در مقابل شهدا نريز. آنجا داود ايستاده است، آنجا بچهها ايستادهاند و منتظرند تا با هم ملاقات كنيم.
خدايا! همانطوري كه در اين دنيا عيبهاي مرا پوشاندي، در آن دنيا نيز عيبهاي مرا بپوشان.
مادرم! تو خود لباس رزم بر تنم كردي. تو خود گفتي امام حسين عليهالسلام مظلوم است. تو خود لباس دامادي بر تنم كردي، گفتي برو كه امروز وقت وصال است. مبادا گريه كني! مگر ديدهاي كه مادري در عروسي پسرش گريه كند؟! لباس نو به تن كن، استوار قدم بردار، به مردم كه در عروسي من شركت كردهاند شربت و شيريني تعارف كن. وليمه بدهيد، مواظب باشيد چيزي كم و كسر نباشد، همه در خدمت مردم باشيد. دوست دارم شب عروسيِ زيبايي داشته باشم. يادت باشد مادر، مرا دعا كني. در ماه مبارك رمضان بر طبق گذشته افطاري بدهي و روضه سيدالشهدا در خانه برقرار كني. مادرم! ميدانم بسيار به زحمت افتادهاي ولي انشاءالله خداوند اجر و پاداشي به شما بدهد كه جبران زحمات طاقتفرساي شما را بكند.
پدر عزيزم! ميدانم كه بسيار براي بزرگ كردن ما اذيت كشيدهايد. وقتي صورت پر چين و چروكت را كه نشان از زحمت طاقتفرسا است ميبينم، خجالت ميكشم. پدرم! مرا حلال كن و از گناهان بسيارم درگذر. چيزي از مال دنيا ندارم ولي آنچه كه هست در اختيار شما است. هرجور كه ميخواهيد با آن عمل كنيد.
برادرانم! وقت كم است و مطلب زياد. اگر كوتاهي كردم مرا ببخشيد. انشاءالله راه شهدا را ادامه دهيد كه مسئوليت بزرگي بر گردن داريد.
خواهرانم! زينبگونه زندگي كنيد. آنچنان عمل كنيد كه پشت دشمن به لرزه بيفتد. افتخار كنيد كه برادر خاطيتان در راه خدا شهيد شده.
به خدا، زندگي زيبا است اگر در راه خدا باشيم. من از زندگي خسته نشده بودم. من زندگي را دوست دارم. براي خودكشي به جبهه نيامدهام، آمدهام تا از شرف و حيثيتمان دفاع كنم. اين كفار بدبخت فكر ميكنند ما از زندگي لذت نميبريم و يا بهخاطر عقده حقارت يا مطالب ديگر شهادتطلب شدهايم.
خواهرانم! اگر در راه خدا و براي خدا زندگي كنيم، زندگي كردن لذتبخش است و بخشي از اين زندگي شهادت است.
دوستان عزيز و گراميام! بدانيد دوستي شما بيشترين لذت را براي من ايجاد كرده و در شادي و غم، شريك هم باشيد. با هم جلسه داشته باشيد، علم بياموزيد و در كسب علم كوشا باشيد. صندوق قرضالحسنه را پابرجا بداريد. به خدا، آنچه زندگي را براي من لذت بخش كرده است همان دوستي با شما است.
اما معلمين گرامي! بدانيد بهترين شغل همان معلمي است كه شغل انبيا است، در صورتي كه مانند انبيا در هدايت متعلمين كوشا باشيد. اگر شاگرد را دوست داشته باشيد و با ديد رحمت به آنها نگاه كنيد، آنوقت چهره معصوم هركدام از آنها باعث شيريني زندگي ميشود. آنوقت است كه براي رفتن به سر كلاس درس لحظهشماري ميكنيد و در كنار محصلين احساس آرامش ميكنيد و هيچ لحظهاي را شيرينتر از زماني كه سر كلاس درس هستيد، نميدانيد.
اما اي سرورانم! اي دوستانم كه بهطور صوري ميگويند شما شاگرد هستيد و من معلم! به شما توصيه ميكنم در خواندن درس كوشا باشيد و در مدرسه، زنده باشيد يعني بودن و نبودنتان با هم فرق كند. با هم دوست باشيد و در غم و شادي هم شريك باشيد. هر كاري را كه ميخواهيد انجام دهيد، قبلا فكر كنيد و حداقل يك توجيهي براي آن بيابيد. گول نخوريد كه شياطين، هر لحظه در كمين شمايند. به خدا، همين الان همه شما در نظرم هستيد و احساس ميكنم كه شما را از نزديك مشاهده ميكنم. اگر خطايي يا اشتباهي از من ديديد، مرا ببخشيد. به خدا، هر كاري را كه كردم احساس ميكردم به نفع شما است. من بارها گفتهام شما مانند برادران من هستيد. همانطور كه برادر بزرگتر احساس ميكند براي تربيت برادرش بايد سختگيري كند، من هم به همان منوال برخورد كردهام.
قدر معلمينتان را بدانيد كه آنها به خدا عاشق شمايند. آنها را هيچ چيز به سر كلاس نميآورد جز مهر و علاقهاي كه به شما دارند. احترامشان را نگهداريد كه اينها پدران روح شمايند.
اما اي مردم دنيا! بدانيد خيل بسيجيان عاشق، پايانناپذير است. اين که مردم در لحظه تولد، تربت سيدالشهدا به فرزندانشان ميدهند، نشانهاي است از اين كه تو بايد پيرو آقا امام زمان باشي. پس بدانيد آنقدر ميجنگيم كه ريشه فتنه را از روي زمين برداريم. ما پرچمها را برافراشتهايم، سينهها را ستبر [کردهایم]، دندانها را بر هم فشردهايم، جمجمهها را به خدا عاريت دادهايم و بچههايمان در آرزوي بزرگ شدن براي رفتن به جبهه هستند.
اي دشمنان! شما با اين نيرو طرف هستيد.
اي منافقان كوردل داخلي! شما بدانيد بچهها گول شما را نميخورند پس بياييد توبه كنيد كه پيروزي نزديك است. واي به حالتان اگر دير توبه كنيد و وقت بگذرد.
شهداي ما گفتند: هر كس به بهانهای به جبهه نيايد، خيانت به خون شهدا كرده و خيانت به اسلام و من ميگويم كه: فاصله كفر و اسلام يك چشم به هم زدن است. پس حُرّگونه عمل كنيد؛ سريع تصميم بگيريد كه اگر دير شود، راهيِ جهنم ميشويد. حُرّ لحظهاي با تدبير و تفكر، راه جهنم و بهشت را شناخت و راه بهشت را انتخاب كرد.
دوستان! مراسم شهدا را بزرگ بداريد و در آن شركت كنيد. با شكوه و عظمت مراسم برقرار كنيد. به خانواده شهدا سربزنيد. از آنها دلجويي كنيد. پيام خون شهدا را به همه عالم برسانيد. خود را موظف بدانيد در اين كه زينبگونه پيام خون شهدا را به عالم برسانيد.(از اين جهت گفتم مراسم شهدا را بزرگ بداريد چون عظمت اسلام را با اين عمل ميرسانيد).
براي اين كه دوستان، آلوده به گناه نشوند اين را ميگويم: بيشتر خرجهايي را كه در رابطه با شهدا و مسائل ديگر شده تقريبا از جلسه يا از جيب خود ميدادم. قول دادهام كه حمامي به نام شهداي كارآموز در گردان مالك برقرار كنم، انشاءالله. دوستانِ جلسه در اجراي اين طرح با تمام امكانات همت كنند. ديگر اين كه دوستانِ جلسه نسبت به روز پنجشنبه همت كنند و امكانات رفاهي آن را فراهم كنند و به خانوادهام ميگويم که انشاءالله از جانب من هديهاي به اين بچهها بدهند.
همه مرا حلال كنند.
اول به هزار لطف بنواخت مرا
بعدا به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهرة مهر خويش ميباخت مر
چون من همه او شدم، برانداخت مرا
بيشتر حرفهايم را بهطور شفاهي گفتهام. اگر مايل بوديد، ميتوانيد خود آنها را مكتوب كنيد و در اختيار ديگران قرار دهيد.
نظر خود را اضافه کنید.